خب به مسئله ای میرویم به نام تشخیص خوب از بد یا تمیز دادن.تشخیص خوب از بد بی کیفیت از با کیفیت و بد و یا خوب.تمیز انسان با تمیز آدم فرق دارد آدم یک بودن هست انسان یک شدن.آدم بودن کار ذاتی تولد از حیات هست اما انسان شدن کاریست که آدم به سمت کمال میرود.آدم تا انسان.پس تشخیص و تمیز در اختیار انسان کمال یافته میشود تشخیص دادن.اثری مثال اصلان صفر اثری مثلان فلان.در قضاوت انسانی بنابر قضاوت وجدانی بر آورد میشود. قضاوت خصمانه و شمشیر بندانه سلاخی کننده شخص هست نه اثر.اگر تمیز اثر باشد میشود منصفانه.شخص میشود مسئله شخصی.هیچگاه آدم کینه ورز آدم بیرحم آدم نما آدمی درون غیر نمیتواند برای دیگران الگو و سر مشق و هدایت کننده و تصمیم خوب گیرنده شود. چون از بذر نمایان شود تا شاخه چه ها شود.بنای کج بنایی هست که کج بالا میرود و کج میریزد.بار کج هم به منزل نمیرسد میریزد. نصفش آن سمت سنگینی میفتد.هر چقدم زر و زور و ابزار غیر انسانی کار گرفته شود میریزد چون پایه اعتقادی نیست پایه غیر اعتقادی خیانت در ان دیگر یک نیست دیگر دو نیست سه نیست 5 نیست. هر چه بار اید خیانت میشود.چون از ابزار ساخته میشود نه اعتقاد راسخ.به عنوان مثال دو شریک مغازه ای بزنند از اول فکر یکی یا دو خیانت بالا رفتن و اون یکی را حذف کردن باشد.چون فکر خیانت و خباثت هست. کار با خیانت پیش میرود و نهایت آن اول یکی از دست اون در میاره بعد هم یکی دیگر ابلیس خصیصه وار بر اینکه تو فقط بد باش اون یکی با تو نه نیست یک به یک یکی دیگه.نمیاد سفره رنگین برای یک نفر پهن کنه بگه تو از منی پس بخور و بنوش و کیف کن تو لیاقتت آنست. چون رانده هست میخواهد زهر خود به هر چقدر بتواند بریزد.سراب واهی سراب کوتاه تا دشمنی و از بین بردن.چون میخواهد در گناه بنی آدم در هم به جهنم روند هاویه و عذاب یا برزخ جهنمی.تا شخص مومن گوید شخص مقابل گوید این حرفا چیه. کدوم حساب و کتاب برزخ جهنم و بهشت سریع چون نمیخواهد بر گردد قافیه را تمیز میکند و سر هم.مثال شما به قسمتی مثال در یک وبلاگ روید بعد مثالست 3000 مورد امری هست. 1000 مورد.2000. دویست آن را ببینید دنبال صد بقیه نروید.فرد صبور دویست آن را درست میبیند هزار دیگر آن را میبیند. و نهایت جمع بندی تمیز میدهد.
حال که یک آن در جایی چه میکند.مسئله هدف نهایی امر هست. مثال صدوقیان فریسیان قدرت تیز دادن داشتن اما زمان را نمیدانستند.در چه برهه زمانی هستند چون یک دو چشم باز اما تفکر در آنچه باید نتیجه بگیرند دو چشم در نتیجه بسته میشده.چرخه میچرخه له میکنه.مخالفت با امر قضاوت بد آنها شهادت دروغ چرخه بیرون کننده بوده.زمانهای تاریخی مختلف نشان از امر مخالفت سر مباحث بهانه گرفتن اعتقادی بر از بین بردن بوده. یا مسئله دگر قدرت. مسئله دیگر منافع.با یک کفن رفتند.نه آنها که دفاع کنند از آنها با آنهایند نه صدای بلند. نه زور.تنها در پیشگاه عرش الهی میروند. یعنی با زمان موت. تا انتقال میروند تنها از آنها هستند.خود باید بروند و خود باید بدانند چه بردند.چه کردند.و چه خواهد شد.پس انجا فلانی نمیگه تو بمن گفتی درست نبوده. تمسخر.یا ترور شخصیتی کن. یا فلان. میگه به من چه میخواستی ایمان بیاری.بلکه تو هم ما را برای منافع تا حد پرستیدن تا کله زمین میرفتی.در قبال مال.یا منافع شخصی نه برای خود ما.بلکه در دلت نفرت داشتی اما در رو با ما لبخند و ستایش.حال که میدانستی ستایش باید ستایش خدا باشد.چه چیزی در انها یافتی که تا کله به زمین میرفتی. مال و قدرت و زور و زر کجایند مال کجایند زور تنها آمدی.کفنت را هم نتوانستی بیاوری.چون ماده راه بر جهان معنوی ندارد .بلکه خود روح و اعمال.کفنم ماده هست دیگه.حال دستار دور سر یا دور بدن یا دور کفن پیچ.همه ماده هستند میمانند.حال کلاه حال لباس حال دکمه حال جیب همه ماده هستند.کدامش را آوردی.مگر اعمال استفاده از جیب.جیبت در راه چه خرج شد. پس اینگونه مثال هست که میتواند مثال دو مغازه دار دو شریک. دو شخص را از پایه کار تا سر انجام آن که بشود چرخه نان در رضایت خدا نه چرخه نان در من نان میدهم به تو نه خدا رحمت کرده من رحمت خدا را در کارم آوردم از برکت آن تو و دیگر دیگری.نه آن جای تو را تنگ میکند نه تو جای دیگری. او خوب کار میکند او لیاقت نشان میدهد حسد نکردن بلکه یاد گرفتن درست کار کردن درست رفتار کردن حلال خوردن.و آموزه خوب را فرا گرفتن نه با نیت جای کسی دیگر را گرفتن . بلکه توانایی انسانها در انجام کار و رضایت بر امر توانایی و لیاقت مثال داوود و فرزندان که سلیمان را انتخاب کرد.
در این فصل از کتاب حقیقت پیرامون مسائل گوناگونی میپردازیم تا جنبه های بعضی از مسائل و این زندگانی و نوع رفتار شناسی و مسائلی روشن گردد امید هست مفید واقع بشود.
در واقع برای ظلم کردن سه مورد لازم هست.سه مورد کلیدی.ترس از خدا نداشتن.اعتقاد به هیچ دین و حتی انسانیت نداشتن.غرور و شهوت و تکبر حسد بخل و دروغ.
3 منظری که در آن باز شاخه ها بر می آورد.از دل حسد بدبینی بد اندیشی نظر کردن بر زخم زدن و دنبال کینه ورزی خوب ندیدن. قضاوت سریع.حسد از تند عمل کردن.حسد بر زبان حسد بر بد اندیشی برای تخریب.اما در نگرش کلی همه ی آنچه مورد ارزیابی گیرد اینست که نقد دلسوزانه.راهنمایی خوب. و آزادی فکری باشد .که در بر آن فکر آزاد کردن از کهنگی ها و نو شدن ها باشد.در واقع طمع.کسب مال.غرور. شهوت.و ابزار دگر برای بد اندیشی آزار دادن. و زخم زدن هست.کلان افراد عجول زود تصمیم هستند. و نگرش کلی به مسائل را در بر آنهایی که به هیچ چیزی اعتقاد ندارند.نه دین. نه کتاب نه بینش دید نه دیدن و نه امورات مهم را پایمال کردن.رسیدن به خواسته های خود. طمع. غرور. کسب مال و کسب قدرت به هر نحوی که شده حتی فرزند خود را از بین بردن حتی زمین را نابودساختن و حتی خود را در ورطه بد هلاک هاویه انداختن.وقتی حلال و حرام بر حرام آسان شود.شما باید قضاوت را بر درست و نادرست بگذارید.تند قضاوتی همه را را با یک چوب اندازه زدن نمره قضاوت دادنست.در کسانی که طلبکار هستند عمدتا طلبکاری از همه هست وقتی از ریشه مسائل را بدانند گویند ما که منافع خود را خواهانیم به ما چه چه میشود.منافع بر اراده خدا هم غالب میدانند.اصلان اعتقاد ندارند یا اگر دارند اعتقاد آنها هم از سر منافع میشود. همه چیز رنگ و بوی مادی کامل میگیرد. اگر جستن باشد نجویند اگر کوبیدن باشد نکوبند و اگر یافتن باشد نیابند.غیر آنچه خود خواهند که ریشه های عجیبی دارد. مثال بر امری اگر برای تخریب باشد زیر سنگ و تمام تاریخ و تمام قفسه های کتاب زیر زیمین روی برج باشد میابند.تا کارشان پیش رود اما در راه حق به انگشتی کاری حرکت ندهند بلکه سد یا به سمت کشتن یا محکوم کردن یا سمتی که باز ریشه های منافعی دارد ببرند و هر رنگ شوند روزی اگر مشکل با عقیده ای باشد در دل خود و بگزند دست خود را و باز روز منافع همان را با آنچنان زیبایی برای تخریب دیگری گویند که فکر کنی از آنها معتقد تر کسی نیست.هدف ریشه پنهان سمت راهنمایی موت به امر خواسته ماده هست.نه حق و نه حقیقت در آن نیست جز مکر و حیله فریب.مسئله ابزار خطرناکی هست که در دل آن مال و امورات یا دام افتاده یا دام نهنده یا سمت آنچه خود بخواهند راهنمایی باطل کنند.
پس اگر بر آوردشان سمت خود باشد از این سمت کره زمین بروند آن سمت دیگر تا کار خود را پیش ببرند خواهند رفت اما در مسیر حق و حقیقت مکر تخریب و پنهان سازی حقیقت و حتی اموراتی که پنهان شود یا نوعی که بتوانند حتی اگر شده با مکر و فریب و حیله هر کاری بتوانند کنند.زیرا نه به آخرت اعتقاد دارند نه کتاب نه دین نه خدا و نه هیچ چیز انسانی نه جان افراد نه جان عزیزان خود نه حتی امورات خود بلکه دروغ میگویند زیرا در این راه ماده و پیروی از ابلیس هر کاری از شرارت و شریت و بدی برای آنها باز هست زیرا خدا ترسی ندارند.
اگر جان خود را بخواهند دریابند در دل کوه با قشون باشد و یا صخره های محکم بتراشند اما آنها مراعات هیچ مومنی و صالحی را چه جان آنها چه حتی سختی بودن آنها شاد میشوند.حتی خود بتوانند که تمام زخم ها را بزنند نه مرحم بلکه زخم زننده هستند.اصحاب ابلیس در برابر حق کم حوصله نجوینده جویندگی برای تخریب. و هر کاری زخم زبان و بدی و از فقیر و مسکین و حد متوسط امورات زندگانی آنها را بگیرند چیزی نمیدهند هیچ بلکه آنها را هم بگیرند و خود کنند هستند. تماما هم اگر کاری یا عذابی از سمت خدا بر اعمال آنها رسند آن را با برکت و رونق و یا امری مشتبه میکنند مثال شبه میکنند که این مثال توده عظیم افتاده یا هر نوع عذابی اینها جنبه دیگر دارد یا نوعی اصلان خیر هست.مثال ان سیل در کف بالا امدن به به چه نعمت الهی هست.باران و دارد میبرد میگویند نعمت را ببین.نمیفهمند.و فهمیده از نفهمیده میکنند نفهمیده از امر و فهمیده از نوع آن.اگر بمیرند یا سمت موت باشند خود را در بهشت ببینند اما چشم باز چه میگوید.و صیقل در کار نمیگذارند.یا خود را صیقلی نمیکنند. احکام و شریعت دلبخواهی دهند.و باز صد نمونه بتوان آورد که اصلان پایبند نیستند.و در طمع چیزهای دیگر هستند. شرارت محض میشوند.سر هر چیزی جنگ میکنند.زیرا جایی که منافع باشد به اصطلاح خود برادر به برادر رحم نمیکند. این استدلال آنها از هر امریست. ماده نگری کامل.زیر تمام خباثت ها لانه دارند.و براستی اهل هاویه هستند .زیرا نمیدانند چه میکنند با آنکه میدانند برای چه میکنند.
در این فصل از کتاب به موضوع مهم و چالش بر انگیز در تمام مسائل میپردازیم به اسم مغز.یکی از حسّاسترین و پیچیدهترین اعضای بدن.که میتواند پاسخ در مسائل زیادی را حل کند.
بیش از یکصد میلیون سلول عصبی و بیش از یکصد تریلیون ارتباطات عصبی
435 کیلومتر در ساعت سرعت تقریبی انتقالات عصبی در مغز است
حافظه انسان می تواند مقدار بسیار بالای اطلاعات را در خود ذخیره کند و همیشه هم این اطلاعات در دسترس هستند. دانشمندان علوم اعصاب با از بررسیهای متعدد به این نتیجه رسیدند که ظرفیت مغز انسان به طور تقریبی ۱۰ برابر چیزی است که پیش از این تصور میشد و طبق محاسبات کامپیوتری، این میزان ظرفیت معادل یک میلیون گیگابایت فضای ذخیره اطلاعات با شامل میشود.مغز ما بسیار پیچیدهتر و منعطفتر از هارد درایو است و عملکرد بسیار متفاوتی نسبت به آن دارد
√ وزن مغز یک انسان بالغ حدود 3 پوند (1.5کیلوگرم) است. اگر چه مغز انسان تنها 2 درصد از وزن بدن را تشکیل می دهد، اما در حدود 20 درصد از انرژی بدن را مورد استفاده قرار می دهد.
کما در واقع یک نوع اختلال در کارکرد مغز است که شخص دچار کاهش شدید سطح هوشیاری میگردد و به هیچ یک از تحریکات پیرامونش، پاسخ نمیدهد. فرد مرگ مغزی در ظاهر شبیه به بیمار کمای عمیق است.
در کما ساختمان سلول تخریب نشده و فقط عملکرد این سلولها مختل میشود. این عملکرد مختل ممکن است پس از مدتی حتی طولانی، مجدداً برقرار شود و بیمار، هوشیار گردد؛ این در حالی است که در مرگ مغزی بدلیل تخریب سلولها هیچ برگشتی وجود نخواهد داشت.
گزارشهایی زیادی از انسانهایی مستند شده که در آخرین لحظات عمر خود، صحنههایی از زندگی خود را جلوی چشمانشان بهطور گذرا میبینند. موضوعی که مدتهاست دانشمندان علوم اعصاب را متحیر کرده است.
یک مطالعه روانشناختی در سال ۲۰۱۷ در مورد این پدیده نشان داد کسانی که تجربهای دارند روایتی مشابه از نحوه دیدن تصاویر زندگی خود دارند. خاطرات آنها به صورت خطی به ذهنشان نمیرسد، بلکه نقاط تصادفی از زندگیشان پیش چشمشان دیده میشود.
بر اساس پژوهشهای صورت گرفته، این گونه تجربیات در حوزههای درکی (انواع توهم، خطاهای حسی، دیدن نور و یا رنگهای متنوع، اتوسکوپی، احساس مرده بودن، تجربه ترک بدن و مسخ شخصیت)؛ خلقی (احساس شعف و یا شیدایی، لذت و حس وحدانیت)؛ و شناختی (مسخ زمان، سرعت گرفتن جریان فکر، الهام و مرور زندگی) رخ میدهد. لازم به توضیح است که همه نشانههای یاد شده، در یک فرد تجربه نمیشود ولی «تجربه ترک بدن یا همان جدا شدن از بدن و نظاره کردن خود از بالا» نشانه کلیدی این گونه تجربیات است.
از نظر جمعیت شناسی، هیچ رابطهای بین سن، جنس، نژاد، شغل، باورهای مذهبی و وضعیت تأهل با اینگونه تجربیات وجود ندارد. اگرچه اینگونه تجربیات در تمام فرهنگها و زمانها گزارش شده است ولی بسته به فرهنگهای گوناگون، محتوای تجربیات متفاوت میباشد.
در گروهی از افراد که به دنبال ایست قلبی «تجربههای نزدیک به مرگ» را گزارش کردهاند، ناهوشیاری به همراه گردش ناکافی خون در بدن، کاهش اکسیژن و در نهایت، نرسیدن خون کافی به مغز این افراد در پروندههای پزشکی آنها ثبت شده است. مطالعات نشان میدهد وقتی علمیات احیا طولانی میشود (مانند حوادث خارج از بیمارستان که امکانات پزشکی با تأخیر در دسترس قرار میگیرد)، گزارش «تجربههای نزدیک به مرگ» کاهش مییابد که احتمالاً مربوط به از دست دادن حافظه و یا نقص جدی حافظه کوتاهمدت است. بر اساس دادههای تصویرنگاری مغزی در افراد با «تجربههای نزدیک به مرگ»، آسیب مغزی خفیفی در کورتکس لوب فرونتال و اکسی پبتال- ناحیه تابش نور یا (optic radiation) – و سابکورتکس مغز (هیپوکامپ، عقدههای قاعدهای، تالاموس) رخ میدهد. آنوکسی مغزی یکی از دلایل بروز «تجربههای نزدیک به مرگ» است و احتمالاً دلایل پیچیده بیوشیمیایی دیگری به دنبال آنوکسی نیز وجود دارد.
اگرچه فرضیهها را باید با کمی احتیاط در نظر گرفت، ولی پژوهشگران این حوزه توضیح میدهند که آنوکسی مغزی دراین شرایط باعث بروز تجربیات درکی توهمی، دیدن نور و یا تونل، مرور زندگی و مواجهه با نور میگردد. مکانیسم بروز اینگونه تجربیات پیدرپی، با از بین رفتن مهار نورونی در کورتکس بینایی شروع و به دیگر نواحی کورتکس مغز گسترش مییابد و بدین ترتیب، تجربه دیدن تونل و رنگها پدیدار میشود. بهدنبال گسترش آسیب مغزی به هیپوکامپ، تجربیات هیجانی مانند حس شعف، فلاش بکهای مربوط به حافظه و مرور زندگی بروز مینماید و هنگامیکه آسیب به ناحیه اتصال لوب تمپورال و پاریتال راست گسترش مییابد، به تجربه «ترک بدن» منتهی میشود و این درحالی است که اگر این آسیب در ناحیه اتصال لوب تمپورال و پاریتال چپ باشد، تجربه احساس حضور، ملاقات روح و اتوسکوپی بروز میکند. مطالعات تصویرنگاری مغزی بهدنبال ایست قلبی، آسیبها در تمام نواحی مغزی که اشاره شد را به خوبی نشان دادهاند.
در سال ۱۹۹۴، لمپرت و همکاران، آزمایشی بر روی گروهی از افراد سالم انجام دادند و در حقیقت با ایجاد هیپرونتیلاسیون، ارتوستاز، مانورهای والسالوا و ایجاد هیپوکسی مغزی گذرا، به نوعی دستکاری قلبی-عروقیایجاد کردند. بر اساساین آزمون، ۴۷ درصد افراد حداقل یک نشانه از «تجربههای نزدیک به مرگ» را گزارش کردند. مطالعات دیگر تجربیات مشابهی در زمان استرس، خستگی مفرط، آرامشسازی و حرکتهای سریع و رفت و برگشتی سر (چرخش سر و یا حرکت سر در محورهای افقی یا عمودی) را در گروهی از افراد سالم گزارش کردهاند.
سومین روش مطالعه، بررسی تکامل مغز انسان و مقایسه با سایر جانوران بوده که در توضیح پدیدهها به کار گرفته میشود: «دانشمندان با بررسی حیوانات و مقایسهی نحوهی تکامل مغز آنها با انسان، توانستهاند نشان دهند در سیر تکاملی مغز انسان کدام بخشها بیشتر بزرگ شده یا تکامل پیدا کردهاند. نکتهی جالب در تکامل مغز انسان نسبت به سایر حیوانات آن است که نسبت جرم مغز به حجم بدن در انسان نسبت به همهی جانوران بیشتر است. یعنی اگر جرم مغز را به حجم بدن تقسیم کنیم، عددی که در مورد انسان به دست میآید از سایر موجودات بیشتر است.
یا مثال دیگر این است که وقتی دی اکسید کربن در خون افزایش یابد در بینایی اثر میگذارد و فرد احساس میکند به تونل نوری وارد میشود یا کاهش سطح اکسیژن خون یا گلوکوز خون احساس دیدن موجودات عجیب و غریب را به فرد میدهد».
در سالهای اخیر دانشمندان پی بردهاند که برخی از افرادی که کور مادرزادند، درک مناسبی از تصاویر اطراف خود دارند. در واقع آنها بدون اینکه ببینند (به معنایی که ما میبینیم) نسبت به آنچه اطرافشان رخ میدهد، آگاهی در دسترس دارند. یعنی با اشیا اطراف خود میتوانند وارد رابطه عملکردی صحیح شوند. به این پدیده کوربینی یا Blind sight گفته میشود. کوربینی نشان میدهد، پردازش صدا و تصویر در ذهن، لزوما وابسته به احساس دیدن و شنیدن توسط ما نیست.
حدود 5 درصد از بیماران درحال مرگ و 10 درصد از بیماران حمله قلبی تجارب نزدیک به مرگ خود را توصیف کرده اند. این تجارب اغلب عناصر مشابهی دارد، چون احساس حضور خارج از بدن، رفتن به داخل یک تونل یا یک رودخانه به سمت نور گرم، دیدن عزیزان از دست رفته و شنیدن این جمله که هنوز وقت رفتن نیست. تحقیقات پیشین نشان می دهد که تجارب نزدیک به مرگ شفاف تر از زندگی حقیقی است.
سام پرنیامدیر تحقیقات مراقبتهای ویژه و احیا در دانشکده پزشکی لانگون دانشگاه نیویورک، گفتهاست: «در حال تلاش برای درک دقیق ویژگیهایی هستیم که مردم هنگام مرگ تجربه میکنند، زیرا ما میدانیم که این پژوهش میتواند منعکس کننده تجربیات جهانی از مرگ باشد که همه ما روزی تجربه خواهیم کرد.
در مطالعه ۱۹۷۵ میلادی که از سوی ریموند مودی روانپزشک بر روی حدود ۱۵۰ بیماری که مدعی تجربه NDE بودند صورت گرفت بیان شد که تجربهگران ۹ مرحله را تجربه نمودهاند
این سوالی بود که لی را به فکر پاریدولیا انداخت. او داستانهای افرادی را خوانده بود که تصاویر عیسی، الویس و فرشتگان را در نان تست و تورتیلا مشاهده میکردند و از خود میپرسید که آیا میتواند آزمایشی درباره آنها انجام دهد؟
این یک ساندویچ پنیر ۱۰ ساله است که در سال ۲۰۰۴ به قیمت ۲۸۰۰۰ دلار فروخته شد. فروشنده آن، دیانا دایزر ساکن فلوریدا گفت که پس از گاز زدن این ساندویچ، مریم مقدس را در آن دیده که به او خیره شده است. او گفت که برای حفاظت از آن کاری انجام نداده و فقط در یک جعبه پلاستیکی نگهداری کرده است.
بنابراین، لی گروهی از افراد عادی را استخدام کرد و آنها را در یک دستگاه تصویربرداری fMRI قرار داد. سپس یک سری تصاویر نقطهنقطه به آنها نشان داد بعضی از این تصاویر حاوی چهرههای پنهان و برخی دیگر نقطههای بیمعنی بودند. به شرکتکنندگان گفته شد که دقیقاً نیمی از تصاویر حاوی چهره است (که این حرف درست نبود). با هر تصویر جدید از آنها پرسیده شد که آیا چهرهای میبینند یا خیر. در نتیجه این تست، شرکت کنندگان که در ۳۴ درصد مواقعی که چیزی جز نقاط پراکند نبود، گفتند که چهرهای مشاهده میکنند.
آنچه برای لی جالب بود تصاویر اسکن fMRI در زمان انجام تست بود. هنگامی که شرکتکنندگان دیدن یک چهره را گزارش میکردند، “ناحیه درک صورت” در قشر بینایی آنها روشن میشد؛ حتی زمانی که اصلاً چهرهای در تصویر وجود نداشت. این مسئله به لی نشان داد که قسمت دیگری از مغز باید به قشر بینایی بگوید که یک چهره را ببیند.
لی و همکارانش در مقالهای با عنوان “دیدن عیسی در نان تست: همبستگی عصبی و رفتاری پاریدولیای صورت” گزارش کردند که وقتی مغز برای دیدن چهره تحریک میشود، انتظار دیدن چهره از طرف لوب پیشانی، به ویژه ناحیهای به نام شکنج پیشانی تحتانی (inferior frontal gyrus) منتقل میشود.
لی میگوید: “شکنج پیشانی تحتانی منطقه بسیار جالبی است. این قسمت به تولید انواعی ایده و سپس دستور به قشر بینایی ما برای دیدن چیزها مربوط میشود. اگر این ایده یک چهره باشد، پس فرد چهرهای را میبیند. اگر این ایده عیسی باشد، من کاملاً مطمئن هستم که قشر قرار است عیسی را ببیند. اگر ایده الویس باشد، فرد الویس را میبیند “.
لی برای مقاله “عیسی در نان تست” در سال ۲۰۱۴ برنده جایزهIg Nobel شد؛ یک جایزه تمسخرآمیز توسط مجله علمی طنز Annals of Improbable Research . اما لی میگوید که آزمایش پاریدولیا ثابت کرده است که پردازش از بالا به پایین نقش اساسی در تجربه ما از جهان پیرامون دارد.
لی میگوید: “بسیاری از چیزهایی که در دنیا میبینیم از دید ما ناشی نمیشوند؛ بلکه از درون ذهن ما ناشی میشوند.
لی با نتیجه تحقیقات خود اکنون معتقد است که تعصبات نژادی بیولوژیکی نیستند. ما به سادگی یاد میگیریم به افرادی اعتماد کنیم که شبیه چهرههایی هستند که در زمان رشد مغزمان دیدهایم. متأسفانه این اتفاق میتواند بعداً به انواع مختلف تعصبات در زندگی اجتماعی تبدیل شود.
این عکس که وایکینگ یک از مریخ مخابره کرد، تپهای را نشان میدهد که شبیه صورت یک انسان است، بلافاصله این عکس و حاشیههای آن چنان معروف شد که وارد فیلمها، سریالها، ویدئوگیمها و کتابهای کمیک شد.
و اما خواب جنگنده های آبی.جنگنده های مدرن یعنی نوع جنگنده بقولی پیشرفته بود.یا همان جنگنده های جهان اولی.بر فراز شهر و اتشباران.و خانه های سوخته. و وادی حیرت دگر.در سه خواب.جدا.جنگنده های بیرحمی که میسوزاندند و من در وسط اتش بر ساختمان آتش زده وارد و حال انان را میدیدم.که در ماتم و نوع شوکه شده از امورات.بودند.انگار چشمشان به حقیقت باز شده و آتش را دیده. و باور کرده بودند. این سوختن را. زیرا جنگنده ها دور میزدند در دور شهر. این در خواب خیلی خوف انگیز میشود در تعریف. کمی ضعیفتر. زیرا جنگنده ها دلسوز نبوده و منفجر میکردند.اما چرایی آن و چرایی این کار به آن میگویند اتفاق از امری که گستاخ شده و به کجا حمله میکردند این مهم هست. و من آنجا چه میکردم. و در وادی آنجا بمب میریختند.و ساختمان ها اتش. این مهم هست زیرا خواب هم عجیب و خوفناک آن.همیشه گاهن میاید.الا عالیه از هر سمتی بگونه ای. مستولی میشود بر خواب.یعنی سربسته آن انگار خلقت دارند از سیری روی امورات تمرکز میکنند.خلقت منظورن نوعی از خلقت عجیبه هست که تا شب شرارت را فکر میکنند نه نجات را.
کتاب حقیقت کتابی هست که پیرامون مباحث مختلفی هست. گاهی یک خواب به مانند تهی کردن جان انسانی میتواند باشد. آیا این ترس را خدا مستولی میکند تا چه چیز را به ضمیر خود آگاه از ناخود آگاه برساند.وقتی زمین در خواب شروع به لرزش کرد و وانمیستاد خب خرد میکرد همه چیز را من اسم خوابم را وادی حیرت گذاشتم.و همین خواب هر وقت یادم میاید بر من کافیست.که خداوندا این چه امر خوفناک و لرزانی بود. که کاش بعد آن را میدیدم که چه قرار بود اتفاق افتد. اما نه اهل بستن بیشتر به آنم نه کمتر آن بلکه همان میزان.این اتفاق چه بود جز لرزه بی وقفه و خرد کننده سنگها و همه چیز.اما شاید هشداری بود برای یک امر مهم. وبرای من همان کافیست.پس خداوندا مرا آنگونه قرار بده که داده ای که میبینم و نظاره میکنم.و تمیز را به من ارزانی داشتی اما غرور را از من دور داشتی.زیرا در مصائب شکر تو گفتم. و در چیزهای خوفناکی که نشانم دادی در خواب و بیداری.من توکل بر تو میکنم زیرا اگر کوه ها لرزان شوند میدانم خدایی هست که نجات میدهد. پس خود را بر موت آماده میسازم. و از خداوند میخواهم با موت و بعد موت مرا مستحکم بدارد.زیرا خدا را دارم و بقول کتابی انسان چه میتواند کند برای کسی که خدا را دارد.یک همچین امری. پس خواب و امورات خوف انگیز و امورات دگر را تحمل میکنم به امید آنکه نزد پروردگار خویش نه به تنهایی بتوانم آنانی که تفکر بر مسائل میکنند آنچه از دیده گویم و آنچه در خواب میزان همان بدهم. زیرا افرادی هستند که آب میبندند به آش.و بقولی خیلی بیشتر. بلکه همان میزان کافیست. زیرا بیشتر آن لاف و دروغ میشود و من از آن بیزارم مگر میزان انچه آگاهی دارم بدانم و آنچه ندانم با یاری خدا برسم. یا میزانی که خدا صلاح میداند.