زاده: حدود ۵۹۷، ۶۰۳ یا ۶۰۵ – مرگ: آوریل ۶۸۰) بنیانگذار و نخستین خلیفه خلافت اموی بود که از سال ۶۶۱ میلادی تا زمان مرگش زمامداری کرد.
پس از فتح مکه توسط حضرت محمد (ص) در سال ۶۳۰ میلادی، معاویه یکی از کاتبان قرآن شد.
او با قبیله قدرتمند بنی کلب متحد شد، او دفاع از شهرهای ساحلی شام را علیه ارتش بیزانس در دستور کار قرار داد، و تلاشهای جنگی علیه امپراتوری بیزانس، از جمله اولین لشکرکشیهای دریایی مسلمانان را فرماندهی کرد
در پاسخ به قتل عثمان در سال ۶۵۶ میلادی، معاویه دست به انتقامگیری از خلیفه چهارم امام (علی) زد و به مخالفت با جانشین عثمان (علی) پرداخت.
در طول اولین جنگ داخلی مسلمانان، این دو ارتش (لشکریان علی و معاویه) در نبرد صفین در سال ۶۵۷ جنگیدند و نهایتاً مذاکراتشان نافرجام ماند. پس از آن، معاویه توسط حامیان سوری خود و همپیمانش عمرو عاص که مصر را از فرماندار علی در سال ۶۵۸ گرفته بودند، به عنوان خلیفه به رسمیت شناخته شد.
معاویه پسر خود یزید اول را به عنوان جانشین خود معرفی کرد.
ابنعباس میگوید: در یکی از روزها من با کودکان بازی میکردم که پیامبر اسلام آمد و به من گفت: برو و به معاویه بگو تا نزد من بیاید (و نامه ای بنگارد). من نیز به در خانه او رفتم و او را به سوی پیامبر خواندم. اما او پیغام داد که مشغول غذا خوردن است.
من هم به خدمت پیامبر رسیدم و جریان را گفتم. محمد گفت: دوباره برو و او را بیاور. بار دوم هم که به در خانه او رفتم، پیغام داد که مشغول غذا خوردن است. خدمت پیامبر رسیدم و همان جریان برای بار سوم اتفاق افتاد. هنگامی که برای مرتبه سوم خدمت پیامبر اسلام رسیدم و جریان را تعریف کردم، محمد گفت:
لا أَشْبَعَ اللَّهُ بَطْنَهُ؛ خدا شکمش را سیر نسازد
معاویه به عراق لشکر کشید و امام حسن (ع)با دوازده هزار نفر به مقابله برخاست و قیس بن عباده، فرماندهٔ لشکر بود
معاویه پس از بهدست گرفتن خلافت از مشهورترین سیاستمداران و سرداران عرب برای تثبیت خلافت استفاده کرد او همچنین قبایل قدرتمند یمنی را پشتیبان خود قرار داد. البته او سعی میکرد مناصب مهم حکومتی را در انحصار قریش و به خصوص بنیامیه نگه دارد.
طبق سنت اسلامی، فلسفهٔ سیاسی معاویه چنین بود: «اگر امکان استفاده از پول باشد، صدایم را هرگز بلند نخواهم کرد؛ اگر درشتگویی مؤثر باشد، از شلاق استفاده نخواهم کرد؛ اگر بتوان از شلاق استفاده کرد، شمشیر نخواهم کشید. اما اگر مجبور به کشیدن شمشیر شوم، تردید نخواهم کرد.
یزید در ۲۶ هجری در الماطرون شام متولد شد. او پسر معاویه بن ابیسفیان و میسون بنت بحدل بود. یزید دوران نوجوانی خود را در میان قبیله مادرش، قبیله کلب، سپری کرد.[۲] در جوانی بهارها را همراه خویشان بدویاش در بادیه میگذراند و مابقی سال را در معیت درباریان یونانی و شامی پدرش. او در چندین نبرد از فتوحات اسلامی (نبردهای پیاپی مسلمانان و امپراتوری روم) حضور داشت. یزید در محاصره اول قسطنطنیه در ۶۷۴ میلادی حضور داشت. او همچنین چندین مرتبه راهی سفر حج شده بود.
یزید سیاست پدرش معاویه مبنی بر حملات علیه امپراتوری روم شرقی را متوقف کرد و در عوض یزید تمرکز خود را بر ایمن کردن مرزهای خلافت اسلامی گذاشت.[۲۲] جزایر دریای مرمره رها شدند. منطقه جند حمص سوریه تقسیم شد و منطقهٔ جدید جند قنّسرین تشکیل شد. عقبة بن نافع که در دوران معاویه از فرمانداری افریقیه برکنار شده بود، با خواست یزید مجدداً به این عنوان گمارده شد. در ۶۸۱، عقبه به دستور یزید حملات گستردهای به غرب آفریقا ترتیب داد که در آن رومیان و بربرها را شکست داد و بدین ترتیب مرزهای امپراتوری اسلام در دوران یزید به سواحل اقیانوس اطلس رسید و شهرهای طنجه و ولیلی را تصرف کرد. با این حال، عقبه موفق نشد تا آن مناطق را به صورت دائمی به خلافت اسلامی ضمیمه کند و در راه بازگشت به شرق، توسط نیروهای متحد بربر و رومی کشته شد و سرزمینهای فتحشده از دست رفت
یزید در میان مسلمانان، بهخصوص در میان شیعیان،[۳] شخصیتی شیطانی است. او نخستین کسی بود که به دلیل رابطهٔ خونی به عنوان خلیفه معرفی شد و پس از او، این امر به یک سنت تبدیل شد.[۲۶] او را ظالمی میدانند که سه جرم بزرگ در دوران خلافتش مرتکب شد: نخست شهادت امام حسین بن علی و همراهانش در نبرد کربلا که قتلعام محسوب میشود
دوم اتفاقات پس از نبرد حره که سربازان مسلم بن عقبه، فرمانده یزید، وارد مدینه شدند و شهر را غارت کردند؛ و سوم به آتش کشیدن کعبه در جریان محاصرهٔ مکه که حصین بن نمیر، فرمانده یزید، را مقصر میدانند.
همچنین یزید را به دلیل عادتهایی نظیر میگساری، رقصیدن، شکار کردن و نگه داشتن حیوانات خانگی، نظیر سگ و میمون، نسبت به دین بیاعتنا دانسته و شایستهٔ رهبری جهان اسلام ندانستهاند.[۳] سید جعفر شهیدی مورخ معاصر شیعی از جمله دلایل اصرار حسین به بیعت نکردن با یزید را «بدعتها، انحرافات از دین اسلام، حلال شدن حرامها، حرام شدن حلالها، سلطنتی و اشرافی شدن حکومت، و عدم صلاحیت اخلاقی و مذهبی یزید» برای خلافت میداند
با وجود وجههٔ منفی یزید در محافل مذهبی، مورخان دانشگاهی عموماً وجههٔ مساعدتری از او ترسیم کردهاند. یولیوس ولهاوزن یزید را فرمانروایی نرمخو توصیف کرده که تنها در موقع لزوم، دست به خشونت میزده و آن ظالمی نیست که سنت دینی به تصویر میکشد
فوس، تاریخنگار معاصر که اخیراً به بررسی تلاشهای معاویه در راستای ساختن دولتی متمرکز به مرکزیت سوریه پرداختهاست، از این مینویسد که شورشهایی که پس از مرگ معاویه علیه یزید از حجاز برخاست حاصل استفاده بزرگان قریش از «حسادت» اعرابِ عربستان نسبت مردم سوریه بود؛ زیرا اعراب احساس میکردند که با انتقال مرکزیت قدرت به جایی دور از مکه و مدینه، به آنان «خیانت» شدهاست و همین مسئله آنها را به متحدِ طبیعی بزرگان قریش در راستای ادعایشان بر خلافت بدل کرده بود
سالهای پس از روی کار آمدن یزید، با نارضایتی روزافزون مردمان حجاز از حکومت مرکزی همراه بود که به برخی سیاستهای یزید از جمله بیتوجهی او به مکه و مدینه بازمیگشت. این وضعیت، آهسته آهسته به صورت بحران خود را نمایان ساخت.
در پی التهاب در شهر مدینه، یزید نامه تندی خطاب به مردم مدینه نوشت؛اما این نامه بر آتش این التهاب دامن زد و قیام مردم را منجر گردید. یزید لشکری دوازده هزار نفری به فرماندهی مسلم بن عقبه مری به مدینه فرستاد. آنان به دستور یزید سه روز به مردم مدینه مهلت دادند تا به بیعت مجدد با یزید گردن نهند؛ اما مردم مدینه نپذیرفتند. سرانجام جنگ آغاز شد که با شکست قیام کنندگان مدینه خاتمه یافت و باعث کشته شدن هزاران نفر از مردم مدینه و نیز اباحه جان و مال و ناموس آنان بر لشکر شام به مدت سه روز گردید
این واقعه که همزمان با قیام مردم مدینه، در مکه به رهبری عبدالله بن زبیر صورت گرفت، موجب تسلط او و یارانش بر شهر مکه گردید. پس از واقعه حره و کشتار مردم مدینه، سپاه شام به فرماندهی حصین بن نمیر سکونی، راهی جنگ با ابن زبیر در مکه شد. اندکی بعد، شهر مکه به محاصره لشکر شام در آمد. در طول ایام محاصره این شهر، خانه خدا بر اثر اصابت سنگهایی که با منجنیق های لشکر شام به سوی مکه پرتاب میشد آسیب دیده، به آتش کشیده شد. این محاصره تا زمانی که خبر مرگ یزید به لشکریانش رسید ادامه داشت.
کیم جونگ اون (زادهٔ ۸ ژانویه ۱۹۸۴) رهبر جمهوری دمکراتیک خلق کره (کره شمالی) است. او دارای عناوین دبیر اول حزب کارگران کره، رئیس کل کمیسیون مرکزی نظامی، رئیس کل کمیسیون ملی دفاع کره شمالی، فرمانده معظم ارتش خلق کره، و عضو پرزیدیوم پلیتبوری کمیته مرکزی حزب کارگران کره است. وی همچنین در ژوئیه ۲۰۱۲ میلادی به درجه ژنرال چهار ستاره ارتقاء یافت.[۲] او در زمانِ به قدرت رسیدن با ۲۷ سال سن، جوانترین رهبر کشور در جهان بود.[۳][۴]
در پی درگذشت کیم جونگ ایل، رهبر پیشین کره شمالی، رسانههای دولتی این کشور آغاز زمامداری کیم جونگ اون را اعلام کردند. روز دوشنبه، ۲۸ آذر ۱۳۹۰ (۱۹ دسامبر ۲۰۱۱)، تلویزیون دولتی کره شمالی که ساعاتی قبل خبر درگذشت کیم جونگ ایل، «رهبر اعظم» این کشور را گزارش کرده بود، اعلام داشت کیم جونگ اون، پسر رهبر سابق، با لقب «جانشین بزرگ» جانشین پدر شدهاست.[۵] کیم جونگ اون سومین پسر کیم جونگ ایل است. او در سوئیس تحصیل کردهاست.[۶] وی تا سال ۱۹۹۸ در مدرسهای انگلیسی زبان در برن سوئیس درس میخواندهاست.[۵]
کیم به شکل دیکتاتوری حکمرانی میکند و انتخابات آزاد و عادلانهای در کشور او وجود ندارد. منتقدان حکومت وی، تحت آزار و اذیت قرار میگیرند، رسانهها توسط رژیم کنترل میشوند، دسترسی به اینترنت توسط رژیم محدود شده و آزادی دین نیز وجود ندارد.[۷][۸][۹] رژیم او شبکهٔ گستردهای از زندانها و اردوگاههای کار را اداره میکند که میلیونها انسان را زندانی کرده و به کشتن دادهاست. رژیم او، مردم را به جرائم سیاسی محکوم کرده و گاه اعضای خانوادهٔ مجرم سیاسی نیز مورد آزار و اذیت قرار میگیرند.[۱۰] براساس گزارش سازمان ملل، کره شمالی تحت «نقض سیستماتیک، گسترده و فاحش حقوق بشر» زندگی میکند و رژیم کیم جونگ اون «به دنبال تسلط بر هر جنبهای از زندگی شهروندان خود است».[۱۱][۱۰]
در دهه ۱۹۵۰، پدربزرگ کیم جونگ-اون یک دیکتاتوری تک فردی موروثی را در کره شمالی پایهگذاری کرد. بین سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۶ کیم گستردهترین پاکسازی در تاریخ کره شمالی را اجرا کرد. مدتی پس از به حکومت رسیدن در دسامبر ۲۰۱۳، وی جانگ سونگ تائک، شوهر عمه خود را به خیانت متهم کرد و اعدام شد. مؤسسه پژوهش راهبردی امنیت ملی کره جنوبی از اعدام ۱۴۰ افسر عالیرتبه ارتش و سایر مقامات دولتی در جریان این پاکسازی خبر داد. کیم افراد جوانتر و وفادار به خود را جایگزین آنان کرد و رهبری این گروه از مقامات را خواهرش کیم یو-جونگ در دست دارد که در سال ۲۰۱۷ در سن ۳۰ سالگی به عضویت دفتر سیاسی حزب حاکم درآمد.
کیم جونگ-نام، محتملترین جانشین کیم جونگ-ایل تلقی میشد اما در سال ۲۰۰۱ در حالیکه قصد داشت با یک گذرنامه جعلی وارد ژاپن شود بازداشت شد. وی در ۱۳ فوریه ۲۰۱۷ (۲۵ بهمن ۱۳۹۵) در مالزی و فرودگاه کوالالامپور به مقصد ماکائو، با دستمال آغشته به گاز اعصاب ویایکس، به قتل رسید.
در آوریل ۲۰۱۸، کیم جونگ-اون در نشست حزب کارگر کره اعلام کرد «آزمایش تسلیحات اتمی و موشکهای برد بلند به حالت تعلیق در خواهد آمد و خطوط راهبردی جدیدی دنبال خواهد شد که محور آن را ساختن اقتصاد کره شمالی تشکیل خواهد داد».
وی یک تیم ورزشی از کره شمالی برای شرکت در مسابقات المپیک زمستانی در کره جنوبی اعزام کرد. این به معنی آمادگی ناگهانی رهبر کره شمالی، برای تغییر سیاست مقابله، به سیاست تعامل تعبیر شدهاست.
دونالد ترامپ رئیسجمهوری آمریکا و کیم جونگ اون سه شنبه ۱۲ ژوئن ۲۰۱۸ در هتل کپلا در جزیره سنتوزا سنگاپور دیدار کردند.[۱۲] رهبران دو کشور در مقابل دوربین خبرنگاران با هم دست دادند و پشت درهای بسته بهطور مستقیم گفتگو و در پایان گفتگوها دو طرف سندی را امضا کردند.[۱۳] دیدار ترامپ و رهبر کره شمالی نخستین دیدار سران دو کشور پس از پایان جنگ کره در سال ۱۹۵۳ است.[۱۴]
کیم جونگ اون فرزند کیم جونگ ایل و کو یونگ هی است. برادر بزرگتر او کیم جونگ چول در ۱۹۸۱ بهدنیا آمدهاست ولی کیم جونگ ایل، کیم جونگ اون را برای جانشینی انتخاب کردهاست. برادر ناتنی بزرگتر آنها کیم جونگ نام از مادری بهنام سونگ هی ریم در ۱۹۷۱ بهدنیا آمدهاست. وی در سال ۲۰۰۱ قصد داشت با یک پاسپورت جعلی وارد توکیو شود و به دیزنیلند برود ولی بازداشت شد و به همین دلیل از جانشینی پدر محروم گردید.
یُسِب بِساریُنیس دزِ جوغاشویلی (به گرجی: იოსებ ბესარიონის ძე ჯუღაშვილი) مشهور به ژوزف ویساریونویچ اِستالین (به روسی: Иосиф Сталин) (زاده ۱۸ دسامبر ۱۸۷۸ – درگذشته ۵ مارس ۱۹۵۳) و ملقب به مرد پولادین، سیاستمدار کمونیست و رهبر شوروی بود که از اواسط دهه ۲۰ تا مرگش در ۱۹۵۳ رهبر عملی حزب کمونیست اتحاد شوروی و در نتیجه رهبر دو فاکتوی کل این کشور بود. وی از زمان رسیدن به قدرت و جنگ جهانی دوم در نظریه مرد بزرگ جزو تأثیر گذارترین افراد جهان بر تاریخ بشریت بهشمار میآید.
او در شهر گوری در گرجستان که آن زمان بخشی از امپراتوری روسیه بود به دنیا آمد و در ۱۹۲۲ به مقام دبیرکل حزب کمونیست اتحاد شوروی رسید. پس از مرگ ولادیمیر لنین، استالین موفق شد در مبارزه قدرت در دهه ۲۰ بر لئون تروتسکی پیروز شود و رهبری حزب را در دست گیرد. در دهه ۱۹۳۰ استالین تصفیه کبیر را آغاز کرد که به کمپینی از سرکوب سیاسی، دستگیری و قتل مخالفان معروف است که در ۱۹۳۷ به اوج رسید.
مصادره گندم و غذاهای دیگر توسط مقامات شوروی به دستور استالین از عوامل قحطی بین سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۴ بود (بهخصوص در اوکراین، قزاقستان و قفقاز شمالی). بسیاری از دهقانانی که با مصادره و اشتراکی کردن کشاورزی مخالفت میکردند با برچسب «کولاک» سرکوب و دستگیر میشدند.
قحطی مصنوعی که توسط استالین در اوکراین ایجاد شد و به هولودومور مشهور است، باعث مرگ تا ۱۰ میلیون اوکراینی شد.[۱] استالین رهبر اتحاد شوروی در زمان جنگ جهانی دوم بود و تحت رهبری او این کشور نقشی حیاتی در شکست آلمان نازی در آن جنگ داشت (این جنگ در شوروی با نام جنگ کبیر میهنی شناخته میشود). پس از جنگ، استالین اتحاد شوروی را به عنوان یکی از دو ابرقدرت جهانی مطرح کرد و تقریباً چهار دهه پس از مرگ او در ۱۹۵۳ این موقعیت همچنان برجا بود.
حکومت استالین را بسیاری به «کیش شخصیت پرستی» و شیوههای مخفی حذف مخالفین محکوم میکنند. نیکیتا خروشچف، جانشین استالین، حکومت و کیش شخصیت استالین را در کنگره معروف حزب کمونیست شوروی در ۱۹۵۶ محکوم کرد و پروسه استالینزدایی را آغاز کرد که بعدها به جدایی چین و شوروی انجامید. بسیاری استالین را مسئول مرگ مخالفان حکومت او میدانند و قتل لئون تروتسکی دوست انقلابی لنین و از رهبران انقلاب روسیه و جنبش ضد استالینی نیز توسط یکی از عاملان حکومت او انجام شد.[۲]
او با نام ژوزف ویسارینویچ جوگاشویلی در گوری، گرجستان، امپراتوری روسیه به دنیا آمد. پدر و مادرش به ترتیب ویساریون جوگاشویلی و ککه گلادزه نام داشتند. مادر او هنگام تولد، یک رعیت بود. در کودکی او را «سوسو» میخواندند که نام مستعاری گرجی برای «جوزف» است. در ۱۹۱۳ او نام «استالین» را برگزید. سه خواهر و برادر استالین در سنین پایین از دنیا رفتند و جوزف عملاً تک فرزند بود. پدرش، ویساریون، خیاط بود و مغازه خود را باز کرد که با ورشکستگی سریع آن مجبور شد به کار کردن در یک کارخانه کفاشی در تفلیس روی آورد.
اکاترینا، مادر استالین، در خانه مردم کار میکرد و لباس میشست و یکی از مشتریانش یکی از یهودیان گوری به نام دیوید پاپسیمدوف بود. پاپسیمدوف به جوزف (که به همراه مادرش به کمک میرفت) پول و کتاب میداد و مشوق او بود.
جوزف در هشت سالگی و در مدرسه کلیسای گوری تحصیلاتش را آغاز کرد.
جوزف در کلاس خود، شاگرد اول شد و در ۱۴ سالگی بورسیهٔ مدرسه علوم دینی تفلیس را دریافت کرد و از ۱۸۹۴ مشغول تحصیل در آن جا شد. (یکی از همکلاسیهایش در این دوره، کریکور بدروس آغاجاریان بود). گرچه مادرش همیشه (حتی پس از رسیدن او به رهبری شوروی) میخواست که او کشیش شود ولی علت رفتن او به مدرسه دینی تنها نبود دانشگاه مناسب بود. استالین در این دوره هم کمک تحصیلی دریافت میکرد و هم بابت خواندن در گروه کر، مزد میگرفت.[۳]
استالین در همین سالها و در همان مدرسه علوم دینی فعالیتهای چپ خود را آغاز کرد. او به یکی از سازمانهای سوسیال دموکرات گرجستان پیوست و به تبلیغ مارکسیسم پرداخت. نتیجتاً در ۱۸۹۹ از مدرسه دینی اخراج شد. او سپس یک دهه با سازمانهای زیرزمینی سیاسی در قفقاز کار میکرد و از ۱۹۰۲ تا انقلاب روسیه (۱۹۱۷) بارها دستگیر و به سیبری تبعید شد.
استالین در دعواهای حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه طرفدار بحثهای لنین بود و در کنگره پنجم این حزب در ۱۹۰۷ در لندن شرکت کرد. در دوره پس از انقلاب ۱۹۰۵ استالین سردسته گروههایی بود که برای تأمین مالی حزب بلشویک، بانکها را سرقت میکردند. همین کارهای عملی بود که او را در حزب مطرح کرد و در ژانویه ۱۹۱۲ به کمیته مرکزی انتخاب شد.[۴]
تنها اثر تئوریک قابل ذکر او در این دوره مطلب بسیار مهمی بود که در زمان تبعیدش در وین نوشت. این مطلب «مارکسیسم و مسئله ملی» نام دارد و تا امروز به عنوان اثر مهمی در مورد مسئله ملی و برخورد مارکسیسم به آن مطرح است و موافقها و مخالفان زیادی دارد.
گفته میشود که سختگیریهای استالین نسبت به فرزندش تا حدی بود که او به خودکشی روی آورد و به خودش شلیک کرد اما جان سالم به در برد. استالین در مورد این واقعه گفت: «او حتی عرضه این را ندارد که به خودش شلیک کند و مثل یک مرد بمیرد.» یاکوف بعدها در ارتش سرخ خدمت کرد و به دست آلمانها افتاد. آلمانیها پیشنهاد دادند که او را با یک ژنرال آلمانی مبادله کنند اما استالین این پیشنهاد را رد کرد. بعضی میگویند او در جواب به این پیشنهاد گفتهاست: «هرگز یک ستوان را با یک ژنرال معاوضه نمیکنم» و بعضی میگویند او گفته «من پسر ندارم.» به هرحال یاکوف در اردوی آلمانها کشته شد. گفته میشود یاکوب در حال تلاش برای فرار در سیمهای برقی گیر کرد و کشته شد. با این حال این بر طبق «گزارش رسمی» است و مرگ یاکوف هنوز در هالهای از ابهام است. بعضیها میگویند او دوباره خودکشی کردهاست.[۱]
در ۱۹۱۲ استالین در کنفرانس حزبی پراگ شرکت داشت و به عضویت در کمیته مرکزی بلشویکها انتخاب شد. در ۱۹۱۷ در حالی که لنین و اکثریت رهبری بلشویکها در تبعید بودند، او سردبیر پراودا، روزنامه رسمی حزب، بود. پس از انقلاب فوریه، استالین و هیئت تحریریه به دفاع از دولت موقت کرنسکی برخاستند و میگویند این تا جایی بودهاست که استالین گاه به گاه حاضر به چاپ مقالات لنین در طرفداری از سرنگونی دولت موقت نبودهاست.
در ۳ آوریل ۱۹۲۲ استالین به دبیر کلی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (بلشویکها) رسید، پستی که بعدها به بالاترین پست کشور بدل شد. بعضی میگویند که او ابتدا از قبول این سمت سرباز زده و تحت اصرار آن را قبول کردهاست. در آن زمان دبیر کلی سمت مهمی تلقی نمیشد اما پتانسیل خوبی برای استالین فراهم کرد تا حزب را پر از طرفداران خود کند.
در نبرد برای رهبری، یک لازمه از پیش مشخص بود. وفاداری به لنین. استالین تشیع جنازه لنین را سازمان داد و در سخنرانی خود تقریباً با عناوین مذهبی از لنین ستایش کرد و وفاداری نامیرایش را به او ابراز کرد. تروتسکی در آن زمان مریض بود و میگویند استالین در مورد تاریخ تشیع جنازه به او دروغ گفته تا او نتواند حاضر باشد. نهایتاً با این که تروتسکی در روزهای اول رژیم شوروی، نزدیکترین فرد به لنین بود، مبارزه را به استالین باخت. استالین از این واقعیت که تروتسکی درست قبل از انقلاب به بلشویکها پیوسته بود به نحو احسن استفاده کرد و توجه عموم را به اختلافات پیش از انقلاب بین تروتسکی و لنین جلب کرد. یکی از سایر دلایل قدرتگیری استالین این واقعیت بود که تروتسکی با انتشار وصیتنامه لنین مخالفت کرد. در این وصیتنامه لنین به ضعفها و قدرتهای استالین و تروتسکی و سایرین پرداخته بود و پیشنهاد کرده بود که پس از او، گروهی کوچک به رهبری حزب گماشته شوند.
یکی از جنبههای مهم قدرتگیری استالین شیوهای بود که او بین رقبایش اختلاف ایجاد میکرد. او ابتدا با زیوونیف و کامنف ترویکاًیی علیه تروتسکی تشکیل داد. وقتی تروتسکی کنار زده شد، استالین با بوخارین و رایکوف علیه زیوونیف و کامنف متحد شد (در اینجا او بر رأی آنها علیه قیام در ۱۹۱۷ تأکید کرد). زیوونیف و کامنف سپس به بیوه لنین، کروپسکایا، روی آوردند و در ژولای ۱۹۲۶ اپوزیسیون متحد را تشکیل دادند. در ۱۹۲۷، در پانزدهمین کنگره حزب، تروتسکی و زیوونیف از حزب اخراج شدند و کامنف کرسیاش در کمیته مرکزی را از دست داد. استالین سپس به حساب «اپوزیسیون راست» و متحدان سابقش، بوخارین و رایکوف رسید.
استالین محبوبیت خود را مدیون معرفی خودش به عنوان «مرد خلق» از طبقات فقیر بود. مردم روسیه از جنگ جهانی و جنگ داخلی خسته بودند و سیاست استالین در تمرکز بر ساختمان «سوسیالیسم در یک کشور» پیغام ضدجنگی مثبتی در خود داشت. وی بعدها با ممنوع کردن ایجاد فراکسیون، نفع بسیاری برد زیرا عملاً دیگر کسی نمیتوانست با سیاستهای رهبر حزب مخالفت کند. تا سال ۱۹۲۸ (سال اول از برنامههای پنج ساله) استالین بین رهبری، از همه بالاتر بود و سال بعد تروتسکی به جرم مخالفت، تبعید شد. استالین سپس از شر اپوزیسیون راست بوخارین هم خلاص شد و با دفاع از کلکتیویزاسیون و صنعتی سازی، کنترل خود بر حزب و کشور را کامل کرد. با این حال محبوبیت سایر سران شوروی همچون سرگئی کیروف و ماجرای ریوتین ثابت کرد که استالین هنوز قدرت کامل را به دست نیاوردهاست و این تا تصفیه کبیر در سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ طول کشید.
قدرت نیروهای پلیس مخفی شوروی در زمان استالین به اوج خود رسید. گرچه پلیس مخفی شوروی، چکا (بعدها گپو و اوگپو) در زمان لنین هم از قدرت برخوردار بود اما در زمان استالین به اوج خود رسید.
استالین در ضمن فعالیتهای بینالمللی پلیس مخفی و اطلاعات خارجی را افزایش داد. تحت رهبری او بود که شبکههای اطلاعات در اکثر کشورهای مهم دنیا تأسیس شدند: آلمان (حلقه جاسوسی معروف روته کاپله)، بریتانیای کبیر، فرانسه، ژاپن و آمریکا. استالین فرقی بین جاسوسی، پروپاگاندای سیاسی کمونیستی، و خشونت دولتی نمیدید و تمام اینها را به ان.ک.و. د (کمیساریای خلق برای مسائل داخلی) سپرد. استالین در ضمن از جنبش بینالملل سوم هم برای این اهداف استفاده میکرد و همیشه اطمینان کسب میکرد که احزاب کمونیست خارجی پیرو شوروی و استالین باقی بمانند.
یکی از اولین نمونههای کار پلیس مخفی استالین در خارج از کشور در ۱۹۴۰ اتفاق افتاد. پلیس مخفی به دستور او در این سال لئون تروتسکی را در مکزیک به قتل رساند.
جنگ داخلی روسیه و «کمونیسم جنگی» تأثیر مخربی بر اقتصاد کشور داشت. بازده صنعتی در ۱۹۲۲ سیزده درصد ۱۹۱۴ بود. طرح نپ (سیاست نوین اقتصادی) وضع را بهتر کرد. تحت رهبری استالین این طرح در اواخر دهه ۲۰ با نظامی از «برنامههای پنج ساله» تعویض شد. این برنامهها، برنامههایی بسیار جاه طلبانه برای صنعتیسازی دولتی و اشتراکیسازی کشاورزی بودند. با تجارت بینالمللی محدود و عدم وجود هرگونه بنیاد مدرن، دولت استالین هزینه صنعتیسازی را با اعمال محدودیت بر شهروندان شوروی و با گرفتن ثروت کولاکها تأمین میکرد.
مردم شوروی در زمان استالین به درجهای از لیبرالیزاسیون اجتماعی رسیدند که زنان نیز تحصیلات کافی و مساوی و حقوق برابر هنگام کار داشتند. در ضمن پیشرفتهای پزشکی زمان استالین طول عمر متوسط شهروندان شوروی و کیفیت زندگی آنان را بسیار افزایش داد. سیاستهای استالین حق تحصیلات و دسترسی به پزشکی رایگان را بهطور وسیع در اختیار مردم قرار داد و عملاً اولین نسل رها از ترس تیفوس و مالاریا را به وجود آورد. این مریضیها شدیداً کاهش داده شدند و طول عمر متوسط تا چند دهه افزایش یافت.
در زمان استالین در ضمن برای اولین بار زنان میتوانستند بچهها را در فضای امن بیمارستان به دنیا بیاورند. نسلی که در زمان استالین متولد میشد، اولین نسلی بود که تقریباً تماماً باسواد بود. مهندسان برای آموزش تکنولوژی صنعتی به خارج فرستاده میشدند و صدها مهندس خارجی با قرارداد به روسیه میآمدند. راههای حمل و نقل پیشرفت یافت و راهآهنهای جدید بسیاری ساخته شد. کارگرانی که بیشتر از حد مقررشان تولید میکردند، استاخانویستها، پاداشهای ویژهٔ بسیاری دریافت میکردند و در نتیجه میتوانستند کالاهایی را بخرند که اقتصاد در حال رشد شوروی فراهم میکرد. با وجود صنعتیسازی و تلفات عظیم انسانی در جنگ جهانی دوم و سرکوبها، نسل زمان استالین شاهد رشد موقعیتهای شغلی، بهخصوص برای زنان، بود.
میگویند رمان مورد علاقه استالین «فرعون» اثر نویسنده لهستانی، بولسلاو پروس بودهاست. این رمانی تاریخی در مورد مکانیسمهای قدرت سیاسی است. بعضیها به شباهتهای این رمان و فیلمی که آیزنشتاین ساخت (ایوان مخوف) اشاره کردهاند.
در معماری، شیوه امپراتوری استالینیستی (که نوعی نئوکلاسیسیسم به روز شده در سطحی بسیاری بزرگ بود که با هفت آسمان خراش مسکو تداعی میشود) جای کانستراکتیویسم دهه ۲۰ را گرفت.
نقش استالین در رابطه با کلیسای ارتدوکس روسیه مورد اختلاف و پیچیدهاست. سرکوب مداوم در دهه ۳۰ کار را تقریباً به انحلال کلیسا رسانده بود. تا ۱۹۳۹ تعداد کلیساهای فعال (که در ۱۹۱۷ حدود ۵۴۰۰۰ بود) به چند صد عدد کاهش یافته بود و دهها هزار کشیش و راهبه دستگیرشده بودند. اما در جنگ جهانی دوم از کلیسا به عنوان سازمانی میهن پرستانه احیا شد. کلیساها مجدداً در زمان خروشچف سرکوب شدند. پذیرش دولت شوروی و شخص استالین توسط کلیسای ارتدوکس روسیه باعث اختلاف و انشعاب این کلیسا از کلیسای ارتدوکس خارج از این کشور شد که تا امروز نیز پابرجاست.
مذاهب دیگر در اتحاد شوروی همچون کلیسای کاتولیک رومی، باپتیستها، اسلام، بودیسم، یهودیت و غیره نیز دچار مشکلات و سرکوبهای مشابهی بودند. هزاران راهب و فرد مذهبی دستگیر شدند و صدها کلیسا، کنیسه، مسجد، معبد، و سایر اماکن مذهبی تخریب شدند.
استالین، بهخصوص در زمان جنگ جهانی دوم، دست به تبعیدهای جمعی بزرگی زد که نقشه قومی اتحاد شوروی را عوض کردند. بیش از یک و نیم میلیون نفر به سیبری و جمهوریهای آسیای مرکزی تبعید شدند. دلایل رسمی تبعید جدایی طلبی، مقاومت در مقابل دولت شوروی و همکاری با آلمانیهای اشغال گر عنوان میشدند.
گروههای قومی ذیل بیشتر از همه قربانی این تبعیدها شدند: اکراینیها، لهستانیها، کره ایها، آلمانیهای ولگا، تاتارهای کریمه، کالمیکها، چچنیها، بالکارها، کاراچایاها، ترکهای مشکیتی، فنلاندیها، بلغاریها، یونانیها، ارمنیها، لاتویاییها، لیتوانیاییها، استونیاییها و یهودیها. بسیاری از کولاکها نیز به سیبری و آسیای مرکزی تبعید شدند.
تعداد قربانیان رویدادهایی که در بالا توضیح داده شد مورد اختلاف بسیار است. در زمان جنگ سرد بسیاری رقم کشته شدگان را تا حدی خیالی مانند ۶۰ میلیون بالا میبردند. با سقوط اتحاد شوروی در ۱۹۹۱ بایگانی اسناد شوروی بالاخره در اختیار عموم قرار گرفت و ارقام متفاوتی انتشار یافت. در این ارقام صحبت از ۸۰۰ هزار اعدامی (سیاسی و غیر سیاسی) در زمان استالین بود که با قربانیان عملی کلکتیویزاسیون و تبعید گولاگها و غیره به ۳ میلیون نفر میرسید.
بههرحال هنوز اختلافات بسیاری در این زمینه موجود است و خط عمومی این است که «رقم دقیقی نمیشود داد». اینجا به تخمینهای مختلف اشاره میشود.
نویسنده روسی، وادیم ارلیکمان، از کسانی است که کل کشته شدگان را حدود ۹ میلیون نفر میداند. ۱٫۵ میلیون نفر اعدام، ۵ میلیون قربانی گولاگ، ۱٫۷ میلیون قربانی تبعید دسته جمعی (از مجموع ۷٫۵ میلیون تبعیدی)، و ۱ میلیون سایر. رابرت کانکوئیست تعداد کل قربانیان را ابتدا ۳۰ میلیون میدانست و بعدها ۲۰ میلیون اعلام کرد.
طرفداران استالین نظرات متفاوتی در زمینه تعداد کشتهها و همچنین روند عملی محاکمهها و تاریخ تصفیه کبیر دارند.
در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ آلمان با اشغال لهستان جنگ جهانی دوم را آغاز کرد. بدین ترتیب استالین تصمیم به دخالت گرفت و در ۱۷ سپتامبر ارتش سرخ شرق لهستان و دولتهای بالتیک را اشغال کرد.
در ۵ مارس ۱۹۴۰ رهبری شوروی حکم به اعدام بیش از ۲۵٬۷۰۰ فعال «ناسیونالیست و ضدانقلابی» لهستانی در بخشهایی از جمهوریهای اکراین و بلاروس (که از خاک لهستان به شوروی اضافه شده بودند) داد. این به عنوان کشتار کاتین مشهور است.
استالین در روز پنج مارس ۱۹۵۳ از دنیا رفت که منجر به بروز بحران در دفتر حزب سیاسی و در نهایت به قدرت رسیدن نیکیتا خروشچف شد. دلیل مرگ استالین پس از ۶۰ سال در گزارش ۱۱ صفحهای کالبدشکافی استالین اعلام شد که در این گزارش گفته شده، رهبر شوروی سابق به مرگ طبیعی و بر اثر خفگی در اثر سکته مغزی مردهاست. گزارش مرگ وی تا تاریخ مارس ۲۰۱۳ در صندوقخانه آرشیو دولتی تاریخ اجتماعی و سیاسی روسیه نگهداری میشدهاست و طبق این گزارش، استالین بر اثر مرگ طبیعی از دنیا رفتهاست. در این گزارش، آمده که سکتهای که منجر به مرگ وی شده بود در روز یک مارس ۱۹۵۳ رخ داده بودهاست و وی در شب قبل از سکته مواد الکلی مصرف کردهاست. کالبدشکافی بر روی جسد رهبر شوروی سابق، یک روز پس از مرگ وی انجام شد. بر اساس این گزارش، استالین که ۷۴ سال داشت، از فشار خون بسیار و تصلب سرخرگها در مغز و قلب رنج میبرد و کبد وی بقدری چرب بود که در مرز سیروز قرار داشت. سکته در سمت چپ مغز استالین به همراه خونریزی معده باعث خفگی وی شده بود. روایتهایی متفاوت از کشته شدن استالین به دست پسرش، نیکیتا خروشچف، یا محافظ شخصی اش نیز وجود دارد.