در این فصل از کتاب میخواهم پیرامون مسئله ای که یک پیچ تاریخی عجیب دارد بپردازم.آنهم مسئله شخصیتی که به نام امام زمان عج در این سیر تاریخی پر مسئله از ذهن مخاطبانی هست که با سرچ به عناوینی چون مدعیان برخورد میکنند. اما جالب در همین لیست ویکی پدیا اسم خود امام زمان هم را جزو مدعیان نوشتند.اما ویکی دانشنامه آزاد هست چرایی جمع بندی مفید و مضر آن به تمیز دادن خود مخاطب هم میتواند بستگی داشته باشد.جمع بندی که یدفه درباره یک شخصیتی سرچ میشود بند اول آن ذهن از یک شخصیت افسانه ای گاه شخصیت خوب و گاه جنگ و خون.اما واقعیت تاریخ چه میگوید درباره اشخاص.مثال تحقیق جزئی و کلی آنست که مثال داوود نبی گویند در تورات گفته شده شخص خونریز فلان این حرفا بوده. حالا مبحث تورات پنج جلدی که همچین چیزی از داوود یافت نمیشود و داوود یافت نمیشود.بیشترن مسائل مربوط به خود موسی نبی و یوسف نبی گاه نوح گاه اشخاصی که در یهودیت هست. و حالا بسته به مثال مزامیر یا همان زبور نزد مسلمانان اسم مستقیم عیسی مسیح نیامده خب.میگوید جامه هایش را تقسیم میکنند قرعه نمیدانم خیانتو.مسائلی که از برداشت به مسیح عیسی میشود.حال اگر یک مسلمان بخواند میگوید درباره امام حسین جامه ها را گفته.حال یک مسیحی میگوید عیسی مسیح گفته.گاه یک یهودی خواند میگوید مسائل زمان خودش را داوود گفته. یا مثال درباره شائول گفته.اما واقعیت چیست و حقیقت چیست؟ وقتی شائول و پسرانش را کشتند و آویزان از حالا میکشند دیوار یا بعضان چوب در نوع آویزانی جسدها.وضعیت قتال قتل فجیع بوده. جنگ خونین.حالا داوود و شائول رفیق هم بودند ها.پیوند بوده. با نام طالوت در مسلمانان میدانند. و باز جالوت فرق دارد.جالوت یک مرد قوی هیکل درشت اندام قد بلند بوده که مثال منجی فلسطینیان آن زمان بوده.اما زورگو بوده.یعنی رعب وحشت آفرین بوده.برا همینم کسی حریفش نبوده.حالا مبحث این فصل امام زمان هست اما خب پیش میاد تو نوشتار.خب جمع بندی سریع کنیم.یعنی منظورن از یک امری میتوانند برداشت کنند.اما حقیقت امر چیست.اگر نام مستقیم آید دیگر قابل انطباق لازم نیست.ولی چون نام مستقیم نمی آید اصلان نمی آید انطباق صورت میگیرد با وقایع تاریخی.مثل دابه که دابه الارض قابل انطباق هست.مجهول میماند.دانشمندان کتاب یا مفسرین زبده کتاب فوق یا با اصل مسائل زیاد یا تاریخی انطباقات داده میشود.یا با اصل کتاب دیگر.پس کتاب پادشاهان. کتاب سموئیل یا کتاب تورات .نمیشه گفت همه آنها تورات هست که تورات پنج جلد هست.نمیدانم درباره عیسی گفته شده حرف بد خب آن شخصیت کتابش کجاست. حالا اون شخصی که میگه اصلان نام پدر عیسی پاندرا یا نمیدونم چیزی که اون میگه نبوده.حالا مبحث این فصل درباره امام زمانه.اونها جای بحث و باز شدن کامل دارد.اما سر مسئله امام زمان چالش بر اینست که جمع بندی مدعیانی که خود را مهدی میدانستند با توجه جو زمان و نیاز به یک فشار یا خود شخص برای منصبی دست به کار میشده.و بعد طبق کدام امری شخص رو مهدی میدانستند .حتی یکیشون رو شک به عیسی و مهدی داشتند.که امروزه یک شاخه یا فرقه میخوانند هستند. خیلیم نسل اونو احترام دارند.
چرا هم مهدی هم مسیح میپنداشتند.این ریشه از یک حدیث داره که مسیح نیست جز آنکه مهدی با اوست.گاهی با اوست را در یک حدیثی مثال همونست. قرار بدهند.میشود مهدی همان مسیح هست.حالا مسیح اگه بگند جای بحث پیدا میکنه. اما بگند عیسی مسیح باز فرق داره.حالا میشود گفت مثال مهدی مسیح خب مسح در تمعید هست.این مربوط به دین یهودیت. و مسیحیت با فرق تمعید هست.خب حالا مادر امام زمان کیست؟نرجس خاتون کی بودند مسیحی بودند که مسلمان شدند.پس مسح شده باید باشند دیگه والا مسیحی اولین قدم تمعیده.درب ورودی.حالا چه میزان روح باید در مهدی هم باشد. میشود بحث ژنتیکی.و ژن های مشترک پدر و مادر.دو نسل از شخصیتی که مسلمان اونم به اجداد اسلامی عالیه در اسلام.و در مسیحیت طبق یک پروسه از شخصیتی که رومی بوده و به طریقی به نسل باز مادر نرجس خاتون سمت پطرس میرسیده. پطرس رسول که حتی تازمان امام علی بن ابیطالب هم این نسل روایت شده.پس میزان اون روح در فرزند هم هست .حالا نه به عنوان مسیح.اما طبق یک فرایند علمی و ژنتیکی.و این یعنی نه اینکه مسیح همان مهدی باشد. یعنی عیسی مهدی باشد. طبق فرایندی که در نسل آنهاست.و پطرس واسطه آنهاست.این خط وصل میشود.چون در مسئله عیسی مسیح شناسی این فرایند که حالا مادر مهدی رومی بوده که به پطرس میرسیده. در بین آن هم اون افراد مسیحی بودند.و تعهد اخلاقی و فرهنگی اونم عیسی مسیح بر پایه عهد نسل و امر اشتراک اونم با پطرس رسول.از رسولان اصلیه.بر قرار میگردد.و حالا در فصل بعدی به مبحث فرق مدعیان با امام زمان که اصلی هست میپردازیم تا باز شود فرق آنها با او.و باز فرق مدعیان عیسی مسیح با خود عیسی مسیح چیست؟
تَثنیه (به عبری: דְּבָרִים) (به انگلیسی: Book of Deuteronomy)، به معنی «سخنان»، نام آخرین کتاب تورات و از بخشهای عهد عتیق است و مشتمل بر سی و چهار فصل است. بر اساس روایات یهودی، کتاب را موسی نوشتهاست.[۱] در انجیلهای چهارگانه موسی نویسندهٔ تثنیه دانسته شدهاست.[۲] سایر نویسندگان عهد جدید نیز تأیید کردهاند که تثنیه را موسی نوشتهاست.[۳] در انجیل متی چندبار عیسی از تثنیه نقل قول کردهاست.[۴] در این کتاب حوادث بدون رعایت ترتیب تاریخی آن بیان شدهاست.[۵] در پایان این کتاب سه خطابه از موسی نقل شدهاست.[۶] این کتاب با مرگ موسی پایان یافتهاست؛ یهودیان نویسندهٔ این بخش را یوشع بن نون دانستهاند.
کتاب داوران یا کتاب قضات(درعبری:ספר שופטים سِفِر شُفتیم) یکی از بخشهای تنخ یا عهد عتیق است که به زبان عبری نوشته شدهاست. بر طبق روایات یهودی، سموئیل نویسندهٔ کتاب داوران است. ناتان و جاد نیز که از پیامبران همراه داوود بودند، در نگارش کتاب دست داشتهاند.[۱] این کتاب پیش از تصرف اورشلیم توسط داوود و در سال ۱۰۰۰ قبل از میلاد نوشته شدهاست[۲]؛ زمانیکه یبوسیها اورشلیم را تحت سلطه داشتند.[۳] در این کتاب زندگی داورانی چون عتنئیل، ایهود،[۴] دبوره،[۵] باراک،[۶] جدعون،[۷] ابیملک،[۸] یفتاح[۹] و شمشون[۱۰] آمدهاست. در این کتاب به داوران کوچکی چون تولع،[۱۱] یائیر،[۱۲] شمجر،[۱۱] ابصان،[۱۳] ایلون[۱۴] و عبدون[۱۵] نیز اشاره شدهاست.
سفر اعداد (به عبری:בַּמִּדְבָּר، به معنی «در بیابان») چهارمین کتاب تورات یهودیان و از کتابهای عهد عتیق مسیحیان است. کتاب اعداد مشتمل بر سی و پنج فصل و شرح دوران سی و هشت سال سرگردانی بنیاسرائیل در بیابان بعد از پیمان بستن در کوه سینا است.[۱] در این کتاب توقف بنیاسرائیل در قادش برنیع و عزیمت آنها به دشتهای موآب نیز شرح داده شدهاست.[۲] بر اساس روایات یهودی، موسی این کتاب را نوشتهاست.[۳]
کتاب حزقیال (به عبری: ספר יחזקאל) یکی از کتب تنخ میباشد. این کتاب در کنار کتاب اشعیا و ارمیا یکی از سه کتاب اصلی پیامبران در تنخ است. بر اساس متن کتاب، این کتاب بر اساس رویاهای حزقیال نبی هنگامی که او به مدت ۲۲ سال در بابل بین سالهای ۵۹۳ تا ۵۷۱ قبل از میلاد زندانی بود نوشته شدهاست. کتاب حول سه محور اصلی است :۱) داوری برای اسراییل ۲) داوری برای ملتها ۳) آمرزش آینده اسراییل
کتاب ناحوم هفتمین کتاب از دوازده پیامبران موجود در کتاب مقدس عبری است. نگارش این کتاب را به ناحوم نسبت میدهند و احتمالاً در سده هفتم پیش از میلاد و در اورشلیم نوشته شده است. این کتاب مشتمل بر دو بخش است.[۱]
کتاب هوشع (به عبری: הושע בן בארי) یکی از کتب تنخ میباشد. این کتاب اولین کتاب در کتابهای دوازده پیامبر فرعی است.
کتاب مراثی(عبری:איכה اِیکا به معنی «کجا» یا «چطور») یکی از بخشهای عهد عتیق در انجیل و کتوبیم در تنخ یهودی است که نگاشتن آن از قدیم به ارمیا پیامبر بنیاسرائیل نسبت داده شدهاست.[۱] ارمیا داوری اورشلیم و ویرانی معبد سلیمان و اسارت یهویاکین را شاهد بوده است[۲] و در این کتاب آن را به تصویر کشیدهاست.[۳] این کتاب در بین سالهای ۵۸۶ قبل از میلاد تا ۵۱۶ قبل از میلاد نگاشته شدهاست. تمام کتاب به صورت شعر عبریاست. امروزه نیز برخی یهودیان، کتاب مراثی را در روز نهم ماه آب، تاریخ خرابی هیکل سلیمان، در کنار دیوار غربی اورشلیم با صدای بلند میخوانند.
نامه به فیلمون از نامههای پولس رسول در عهد جدید به شخصی به نام فلیمون است. فیلیمون مسیحی برجستهای بود. او که احتمالاً یکی از اعضای کلیسای شهر کولسی بود، بردهای داشت به نام اونیسیموس. این برده از نزد ارباب خود فلیمون گریخته بود و گویا از اموال او نیز دزدیده بود. طبق قوانین روم، مجازات او مرگ بود.
از قضا اونیسیموس با پولس که در این زمان زندانی بود، آشنا شد و از طریق او مسیحی گردید. این نامه بیانگر استدعای پولُس از فیلیمون است مبنی بر اینکه برده خود اونیسیموس را که پولُس او را بازپس میفرستد، ببخشد و او را دیگر نه چون برده، بلکه چون برادر مسیحی بپذیرد.
کتاب اعمال رسولان یا باختصار اعمال، یکی از قسمتهای عهد جدید است که معمولاً پس از چهار انجیل قرار میگیرد. هرچند نویسنده آن بهطور دقیق مشخص نیست ولی معمولاً نویسنده آن را لوقا انجیل نگار میدانند. هدف اصلی کتاب آن است که نشان دهد چگونه پیروان نخستین عیسی، تحت هدایت روحالقدس، بشارت انجیل را از اورشلیم بهتمام یهودیه و سامره و جهان مدیترانه تا سر حد روم رساندند (۱:۸). این کتاب سرگذشت جنبش مسیحی است که در آغاز در میان قوم یهود پاگرفت و سپس در میان ملل مختلفِ ساکن امپراتوری روم گسترش یافت. باید در نظر داشت که کتاب اعمال رسولان شرح خدمات همه رسولان نیست. در این کتاب، دو چهره برجسته وجود دارد، یکی پِطرُس و دیگری پولُس. بخش نخست کتاب (فصلهای ۱ تا ۱۲)، بیشتر بر اعمال پِطرُس رسول متمرکز است و بخش دوّم (فصلهای ۱۳ تا ۲۸)، بر اعمال پولُس. بخش نخست شرح حالِ گسترش مسیحیت در یهودیه و سامره و سایر نقاط ایالت رومی سوریهاست، و بخش دوّم به شرح گسترش مسیحیت در آسیای صغیر و یونان میپردازد. قسمت مهمی از بخش دوّم به بازداشت پولُس و عزیمت او به روم اختصاص دارد. لوقا تمام این دادههای تاریخی را با نثری بسیار شیوا و واژگانی غنی بهرشتهٔ تحریر درآوردهاست. فصلهای پایانی کتاب که به بازداشت و محاکمه و سفر پولُس به روم اختصاص دارد، وقایع را همچون تصاویری زنده در ذهن انسان مجسم میسازد. اطلاعات ارائه شده در این کتاب، به درک چهارچوب و زمینهٔ تاریخی نامههای پولُس و سایر رسولان کمکی چشمگیر میکند. همچنین یکی از نکات برجسته کتاب اعمال، عملکرد روحالقدس است که در روز پِنتیکاست، یعنی پنجاه روز پس از رستاخیز عیسی، با قدرت بر ایماندارانِ گردآمده در اورشلیم نازل میشود. روحالقدس در تمام وقایع این کتاب، هادی و تقویتکننده کلیسا و رهبران جنبش مسیحی است.
نامهٔ پولُس رسول به فیلیپیان خطاب به نخستین کلیسایی است که او در خاک اروپا بنیان گذارد. این کلیسا در مقدونیه، یکی از ایالتهای امپراتوری روم، قرار داشت. پولُس بههنگام نگارش این نامه، در روم زندانی بود.
هدف پولُس از نگارش نامه، در وهله اوّل تشکر از مسیحیان فیلیپی بهخاطر هدیهای بود که برای رفع نیازهایش فرستاده بودند. در ضمن، او از این فرصت بهره میجوید تا نکاتی چند را با او در میان بگذارد: ۱) او را از احوال خود آگاه سازد؛ ۲) تشویقشان کند که در تحمّل آزارها استوار بماند و در سختیها نیز شادی کند؛ ۳) ترغیبشان کند که همچون مسیح فروتن باشد و اتحاد را میان خود حفظ کند؛ ۴) به او سفارش کند که تیموتائوس و اِپافْرودیتوس را بهگرمی پذیرا شود؛ و ۵) او را از خطر معلّمان دروغین برحذر دارد.
ویژگی بارز این نامه، تأکید آن بر شادی، اطمینان، اتحاد و پشتکار در ایمان و زندگی مسیحی است. این نامه همچنین از علاقهٔ عمیق پولُس به کلیسای فیلیپی حکایت دارد.
نامه یهودا هشداری است دربارهٔ معلّمان دروغینی که مدعی ایمان به مسیح بودند. محتوای این نامه کوتاه، شبیه نامهٌ دوّم پِطرُس است. یهودا مخاطبانش را تشویق میکند که برای حفظ ایمان و اعتقادی که یک بار برای همیشه به مؤمنان سپرده شدهاست، مجاهده کنند.
مکاشفهٔ یوحنا که با عنوانهای دیگری همچون وحی به یوحنا، آخرالزمان یوحنا، کتاب وحی و مکاشفهٔ عیسی مسیح نیز خوانده میشود، آخرین کتاب از کتب «عهد جدید» مسیحیان میباشد. مکاشفه تنها کتاب عهد جدید است که در ردهٔ ادبیات رستاخیزی قرار میگیرد؛ و نه تعلیمی یا تاریخی، و تعدادی بسیار از پندارهها، نمادها و تمثیلها را به ویژه در رابطه با وقایع آینده به کار میبندد. مکاشفه به نظر میآید مجموعهای از بخشهای مجزا باشد که به وسیلهٔ نویسندگان گمنامی که در آخرین ربع سدهٔ اول میلادی میزیستند نوشته شده باشد.[۱] با این وجود اینطور انگاشته میشود که این کتاب توسط یوحنا، «مرید محبوب» مسیح، در «پاتموس» (جزیرهای در یونان) در دریای اژه به رشتهٔ تحریر درآمدهاست.
با وجود آنکه عنصر مرکزی در مکاشفه، «مسیح» است، با مطالعه و ادراک بیشتر متن، شباهتهای آن با شیوهٔ بیانی و مفاهیم کتاب عهد عتیق، مشخص میگردد. خصوصاً آنهایی که از کتابهای دانیال و حزقیال گرفته شدهاند. بهطور مثال، نویسنده از عدد هفت استفاده میکند، تا در مفهومی سمبلیک، بر «تمامیت» (totality) یا «کمال» (perfection) دلالت داشته باشد. مراجعات و اشارههایی به «یک هزار سال» (فصل ۲۰) موجب شد تا عدهای در این انتظار باشند که پیروزی نهایی خداوند بر شیطان، پس از سپری شدن هزارهای فرا رسد.[۱]
پیش از این پس از عروج عیسی در تبعید ، رسول "آخرالزمان" یا "مکاشفه در مورد سرنوشت جهان" را نوشت. پس از بازگشت از جزیره پاتموس ، جایی که به آنجا تبعید شد ، مقدس علاوه بر کتابهای موجود انجیل خود را نیز نوشت که نویسندگان آن مارک ، متیو و لوقا بودند. علاوه بر این ، جان سه حرف خلق کرد که ایده اصلی آن این است که کسانی که پیرو مسیح هستند باید عشق ورزیدن را بیاموزند.
عنوان اصلی کتاب رسول ، ترجمه شده از زبان یونانی ، به معنای "مکاشفه" است. نگارش آخرین قسمت از عهد جدید در حدود 75-90 سال پس از تولد مسیح صورت گرفت.
برخی از دانشمندان کتاب مقدس در نگرش رسول به تألیف مرموزترین کتاب تردید دارند ، زیرا سبک نگارش و "آخرالزمان" متفاوت است. اما استدلال هایی به نفع مقدس وجود دارد.
نویسنده آخرالزمان خود را جان می نامد (مکاشفه 1: 1 ، 4 و 9 ؛ 22: 8). طبق نظر عمومی پدران مقدس کلیسا ، این رسول جان ، شاگرد محبوب مسیح بود که نام متمایز "خداشناس" را دریافت کرد. تألیف آن هم توسط داده های موجود در خود آخرالزمان و هم توسط بسیاری دیگر از داخلی و علائم ظاهری... انجیل و سه رساله شورای نیز به قلم الهام گرفته از رسول جان متکلم تعلق دارد. نویسنده آخرالزمان می گوید که او در جزیره پاتموس "برای کلام خدا و برای شهادت عیسی مسیح" بوده است (مکاشفه 1: 9). از تاریخ کلیسا معلوم است که از حواریون ، فقط سنت جان متکلم در این جزیره زندانی شده است.
چهار سوار آخرالزمانی تاریخ بشر را با کلی ترین اصطلاحات به تصویر می کشند. اول - زندگی سعادتمندانه اجداد ما در عدن ، که به "سلطنت" بر طبیعت (اسب سفید) فراخوانده شد ، سپس - سقوط آنها (اسب قرمز) ، پس از آن زندگی فرزندان آنها با مصیبت های مختلف و تخریب متقابل (سیاه و اسبهای رنگ پریده) اسب های آخرالزمانی نیز با دوره های شکوفایی و زوال خود نماد زندگی هر ایالت هستند. در اینجا مسیر زندگی هر فرد وجود دارد - با پاکی کودکانه ، ساده لوحی ، توانایی بالقوه او ، که تحت الشعاع جوانی طوفانی قرار می گیرد ، وقتی فرد قدرت ، سلامتی خود را از دست می دهد و در نهایت می میرد. در اینجا تاریخچه کلیسا آمده است: سوزاندن معنوی مسیحیان در زمانهای رسولان و تلاشهای کلیسا برای تجدید جامعه بشری. ظهور بدعت ها و انشعابات در کلیسا ، و آزار و اذیت کلیسا توسط جامعه بت پرست. کلیسا ضعیف می شود ، به داخل منجنیق می رود و برخی از کلیساهای محلی به طور کلی ناپدید می شوند.
در این بخش کتاب حقیقت آیاتی را قرار میدهیم از آیات وحی بر یوحنا رسول که دارای پیام هایی هست برای بشریت و امورات و اتفاقات و مسائل مختلف.که در جزیره پاتموس تبعید در آنچه در مکاشفه یوحنا در این کتاب است.
4 و اسبی دیگر، آتشگون بیرون آمد و سوارش را توانایی داده شده بود که سلامتی را از زمین بردارد و تا یکدیگر را بکُشند؛ و به وی شمشیری بزرگ داده شد.
5 و چون مهر سوم را گشود، حیوان سوّم را شنیدم که میگوید، بیا [و ببین]! و دیدم اینک، اسبی سیاه که سوارش ترازویی بدست خود دارد.
8 و دیدم که اینک، اسبی زرد و کسی بر آن سوار شده که اسم او موت است و عالم اموات از عقب او میآید؛ و به آن دو اختیار بر یک ربع زمین داده شد تا به شمشیر و قحط و موت و با وحوشِ زمین بکُشند.
12 و چون مُهر ششم را گشود، دیدم که زلزلهای عظیم واقع شد و آفتاب چون پلاس پشمی سیاه گردید و تمام ماه چون خون گشت؛
13 و ستارگان آسمان بر زمین فرو ریختند، ماننددرخت انجیری که از باد سخت به حرکت آمده، میوههای نارس خود را میافشاند.
14 و آسمان چون طوماری پیچیده شده، از جا برده شد و هر کوه و جزیره از مکان خود منتقل گشت.
15 و پادشاهانِ زمین و بزرگان و سپهسالاران و دولتمندان و جبّاران و هر غلام و آزاد خود را در مغارهها و صخرههای کوهها پنهان کردند.
16 و به کوهها و صخرهها میگویند که بر ما بیفتید و ما را مخفی سازید از روی آن تختنشین و از غضب برّه؛
17 زیرا روزِ عظیمِ غضب او رسیده است و کیست که میتواند ایستاد؟
1 و او بر ریگِ دریا ایستاده بود.و دیدم وحشی از دریا بالا میآید که ده شاخ و هفت سر دارد و بر شاخهایش ده افسر، و بر سرهایش نامهای کفر است.
2 و آن وحش را که دیدم، مانند پلنگ بود و پایهایش مثل پای خرس و دهانش مثل دهان شیر. و اژدها قوّت خویش و تخت خود و قوّت عظیمی به وی داد.
3 و یکی از سرهایش را دیدم که تا به موت کشته شد و از آن زخم مهلک شفا یافت و تمامیِ جهان در پی این وحش در حیرت افتادند.
4 و آن اژدها را که قدرت به وحش داده بود، پرستش کردند و وحش را سجده کرده، گفتند که کیست مثل وحش و کیست که با وی میتواند جنگ کند؟
5 و به وی دهانی داده شد که به کبر و کفر تکلّم میکند؛ و قدرتی به او عطا شد که مدت چهل و دو ماه عمل کند.
6 پس دهان خود را به کفرهای بر خدا گشود تا بر اسم او و خیمهٔ او و سکنه آسمان کفر گوید.
7 و به وی داده شد که با مقدّسین جنگ کند و بر ایشان غلبه یابد؛ و تسلّط بر هر قبیله و قوم و زبان و امّت، بدو عطا شد.
8 و جمیع ساکنان جهان، جز آنانی که نامهای ایشان در دفتر حیات برّهای که از بنای عالم ذبح شده بود مکتوب است، او را خواهند پرستید.
10 اگر کسی اسیر نماید به اسیری رود، و اگر کسی به شمشیر قتل کند، میباید او به شمشیر کشته گردد. در اینجاست صبر و ایمان مقدّسین.
11 و دیدم وحش دیگری را که از زمین بالا میآید و دو شاخ مثل شاخهای برّه داشت و مانند اژدها تکلّم مینمود؛
12 و با تمام قدرتِ وحشِ نخست، در حضور وی عمل میکند و زمین و سکنه آن را بر این وا میدارد که وحش نخست را که از زخم مهلک شفا یافت، بپرستند.
13 و معجزاتِ عظیمه به عمل میآورد تا آتش را نیز از آسمان در حضور مردم به زمین فرود آوَرَد.
14 و ساکنان زمین را گمراه میکند، به آن معجزاتی که به وی داده شد که آنها را در حضور وحش بنماید. و به ساکنان زمین میگوید که صورتی را از آن وحش که بعد از خوردنِ زخمِ شمشیر زیست نمود، بسازند.
15 و به وی داده شد که آن صورتِ وحش را روح بخشد تا که صورت وحش سخنگوید و چنان کند که هر که صورت وحش را پرستش نکند، کشته گردد.
16 و همه را از کبیر و صغیر و دولتمند و فقیر و غلام و آزاد بر این وا می دارد که بر دست راست یا بر پیشانیِ خود نشانی گذارند.
17 و اینکه هیچکس خرید و فروش نتواند کرد، جز کسی که نشان، یعنی اسم یا عددِ اسم وحش را داشته باشد.
18 در اینجا حکمت است. پس هر که فهم دارد، عدد وحش را بشمارد، زیرا که عدد انسان است و عددش ششصد و شصت و شش است.
5 پس پسر نرینهای را زایید که همهٔ امّتهای زمین را به عصای آهنین حکمرانی خواهد کرد؛ و فرزندش به نزد خدا و تخت او ربوده شد.
6 و زن به بیابان فرار کرد که در آنجا مکانی برای وی از خدا مهیّا شده است تا او را مدت هزار و دویست و شصت روز بپرورند.
7 و در آسمان جنگ شد، میکائیل و فرشتگانش با اژدها جنگ کردند و اژدها و فرشتگانش جنگ کردند،
8 ولی غلبه نیافتند بلکه جای ایشان دیگر در آسمان یافت نشد.
9 و اژدهای بزرگ انداخته شد، یعنی آن مار قدیمی که به ابلیس و شیطان مسمّیٰ است که تمام ربع مسکون را میفریبد. او بر زمین انداخته شد و فرشتگانش با وی انداخته شدند.
10 و آوازی بلند در آسمان شنیدم که میگوید، اکنون نجات و قوّت و سلطنتِ خدای ما و قدرت مسیح او ظاهر شد زیرا که آن مدّعیِ برادران ما که شبانهروز در حضور خدای ما بر ایشان دعوی میکند، به زیر افکنده شد.
11 و ایشان بوساطت خون برّه و کلام شهادت خود بر او غالب آمدند و جان خود را دوست نداشتند.
12 از این جهت ای آسمانها و ساکنان آنها شاد باشید؛ وای بر زمین و دریا زیرا که ابلیس به نزد شما فرود شده است با خشم عظیم، چون میداندکه زمانی قلیل دارد.
13 و چون اژدها دید که بر زمین افکنده شد، بر آن زن که فرزند نرینه را زاییده بود، جفا کرد.
14 و دو بال عقاب بزرگ به زن داده شد تا به بیابان به مکان خود پرواز کند، جایی که او را از نظر آن مار، زمانی و دو زمان و نصف زمان پرورش میکنند.
15 و مار از دهان خود در عقب زن، آبی چون رودی ریخت تا سیل او را فرو گیرد.
16 و زمین زن را حمایت کرد و زمین دهان خود را گشاده، آن رود را که اژدها از دهان خود ریخت فرو برد.
17 و اژدها بر زن غضب نموده، رفت تا با باقیماندگانِ ذریّت او که احکام خدا را حفظ میکنند و شهادتِ عیسی را نگاه میدارند، جنگ کند.
1 و نیای مثل عصا به من داده شد و مرا گفت، برخیز و قدس خدا و مذبح و آنانی را که در آن عبادت میکنند پیمایش نما.
2 و صحنِ خارجِ قدس را بیرون انداز و آن را مپیما زیرا که به امّتها داده شده است و شهر مقدّس را چهل و دو ماه پایمال خواهند نمود.
3 و به دو شاهد خود خواهم داد که پلاس در بر کرده، مدّت هزار و دویست و شصت روز نبوّت نمایند.
4 اینانند دو درخت زیتون و دو چراغدان که در حضور خداوند زمین ایستادهاند.
5 و اگر کسیبخواهد بدیشان اذیّت رساند، آتشی از دهانشان بدر شده، دشمنان ایشان را فرو میگیرد؛ و هر که قصد اذیّت ایشان دارد، بدینگونه باید کشته شود.
6 اینها قدرت به بستن آسمان دارند تا در ایّام نبوّتِ ایشان باران نبارد و قدرت بر آبها دارند که آنها را به خون تبدیل نمایند و جهان را هر گاه بخواهند، به انواع بلایا مبتلا سازند.
7 و چون شهادت خود را به اتمام رسانند، آن وحش که از هاویه برمیآید، با ایشان جنگ کرده، غلبه خواهد یافت و ایشان را خواهد کُشت
8 و بدنهای ایشان در شارعِ عامِّ شهر عظیم که به معنیِ روحانی، به سدوم و مصر مسمّیٰ است، جایی که خداوند ایشان نیز مصلوب گشت، خواهد ماند.
9 و گروهی از اقوام و قبایل و زبانها و امّتها، بدنهای ایشان را سه روز و نیم نظاره میکنند و اجازت نمیدهند که بدنهای ایشان را به قبر سپارند.
10 و ساکنان زمین بر ایشان خوشی و شادی میکنند و نزد یکدیگر هدایا خواهند فرستاد، از آنرو که این دو نبی ساکنان زمین را معذّب ساختند.
11 و بعد از سه روز و نیم، روح حیات از خدا بدیشان درآمد که بر پایهای خود ایستادند و بینندگانِ ایشان را خوفی عظیم فرو گرفت.
12 و آوازی بلند از آسمان شنیدند که بدیشان میگوید، به اینجا صعود نمایید. پس در ابر، به آسمان بالا شدند و دشمنانشان ایشان را دیدند.
13 و در همان ساعت، زلزلهای عظیم حادث گشت که ده یک از شهر منهدم گردید و هفت هزار نفر از زلزله هلاک شدند و باقیماندگان ترسانگشته، خدای آسمان را تمجید کردند.
14 وایِ دوّم درگذشته است. اینک، وایِ سوم بزودی میآید.
15 و فرشتهای بنواخت که ناگاه صداهای بلند در آسمان واقع شد که میگفتند، سلطنت جهان از آنِ خداوند ما و مسیح او شد و تا ابدالآباد حکمرانی خواهد کرد.
16 و آن بیست و چهار پیر که در حضور خدا بر تختهای خود نشستهاند، به روی درافتاده، خدا را سجده کردند
17 و گفتند، تو را شکر میکنیم ای خداوند، خدایِ قادر مطلق که هستی و بودی، زیرا که قوّت عظیم خود را بدست گرفته، به سلطنت پرداختی.
18 و امّتها خشمناک شدند و غضب تو ظاهر گردید و وقت مردگان رسید تا بر ایشان داوری شود و تا بندگان خود، یعنی انبیا و مقدّسان و ترسندگان نام خود را چه کوچک و چه بزرگ اجرت دهی و مُفسدان زمین را فاسد گردانی.
19 و قدس خدا در آسمان مفتوح گشت و تابوت عهدنامه او در قدس او ظاهر شد و برقها و صداها و رعدها و زلزله و تگرگِ عظیمی حادث شد.
1 و چون فرشته پنجم نواخت، ستارهای را دیدم که بر زمین افتاده بود و کلید چاه هاویه بدو داده شد.
2 و چاهِ هاویه را گشاد و دودی چون دود تنوری عظیم از چاه بالا آمد و آفتاب و هوا از دود چاه تاریک گشت.
3 و از میان دود، ملخها به زمین برآمدند و به آنها قوّتی چون قوّت عقربهای زمین داده شد
4 و بدیشان گفته شد که ضرر نرسانند نه به گیاه زمین و نه به هیچ سبزی و نه به درختی بلکه به آن مردمانی که مُهر خدا را بر پیشانی خود ندارند.
5 و به آنها داده شد که ایشان را نکشند بلکه تا مدّت پنج ماه معذّب بدارند و اذیّت آنها مثل اذّیت عقرب بود، وقتی که کسی را نیش زند.
6 و در آن ایام، مردم طلبِ موتخواهند کرد و آن را نخواهند یافت و تمنّای موت خواهند داشت، امّا موت از ایشان خواهد گریخت.
7 و صورت ملخها چون اسبهای آراسته شده برای جنگ بود و بر سر ایشان مثل تاجهای شبیه طلا، و چهرههای ایشان شبیه صورت انسان بود.
8 و مویی داشتند چون موی زنان، و دندانهایشان مانند دندانهای شیران بود.
9 و جوشنها داشتند، چون جوشنهای آهنین و صدای بالهای ایشان، مثل صدای ارابههای اسبهای بسیار که به جنگ همی تازند.
10 و دُمها چون عقربها با نیشها داشتند؛ و در دُم آنها قدرت بود که تا مدّت پنج ماه مردم را اذّیت نمایند.
11 و بر خود، پادشاهی داشتند که مَلَکالهاویه است که در عبرانی به اَبَّدون مسمّیٰ است و در یونانی او را اَپُلّیون خوانند.
12 یک وای گذشته است. اینک، دو وای دیگر بعد از این میآید.
13 و فرشته ششم بنواخت که ناگاه آوازی از میان چهار شاخ مذبح طلایی که در حضور خداست شنیدم
14 که به آن فرشته ششم که صاحب کرّنا بود میگوید، آن چهار فرشته را که بر نهر عظیم فرات بستهاند، خلاص کن.
15 پس آن چهار فرشته که برای ساعت و روز و ماه و سال معیّن مهیّا شدهاند تا اینکه ثلث مردم را بکُشند، خلاصی یافتند.
16 و عددِ جنودِ سواران، دویست هزار هزار بود که عدد ایشان را شنیدم.
17 و به اینطور اسبان و سوارانِ ایشان را در رؤیا دیدم که جوشنهای آتشین و آسمانجونی و کبریتی دارند و سرهای اسبان چون سر شیراناست و از دهانشان آتش و دود و کبریت بیرون میآید.
18 از این سه بلا، یعنی آتش و دود و کبریت که از دهانشان برمیآید، ثلث مردم هلاک شدند.
19 زیرا که قدرت اسبان در دهان و دُم ایشان است، زیرا که دُمهای آنها چون مارهاست که سرها دارد و به آنها اذّیت میکنند.
20 و سایر مردم که به این بلایا کشته نگشتند، از اعمال دستهای خود توبه نکردند تا آنکه عبادت دیوها و بتهای طلا و نقره و برنج و سنگ و چوب را که طاقت دیدن و شنیدن و خرامیدن ندارند، ترک کنند؛
21 و از قتلها و جادوگریها و زنا و دزدیهای خود توبه نکردند.
1 بعد از آن دیدم فرشتهای دیگر از آسمان نازل شد که قدرت عظیم داشت و زمین به جلال او منوّر شد.
2 و به آواز زورآور ندا کرده، گفت، منهدم شد، منهدم شد بابِلِ عظیم! و او مسکن دیوها و ملاذ هر روح خبیث و ملاذ هر مرغ ناپاک و مکروه گردیده است!
3 زیرا که از خَمر غضبآلود زنای او همهٔ امّتها نوشیدهاند و پادشاهان جهان با وی زنا کردهاند و تجّار جهان از کثرت عیاشی او دولتمند گردیدهاند!
4 و صدایی دیگر از آسمان شنیدم که میگفت، ای قوم من از میان او بیرون آیید، مبادا در گناهانش شریک شده، از بلاهایش بهرهمند شوید.
5 زیرا گناهانش تا به فلک رسیده و خداظلمهایش را به یاد آورده است.
6 بدو ردّ کنید آنچه را که او داده است و بحسب کارهایش دو چندان بدو جزا دهید و در پیالهای که او آمیخته است، او را دو چندان بیامیزید.
7 به اندازهای که خویشتن را تمجید کرد و عیاشی نمود، به آنقدر عذاب و ماتم بدو دهید، زیرا که در دل خود میگوید، به مقام ملکه نشستهام و بیوه نیستم و ماتم هرگز نخواهم دید.
8 لهذا بلایای او از مرگ و ماتم و قحط در یک روز خواهد آمد و به آتش سوخته خواهد شد، زیرا که زورآور است، خداوند خدایی که بر او داوری میکند.
9 آنگاه پادشاهان دنیا که با او زنا و عیاشی نمودند، چون دودِ سوختنِ او را بینند، گریه و ماتم خواهند کرد،
10 و از خوف عذابش دور ایستاده، خواهند گفت، وای وای، ای شهر عظیم، ای بابل، بَلده زورآور زیرا که در یک ساعت عقوبت تو آمد!
11 و تجّار جهان برای او گریه و ماتم خواهند نمود، زیرا که از این پس بضاعت ایشان را کسی نمیخرد.
12 بضاعتِ طلا و نقره و جواهر و مروارید و کتان نازک و ارغوانی و ابریشم و قرمز و عودِ قُماری و هر ظرف عاج و ظروف چوب گرانبها و مس و آهن و مرمر،
13 و دارچینی و حمامّا و خوشبویها و مُرّ و کندر و شراب و روغن و آرد مَیدِه و گندم و رمهها و گلهها و اسبان و ارابهها و اجساد و نفوس مردم.
14 و حاصل شهوتِ نفس تو از تو گُم شد و هر چیز فربه و روشن از تو نابود گردید و دیگر آنها را نخواهی یافت.
15 و تاجران این چیزها که از وی دولتمندشدهاند، از ترسِ عذابش دور ایستاده، گریان و ماتمکنان
16 خواهند گفت، وای، وای، ای شهر عظیم که به کتان و ارغوانی و قرمز ملبّس میبودی و به طلا و جواهر و مروارید مزیّن، زیرا در یک ساعت اینقدر دولتِ عظیم خراب شد.
17 و هر ناخدا و کلّ جماعتی که بر کشتیها میباشند و ملاّحان و هر که شغل دریا میکند دور ایستاده،
18 چون دودِ سوختن آن را دیدند، فریادکنان گفتند، کدام شهر است مثل این شهرِ بزرگ!
19 و خاک بر سر خود ریخته، گریان و ماتمکنان فریاد برآورده، میگفتند، وای، وای بر آن شهر عظیم که از آن هر که در دریا صاحب کشتی بود، از نفایس او دولتمند گردید که در یک ساعت ویران گشت.
20 پس ای آسمان و مقدّسان و رسولان و انبیا شادی کنید زیرا خدا انتقام شما را از او کشیده است.
1 و یکی از آن هفت فرشتهای که هفت پیاله را داشتند، آمد و به من خطاب کرده، گفت، بیا تا قضای آن فاحشه بزرگ را که بر آبهای بسیار نشسته است به تو نشان دهم،
2 که پادشاهان جهان با او زنا کردند و ساکنان زمین، از خَمر زنای او مست شدند.
3 پس مرا در روح به بیابان برد و زنی را دیدم بر وحش قرمزی سوار شده که از نامهای کفر پر بود و هفت سر و ده شاخداشت.
4 و آن زن، به ارغوانی و قرمز ملبّس بود و به طلا و جواهر و مروارید مزیّن و پیالهای زرّین به دست خود پر از خبائث و نجاسات زنای خود داشت.
5 و بر پیشانیاش این اسم مرقوم بود، سِرّ و بابل عظیم و مادر فواحش و خبائث دنیا.
6 و آن زن را دیدم، مست از خون مقدّسین و از خون شهدای عیسی و از دیدن او بینهایت تعجّب نمودم.
7 و فرشته مرا گفت، چرا متعجّب شدی؟ من سِرّ زن و آن وحش را که هفت سر و ده شاخ دارد که حامل اوست، به تو بیان مینمایم.
8 آن وحش که دیدی، بود و نیست و از هاویه خواهد برآمد و به هلاکت خواهد رفت؛ و ساکنان زمین، جز آنانی که نامهای ایشان از بنای عالم در دفتر حیات مرقوم است، در حیرت خواهند افتاد از دیدن آن وحش که بود و نیست و ظاهر خواهد شد.
9 اینجاست ذهنی که حکمت دارد. این هفت سر، هفت کوه میباشد که زن بر آنها نشسته است؛
10 و هفت پادشاه هستند که پنج افتادهاند و یکی هست و دیگری هنوز نیامده است و چون آید میباید اندکی بماند.
11 و آن وحش که بود و نیست، هشتمین است و از آن هفت است و به هلاکت میرود.
12 و آن ده شاخ که دیدی، ده پادشاه هستند که هنوز سلطنت نیافتهاند بلکه یک ساعت با وحش چون پادشاهان قدرت مییابند.
13 اینها یک رأی دارند و قوّت و قدرت خود را به وحش میدهند.
14 ایشان با برّه جنگ خواهند نمود و برّه بر ایشان غالب خواهد آمد، زیرا که او ربّالارباب و پادشاه پادشاهان است و آنانی نیزکه با وی هستند که خواندهشده و برگزیده و امینند.
15 و مرا میگوید، آبهایی که دیدی، آنجایی که فاحشه نشسته است، قومها و جماعتها و امّتها و زبانها میباشد.
16 و امّا ده شاخ که دیدی و وحش، اینها فاحشه را دشمن خواهند داشت و او را بینوا و عریان خواهند نمود و گوشتش را خواهند خورد و او را به آتش خواهند سوزانید،
17 زیرا خدا در دل ایشان نهاده است که ارادهٔ او را بجا آرند و یک رأی شده، سلطنت خود را به وحش بدهند تا کلام خدا تمام شود.
18 و زنی که دیدی، آن شهر عظیم است که بر پادشاهان جهان سلطنت میکند.
4 و سومین پیاله خود را در نهرها و چشمههای آب ریخت و خون شد.
5 و فرشته آبها را شنیدم که میگوید، عادلی تو که هستی و بودی، ای قدّوس، زیرا که چنین حکم کردی،
6 چونکه خون مقدّسین و انبیا را ریختند و بدیشان خون دادی که بنوشند زیرا که مستحقّند.
7 و شنیدم که مذبح میگوید، ای خداوند، خدای قادر مطلق، داوریهای تو حقّ و عدل است.
8 و چهارمین، پیاله خود را بر آفتاب ریخت؛ و به آن داده شد که مردم را به آتش بسوزاند.
9 و مردم به حرارت شدید سوخته شدند و به اسم آن خدا که بر این بلایا قدرت دارد، کفر گفتند و توبه نکردند تا او را تمجید نمایند.
10 و پنجمین، پیاله خود را بر تخت وحش ریخت و مملکت او تاریک گشت و زبانهای خود را از درد میگزیدند،
11 و به خدای آسمان بهسبب دردها و دمّلهای خود کفر میگفتند و از اعمال خود توبه نکردند.
12 و ششمین، پیاله خود را بر نهرِ عظیمِ فرات ریخت و آبش خشکید تا راه پادشاهانی که از مشرقِ آفتاب میآیند، مهیّا شود.
13 و دیدم که از دهان اژدها و از دهان وحش و از دهان نبی کاذب، سه روحِ خبیث چون وَزَغها بیرون میآیند.
14 زیرا که آنها ارواح دیوها هستند که معجزات ظاهر میسازند و بر پادشاهان تمام رُبع مسکون خروج میکنند تا ایشان را برای جنگِ آن روز عظیمِ خدای قادر مطلق فراهم آورند.
1 و دیدم که اینک، برّه، بر کوه صهیون ایستاده است و با وی صد و چهل و چهار هزار نفر که اسم او و اسم پدر او را بر پیشانی خود مرقوم میدارند.
2 و آوازی از آسمان شنیدم، مثل آواز آبهای بسیار و مانند آواز رعدِ عظیم؛ و آن آوازی که شنیدم، مانند آواز بربطنوازان بود که بربطهای خود را بنوازند.
3 و در حضور تخت و چهار حیوان و پیران، سرودی جدید میسرایند و هیچکس نتوانست آن سرود را بیاموزد، جز آن صد و چهل و چهار هزار که از جهان خریده شده بودند.
4 اینانند آنانی که با زنان آلوده نشدند، زیرا که باکره هستند؛ و آنانند که برّه را هر کجا میرود متابعت میکنند و از میان مردم خریده شدهاند تا نوبر برای خدا و برّه باشند.
5 و در دهانِ ایشان دروغی یافت نشد، زیرا که بیعیب هستند. سه فرشته
6 و فرشتهای دیگر را دیدم که در وسط آسمان پرواز میکند و انجیل جاودانی را دارد تا ساکنان زمین را از هر امّت و قبیله و زبان و قوم بشارت دهد،
7 و به آواز بلند میگوید، از خدا بترسید و او را تمجید نمایید، زیرا که زمان داوریِ او رسیده است. پس او را که آسمان و زمین و دریا و چشمههای آب را آفرید، پرستش کنید.
8 و فرشتهای دیگر از عقب او آمده، گفت، منهدم شد بابل عظیم که از خَمر غضبِ زنای خود، جمیع امّتها را نوشانید.
9 و فرشته سوم از عقب این دو آمده، به آواز بلند میگوید، اگر کسی وحش و صورت او را پرستش کند و نشان او را بر پیشانی یا دست خود پذیرد،
10 او نیز از خمرِ غضبِ خدا که در پیاله خشم وی بیغش آمیخته شده است، خواهد نوشید، و در نزد فرشتگانِ مقدّس و در حضور برّه، به آتش و کبریت، معذّب خواهد شد،
11 و دود عذابِ ایشان تا ابدالآباد بالا میرود. پس آنانی که وحش و صورت او را پرستش میکنند و هر که نشان اسم او را پذیرد، شبانهروز آرامی ندارند.
12 در اینجاست صبرِ مقدّسین که احکام خدا و ایمان عیسی را حفظ مینمایند.
13 و آوازی را از آسمان شنیدم که میگوید، بنویس که از کنون خوشحالند مردگانی که در خداوند میمیرند. و روح میگوید، بلی، تا از زحمات خود آرامی یابند و اعمال ایشان از عقب ایشان میرسد.
14 و دیدم که اینک، ابری سفید پدید آمد و بر ابر، کسی مثل پسر انسان نشسته که تاجی از طلا دارد و در دستش داسی تیز است.
15 و فرشتهای دیگر از قدس بیرون آمده، به آواز بلند آن ابرنشین را ندا میکند که داس خود را پیش بیاور و درو کن، زیرا هنگام حصاد رسیده و حاصل زمین خشک شده است.
16 و ابرنشین داس خود را بر زمین آورد و زمین درویده شد.
17 و فرشتهای دیگر از قدسی که در آسمان است، بیرون آمد و او نیز داسی تیز داشت.
18 و فرشتهای دیگر که بر آتش مسلّط است، از مذبح بیرون شده، به آواز بلند ندا در داده، صاحب داسِ تیز را گفت، داس تیز خود را پیش آور و خوشههای مَوِ زمین را بچین، زیرا انگورهایش رسیده است.
19 پس آن فرشته داسِ خود را بر زمین آورد و مَوْهای زمین را چیده، آن را در چَرْخُشتِ عظیمِ غضبِ خدا ریخت.
20 و چَرخُشت را بیرون شهر به پا بیفشردند و خون از چرخشت تا به دهن اسبان به مسافت هزار و ششصد تیر پرتاب جاری شد.
1 و دیدم آسمانی جدید و زمینی جدید،چونکه آسمان اوّل و زمین اوّل درگذشت و دریا دیگر نمیباشد.
2 و شهر مقدّس اورشلیم جدید را دیدم که از جانب خدا از آسمان نازل میشود، حاضر شده چون عروسی که برای شوهر خود آراسته است.
3 و آوازی بلند از آسمان شنیدم که میگفت، اینک، خیمهٔ خدا با آدمیان است و با ایشان ساکن خواهد بود و ایشان قومهای او خواهند بود و خودِ خدا با ایشان خدای ایشان خواهد بود.
4 و خدا هر اشکی را از چشمان ایشان پاک خواهد کرد. و بعد از آن موت نخواهد بود و ماتم و ناله و درد دیگر رو نخواهد نمود زیرا که چیزهای اوّل درگذشت.
5 و آن تختنشین گفت، الحال همهچیز را نو میسازم. و گفت، بنویس، زیرا که این کلام امین و راست است.
6 باز مرا گفت، تمام شد! من الف و یا و ابتدا و انتها هستم. من به هر که تشنه باشد، از چشمه آب حیات، مفت خواهم داد.
7 و هر که غالب آید، وارث همهچیز خواهد شد، و او را خدا خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود.
8 لکن ترسندگان وبیایمانان و خبیثان و قاتلان و زانیان و جادوگران و بتپرستان و جمیع دروغگویان، نصیب ایشان در دریاچه افروختهشده به آتش و کبریت خواهد بود. این است موت ثانی.
9 و یکی از آن هفت فرشته که هفت پیاله پُر از هفت بلای آخرین را دارند، آمد و مرا مخاطب ساخته، گفت، بیا تا عروس منکوحه برّه را به تو نشان دهم.
10 آنگاه مرا در روح، به کوهی بزرگِ بلند برد و شهر مقدّس اورشلیم را به من نمود که از آسمان از جانب خدا نازل میشود،
11 و جلال خدا را دارد و نورش مانند جواهر گرانبها، چون یشم بلورین.
12 و دیواری بزرگ و بلند دارد و دوازده دروازه دارد و بر سر دروازهها دوازده فرشته و اسمها بر ایشان مرقوم است که نامهای دوازده سبط بنیاسرائیل باشد.
13 از مشرق سه دروازه و از شمال سه دروازه و از جنوب سه دروازه و از مغرب سه دروازه.
14 و دیوار شهر دوازده اساس دارد و بر آنها دوازده اسم دوازده رسول برّه است.
22 و در آن هیچ قدس ندیدم زیرا خداوند خدای قادر مطلق و برّه قدس آن است.
23 و شهر احتیاج ندارد که آفتاب یا ماه آن را روشنایی دهد زیرا که جلال خدا آن را منوّر میسازد و چراغش برّه است.
24 و امّتها در نورش سالک خواهند بود و پادشاهان جهان، جلال و اکرام خود را به آن خواهند درآورد.
25 و دروازههایش در روز بسته نخواهد بود زیرا که شب در آنجا نخواهد بود.
26 و جلال و عزّت امّتها را به آن داخل خواهند ساخت.
27 و چیزی ناپاک یا کسی که مرتکب عمل زشت یا دروغ شود، هرگز داخل آن نخواهد شد، مگر آنانی که در دفتر حیات برّه مکتوبند.
1 و دیدم فرشتهای را که از آسمان نازل میشود و کلید هاویه را دارد و زنجیری بزرگ بر دست وی است.
2 و اژدها، یعنی مار قدیم را که ابلیس و شیطان میباشد، گرفتار کرده، او را تا مدت هزار سال در بند نهاد.
3 و او را به هاویه انداخت و در را بر او بسته، مهر کرد تا امّتها را دیگر گمراه نکند تا مدت هزار سال به انجام رسد؛ و بعد از آن میباید اندکی خلاصی یابد.
4 و تختها دیدم و بر آنها نشستند و به ایشان حکومت داده شد و دیدم نفوس آنانی را که بجهت شهادت عیسی و کلام خدا سر بریده شدند و آنانی را که وحش و صورتش را پرستش نکردند و نشان او را بر پیشانی و دست خودنپذیرفتند که زنده شدند و با مسیح هزار سال سلطنت کردند.
5 و سایر مردگان زنده نشدند تا هزار سال به اتمام رسید. این است قیامت اوّل.
6 خوشحال و مقدّس است کسی که از قیامت اوّل قسمتی دارد. بر اینها موت ثانی تسلّط ندارد بلکه کاهنان خدا و مسیح خواهند بود و هزار سال با او سلطنت خواهند کرد.
7 و چون هزار سال به انجام رسد، شیطان از زندان خود خلاصی خواهد یافت
8 تا بیرون رود و امّتهایی را که در چهار زاویه جهانند، یعنی جوج و ماجوج را گمراه کند و ایشان را بجهت جنگ فراهم آورد که عدد ایشان چون ریگ دریاست.
9 و بر عرصه جهان برآمده، لشکرگاه مقدّسین و شهر محبوب را محاصره کردند. پس آتش از جانب خدا از آسمان فرو ریخته، ایشان را بلعید.
10 و ابلیس که ایشان را گمراه میکند، به دریاچه آتش و کبریت انداخته شد، جایی که وحش و نبی کاذب هستند؛ و ایشان تا ابدالآباد شبانهروز عذاب خواهند کشید.
11 و دیدم تختی بزرگِ سفید و کسی را بر آن نشسته که از روی وی آسمان و زمین گریخت و برای آنها جایی یافت نشد.
12 و مردگان را خُرد و بزرگ دیدم که پیش تخت ایستاده بودند؛ و دفترها را گشودند. پس دفتری دیگر گشوده شد که دفتر حیات است و بر مردگان داوری شد، بحسب اعمال ایشان از آنچه در دفترها مکتوب است.
13 و دریا مردگانی را که در آن بودند باز داد؛ وموت و عالم اموات مردگانی را که در آنها بودند باز دادند؛ و هر یکی بحسب اعمالش حکم یافت.
14 و موت و عالم اموات به دریاچه آتش انداخته شد. این است موتِ ثانی، یعنی دریاچه آتش.
15 و هر که در دفتر حیات مکتوب یافت نشد، به دریاچه آتش افکنده گردید.
14 و لشکرهایی که در آسمانند، بر اسبهای سفید و به کتان سفید و پاک ملبّس از عقب او میآمدند.
15 و از دهانش شمشیری تیز بیرون میآید تا به آن امّتها را بزند و آنها را به عصای آهنین حکمرانی خواهد نمود؛ و او چرخُشت خَمر غضب و خشم خدای قادر مطلق را زیر پای خود میافشُرَد.
16 و بر لباس و ران او نامی مرقوم است، یعنی پادشاه پادشاهان و ربّالارباب.
17 و دیدم فرشتهای را در آفتاب ایستاده که به آواز بلند تمامی مرغانی را که در آسمان پرواز میکنند، ندا کرده، میگوید، بیایید و بجهت ضیافتِ عظیمِ خدا فراهم شوید.
18 تا بخوریدگوشت پادشاهان و گوشت سپهسالاران و گوشت جبّاران و گوشت اسبها و سواران آنها و گوشتِ همگان را، چه آزاد و چه غلام، چه صغیر و چه کبیر.
19 و دیدم وحش و پادشاهان زمین و لشکرهای ایشان را که جمع شده بودند تا با اسبسوار و لشکر او جنگ کنند.
20 و وحش گرفتار شد و نبیِ کاذب با وی که پیش او معجزات ظاهر میکرد تا به آنها آنانی را که نشان وحش را دارند و صورت او را میپرستند، گمراه کند. این هر دو، زنده به دریاچه آتش افروخته شده به کبریت انداخته شدند.
21 و باقیان به شمشیری که از دهان اسبسوار بیرون میآمد کشته شدند و تمامی مرغان از گوشت ایشان سیر گردیدند.
پس از نزول آیات قرآن بر پیامبر اسلام(ص)، حضرتشان آنها را تلاوت فرموده و افراد مخصوصی که در کنار ایشان بودند، آن آیات را مینوشتند. البته دلیلی وجود ندارد که غیر از آنان، افراد دیگر حق نگارش آیات را نداشتند.
به هر حال، نزول قرآن در شرایط مختلفی انجام شد و ممکن بود در هر مقطع، افراد مختلفی در کنار پیامبر(ص) حضور داشته باشند؛ از اینرو بعید است فرد خاصی همواره در هنگام نزول تمام آیات در کنار پیامبر(ص) به عنوان کاتب وحی حضور میداشت. همچنین افرادی نیز به عنوان کاتب پیامبر(ص) معرفی شدهاند که مشخص نیست که آیا کاتب قرآن بودند و یا سخنان و نامههای آنحضرت را مینوشتند. با این وجود، در برخی منابع، افرادی را به عنوان کاتبان وحی معرفی کردهاند:
امام علی(ع) فرمود: «هیچ آیهاى از قرآن بر رسول خدا(ص) نازل نشد، مگر آنکه آنرا بر من میخواند و املا میفرمود و من آنرا با خط خود مینوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آنرا به من آموخت و از خداى تعالى خواست که فهم و حفظ آنرا به من تعلیم دهد و هیچ آیهاى از کتاب خدا را فراموش نکردم
..
3. ابی بن کعب؛ او از بزرگان یهود بود که اطلاعاتی از کتابهای کهن داشت و هنگامی که مسلمان شد، به کتابت وحی پرداخت. او در نوشتن سورههای مکی حضور نداشت. اما برخی منابع، او را به عنوان اولین کسی معرفی کردند که در مدینه وحی را مینوشت.
غیر از آنچه گفته شد، گزارشهایی نیز در کتابهای تاریخی و حدیثی وجود دارد که افراد دیگری را به عنوان کاتب وحی معرفی میکند:
مغیره بن شعبه، حصین بن نمیر، عثمان بن عفان، خالد بن سعید، ابوبکر، عمر، عثمان، عامر بن فهیره، ثابت بن قیس بن شماس، معاویه بن ابوسفیان
مغیره بن شعبه، عبدالله بن زید، و جهیم بن صلت، زبیر بن عوام، و خالد بن ولید، عمرو بن عاص، عبدالله بن رواحه، محمد بن مسلمه، عبدالله بن عبدالله بن أبی، و معیقیب بن ابی فاطمه
نویسندگان به تدریج در مدینه بیشتر شدند؛ در آغاز، نویسندگى را بیشتر ابى بن کعب انجام مىداد؛ سپس زید بن ثابت آموختهتر شد و کتابت را نزد اسیران بدر تکمیل کرد. او بیشتر در محضر نبى اکرم صلى الله علیه وآله وسلم بود. کسان دیگرى نیز بعداً به این جمع افزوده شدند که عبارتند از:
۱. عبد اللَّه بن رواحه (م. ۸ ه ق)؛
۲. ثابت بن قیس (م. ۱۲ ه ق)؛
۳. حتظلة بن الربیع الاسیدى (م. ۴۵ ه ق)؛
۴. حذیفة بن یمان (۳۶. ه ق)؛
۵. علاء بن عقبة؛
۶. جهیم بن الصلت.؛
۷. عبد اللَّه بن زید (م. ۶۳ ه ق)؛
۸. محمد بن مسلمة (م. ۴۳ ه ق)؛
۹. حنظلة بن أبی عامر (م. ۳ ه ق)؛
۱۰. عبد اللَّه بن عبد اللَّه بن أبی بن سلول؛
۱۱. أبو زید قیس بن السکن؛
۱۲. عقبة بن عامر (م. ۵۸ ه)؛
۱۳. معاذ بن جبل؛
۱۴. أبو أیوب انصارى (م. ۵۲ ه ق)؛
۱۵. مغیرة بن شعبة (م. ۵۰ ه ق)؛
۱۶. أبان بن سعد بن عاص (برادر خالد) (م. ۱۳ ه ق)؛
۱۷. عمرو بن عاص (م. ۴۳ ه ق)؛
۱۸. خالد بن ولید (م. ۱۲ ه ق).
البته برخى مىگویند: ابوسفیان و دو پسرش معاویه و یزید؛ عبد اللَّه بن أرقم (م. ۴۴ ه ق) و حویطب بن عبد العزى (م. ۵۴ ه ق) نیز، از سال هفتم هجرى (فتح مکه) در این جمع بودهاند؛ بنابراین در مجموع نام چهل و پنج تن از صحابه ذکر شده است که از کاتبان وحى بودهاند.