حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

کتاب حقیقت-فصل 24

در این فصل از کتاب به موضوع مهم و چالش بر انگیز در تمام مسائل میپردازیم به اسم مغز.یکی از حسّاس‌ترین و پیچیده‌ترین اعضای بدن.که میتواند پاسخ در مسائل زیادی را حل کند.

بیش از یکصد میلیون سلول عصبی و بیش از یکصد تریلیون ارتباطات عصبی

435 کیلومتر در ساعت سرعت تقریبی انتقالات عصبی در مغز است 

حافظه انسان می تواند مقدار بسیار بالای اطلاعات را در خود ذخیره کند و همیشه هم این اطلاعات در دسترس هستند. دانشمندان علوم اعصاب با از بررسی‌های متعدد به این نتیجه رسیدند که ظرفیت مغز انسان به طور تقریبی ۱۰ برابر چیزی است که پیش از این تصور می‌شد و طبق محاسبات کامپیوتری، این میزان ظرفیت معادل یک میلیون گیگابایت فضای ذخیره اطلاعات با شامل می‌شود.مغز ما بسیار پیچیده‌تر و منعطف‌تر از هارد درایو است و عملکرد بسیار متفاوتی نسبت به آن دارد

 وزن مغز یک انسان بالغ حدود 3 پوند (1.5کیلوگرم) است. اگر چه مغز انسان تنها 2 درصد از وزن بدن را تشکیل می دهد، اما در حدود 20 درصد از انرژی بدن را مورد استفاده قرار می دهد.

کما در واقع یک نوع اختلال در کارکرد مغز است که شخص دچار کاهش شدید سطح هوشیاری می‌گردد و به هیچ یک از تحریکات پیرامونش، پاسخ نمی‌دهد. فرد مرگ مغزی در ظاهر شبیه به بیمار کمای عمیق است. 

در کما ساختمان سلول تخریب نشده و فقط عملکرد این سلول‌ها مختل می‌شود. این عملکرد مختل ممکن است پس از مدتی حتی طولانی، مجدداً برقرار شود و بیمار، هوشیار گردد؛ این در حالی است که در مرگ مغزی بدلیل تخریب سلول‌ها هیچ برگشتی وجود نخواهد داشت.

گزارش‌هایی زیادی از انسان‌هایی مستند شده که در آخرین لحظات عمر خود، صحنه‌هایی از زندگی خود را جلوی چشمانشان به‌طور گذرا می‌بینند. موضوعی که مدتهاست دانشمندان علوم اعصاب را متحیر کرده است.

یک مطالعه روان‌شناختی در سال ۲۰۱۷ در مورد این پدیده نشان داد کسانی که تجربه‌ای دارند روایتی مشابه از نحوه دیدن تصاویر زندگی خود دارند. خاطرات آن‌ها به صورت خطی به ذهنشان نمی‌رسد، بلکه نقاط تصادفی از زندگی‌شان پیش چشمشان دیده می‌شود.

این افراد، تجربیات و رویاهایی را- که در آن لحظات می بینند- به صورتی حقیقی تر، توصیف کرده اند. بیشتر رویاهای مرگ، گذر فرد از سوراخی تاریک است تا آنکه در نهایت، به نور سفید می رسد. ولی تا امروز، مشخص نشده بود که آیا مغز می تواند پس از توقف قلب، این فعالیت را داشته باشد.

بر اساس پژوهش‌های صورت گرفته، ‌‌‌این گونه تجربیات در حوزه‌های درکی (انواع توهم، خطاهای حسی، دیدن نور و یا رنگ‌های متنوع، اتوسکوپی، احساس مرده بودن، تجربه ترک بدن و مسخ شخصیت)؛ خلقی (احساس شعف و یا شیدایی، لذت و حس وحدانیت)؛ و شناختی (مسخ زمان، سرعت گرفتن جریان فکر، الهام و مرور زندگی) رخ می‌دهد. لازم به توضیح است که همه نشانه‌های یاد شده، در یک فرد تجربه نمی‌شود ولی «تجربه ترک بدن یا همان جدا شدن از بدن و نظاره کردن خود از بالا» نشانه کلیدی‌‌‌ این گونه تجربیات است.

از نظر جمعیت شناسی، هیچ رابطه‌‌‌ای بین سن، جنس، نژاد، شغل، باورهای مذهبی و وضعیت تأهل با این‌گونه تجربیات وجود ندارد. اگرچه این‌گونه تجربیات در تمام فرهنگ‌‌‌‌ها و زمان‌‌‌‌ها گزارش شده است ولی بسته به فرهنگ‌های گوناگون، محتوای تجربیات متفاوت می‌باشد.

در گروهی از افراد که به دنبال ‌‌‌ایست قلبی «تجربه‌های نزدیک به مرگ» را گزارش کرده‌‌اند، ناهوشیاری به همراه گردش ناکافی خون در بدن، کاهش اکسیژن و در نهایت، نرسیدن خون کافی به مغز ‌‌‌این افراد در پرونده‌های پزشکی آنها ثبت شده است. مطالعات نشان می‌دهد وقتی علمیات احیا طولانی می‌شود (مانند حوادث خارج از بیمارستان که امکانات پزشکی با تأخیر در دسترس قرار می‌گیرد)، گزارش «تجربه‌های نزدیک به مرگ» کاهش می‌یابد که احتمالاً مربوط به از دست دادن حافظه و یا نقص جدی حافظه کوتاه‌مدت است. بر اساس داده‌های تصویرنگاری مغزی در افراد با «تجربه‌های نزدیک به مرگ»، آسیب مغزی خفیفی در کورتکس لوب فرونتال و اکسی پبتال- ناحیه تابش نور یا (optic radiation) – و ساب‌کورتکس مغز (هیپوکامپ، عقده‌های قاعده‌‌‌ای، تالاموس) رخ می‌دهد. آنوکسی مغزی یکی از دلایل بروز «تجربه‌های نزدیک به مرگ» است و احتمالاً دلایل پیچیده بیوشیمیایی دیگری به دنبال آنوکسی نیز وجود دارد.

اگرچه فرضیه‌‌‌‌ها را باید با کمی احتیاط در نظر گرفت، ولی پژوهشگران این حوزه توضیح می‌دهند که آنوکسی مغزی در‌‌‌این شرایط باعث بروز تجربیات درکی توهمی، دیدن نور و یا تونل، مرور زندگی و مواجهه با نور می‌گردد. مکانیسم بروز این‌گونه تجربیات پی‌درپی، با از بین رفتن مهار نورونی در کورتکس بینایی شروع و به دیگر نواحی کورتکس مغز گسترش می‌یابد و بدین ترتیب، تجربه دیدن تونل و رنگ‌‌‌‌ها پدیدار می‌شود. به‌دنبال گسترش آسیب مغزی به هیپوکامپ، تجربیات هیجانی مانند حس شعف، فلاش بک‌های مربوط به حافظه و مرور زندگی بروز می‌نماید و هنگامی‌که آسیب به ناحیه اتصال لوب تمپورال و پاریتال راست گسترش می‌یابد، به تجربه «ترک بدن» منتهی می‌شود و‌ ‌‌این درحالی است که اگر این آسیب در ناحیه اتصال لوب تمپورال و پاریتال چپ باشد، تجربه احساس حضور، ملاقات روح و اتوسکوپی بروز می‌کند. مطالعات تصویرنگاری مغزی به‌دنبال ایست قلبی، آسیب‌‌‌‌ها در تمام نواحی مغزی که اشاره شد را به خوبی نشان داده‌‌اند.

در سال ۱۹۹۴، لمپرت و همکاران، آزمایشی بر روی گروهی از افراد سالم انجام دادند و در حقیقت با‌‌‌ ایجاد هیپرونتیلاسیون، ارتوستاز، مانورهای والسالوا و‌‌‌ ایجاد هیپوکسی مغزی گذرا، به نوعی دست‌کاری قلبی-عروقی‌‌‌ایجاد کردند. بر اساس‌‌‌این آزمون، ۴۷ درصد افراد حداقل یک نشانه از «تجربه‌های نزدیک به مرگ» را گزارش کردند. مطالعات دیگر تجربیات مشابهی در زمان استرس، خستگی مفرط، آرامش‌سازی و حرکت‌های سریع و رفت و برگشتی سر (چرخش سر و یا حرکت سر در محورهای افقی یا عمودی) را در گروهی از افراد سالم گزارش کرده‌‌اند.

سومین روش مطالعه، بررسی تکامل مغز انسان و مقایسه با سایر جانوران بوده که در توضیح پدیده‌­ها به کار گرفته می­‌شود: «دانشمندان با بررسی حیوانات و مقایسه‌­ی نحوه‌ی تکامل مغز آنها با انسان، توانسته‌اند نشان دهند در سیر تکاملی مغز انسان کدام بخش­‌ها بیشتر بزرگ شده یا تکامل پیدا کرده‌اند. نکته­‌ی جالب در تکامل مغز انسان نسبت به سایر حیوانات آن است که نسبت جرم مغز به حجم بدن در انسان نسبت به همه­‌ی جانوران بیشتر است. یعنی اگر جرم مغز را به حجم بدن تقسیم کنیم، عددی که در مورد انسان به دست می‌آید از سایر موجودات بیشتر است.

یا مثال دیگر این است که وقتی دی اکسید کربن در خون افزایش یابد در بینایی اثر می‌­گذارد و فرد احساس می‌­کند به تونل نوری وارد می­‌شود یا کاهش سطح اکسیژن خون یا گلوکوز خون احساس دیدن موجودات عجیب و غریب را به فرد می‌­دهد».

در سال‌­های اخیر دانشمندان پی برده‌اند که برخی از افرادی که کور مادرزادند، درک مناسبی از تصاویر اطراف خود دارند. در واقع آن­ها بدون اینکه ببینند (به معنایی که ما می­‌بینیم) نسبت به آنچه اطرافشان رخ می­‌دهد، آگاهی در دسترس دارند. یعنی با اشیا اطراف خود می‌توانند وارد رابطه عملکردی صحیح شوند. به این پدیده کوربینی یا Blind sight  گفته می­‌شود. کوربینی نشان می­‌دهد، پردازش صدا و تصویر در ذهن، لزوما وابسته به احساس دیدن و شنیدن توسط ما نیست.

حدود 5 درصد از بیماران درحال مرگ و 10 درصد از بیماران حمله قلبی تجارب نزدیک به مرگ خود را توصیف کرده اند. این تجارب اغلب عناصر مشابهی دارد، چون احساس حضور خارج از بدن، رفتن به داخل یک تونل یا یک رودخانه به سمت نور گرم، دیدن عزیزان از دست رفته و شنیدن این جمله که هنوز وقت رفتن نیست. تحقیقات پیشین نشان می دهد که تجارب نزدیک به مرگ شفاف تر از زندگی حقیقی است.

سام پرنیامدیر تحقیقات مراقبت‌های ویژه و احیا در دانشکده پزشکی لانگون دانشگاه نیویورک، گفته‌است: «در حال تلاش برای درک دقیق ویژگی‌هایی هستیم که مردم هنگام مرگ تجربه می‌کنند، زیرا ما می‌دانیم که این پژوهش می‌تواند منعکس کننده تجربیات جهانی از مرگ باشد که همه ما روزی تجربه خواهیم کرد.

در مطالعه ۱۹۷۵ میلادی که از سوی ریموند مودی روانپزشک بر روی حدود ۱۵۰ بیماری که مدعی تجربه NDE بودند صورت گرفت بیان شد که تجربه‌گران ۹ مرحله را تجربه نموده‌اند

  1. آرامش ناگهانی و رهایی از درد.
  2. درک صدایی آرامش بخش یا سایر موسیقی‌هایی از جهانی دیگر.
  3. هوشیاری یا صعود روح به سمت بالای جسم شخص و مشاهده تلاش‌ها جهت احیا از سقف
  4. روح شخص از قلمروی زمینی خارج شده و به سرعت از طریق تونلی از نور که در میان جهان تاریکی قرار دارد صعود می‌کند.
  5. ورود به یک «مکان آسمانی» درخشان.
  6. ملاقات «افرادی از نور» با آن‌ها که اغلب فوت کردگانی از دوستان و خانواده او هستند که مسرورانه تجدید دیدار می‌کنند.
  7. ملاقات با خدا که اغلب درست به همان صورتی که توسط فرهنگ دینی او توصیف می‌شود یا به صورت توده‌ای که عشق و نور منتشر می‌کند درک شده‌است.
  8. در حضور خدا شخص مرور آنی زندگی خود را تجربه کرده و متوجه می‌شود که همه خوبی‌ها و بدی‌هایی که انجام داده چگونه او و سایرین را تحت تأثیر قرار داده‌است.
  9. شخص به جسم و حیات زمینی خود بازمی‌گردد، چرا که یا به آنها گفته شده که زمان مردنشان نیست یا به آن‌ها اختیار بازگشتن به سوی خانواده و عزیزانشان داده شده‌است
...
  1. صلح و آرامش
  2. جدایی از بدن
  3. ورود به تاریکی
  4. دیدن نور
  5. ورود به قلمروی دیگری از وجود از طریق نور
  6. این سوالی بود که لی را به فکر پاریدولیا انداخت. او داستان‌های افرادی را خوانده بود که تصاویر عیسی، الویس و فرشتگان را در نان تست و تورتیلا مشاهده می‌کردند و از خود می‌پرسید که آیا می‌تواند آزمایشی درباره آن‌ها انجام دهد؟

    پاریدولیا
    تصویر مریم مفدس در ساندویچ پنیر

    این یک ساندویچ پنیر ۱۰ ساله است که در سال ۲۰۰۴ به قیمت ۲۸۰۰۰ دلار فروخته شد. فروشنده آن، دیانا دایزر ساکن فلوریدا گفت که پس از گاز زدن این ساندویچ، مریم مقدس را در آن دیده که به او خیره شده است. او گفت که برای حفاظت از آن کاری انجام نداده و فقط در یک جعبه پلاستیکی نگهداری کرده است.

    طرح آزمایش برای اثبات پاریدولیا

    بنابراین، لی گروهی از افراد عادی را استخدام کرد و آن‌ها را در یک دستگاه تصویربرداری fMRI قرار داد. سپس یک سری تصاویر نقطه‌نقطه به آن‌ها نشان داد بعضی از این تصاویر حاوی چهره‌های پنهان و برخی دیگر نقطه‌های بی‌معنی بودند. به شرکت‌کنندگان گفته شد که دقیقاً نیمی از تصاویر حاوی چهره است (که این حرف درست نبود). با هر تصویر جدید از آن‌ها پرسیده شد که آیا چهره‌ای می‌بینند یا خیر. در نتیجه این تست، شرکت کنندگان که در ۳۴ درصد مواقعی که چیزی جز نقاط پراکند نبود، گفتند که چهره‌ای مشاهده می‌کنند.

    نتیجه آزمایش

    آن‌چه برای لی جالب بود تصاویر اسکن fMRI در زمان انجام تست بود. هنگامی که شرکت‌کنندگان دیدن یک چهره را گزارش می‌کردند، “ناحیه درک صورت” در قشر بینایی آن‌ها روشن می‌شد؛ حتی زمانی که اصلاً چهره‌ای در تصویر وجود نداشت. این مسئله به لی نشان داد که قسمت دیگری از مغز باید به قشر بینایی بگوید که یک چهره را ببیند.

    لی و همکارانش در مقاله‌ای با عنوان “دیدن عیسی در نان تست: همبستگی عصبی و رفتاری پاریدولیای صورت” گزارش کردند که وقتی مغز برای دیدن چهره تحریک می‌شود، انتظار دیدن چهره از طرف لوب پیشانی، به ویژه ناحیه‌ای به نام شکنج پیشانی تحتانی (inferior frontal gyrus) منتقل می‌شود.

    لی می‌گوید: “شکنج پیشانی تحتانی منطقه بسیار جالبی است. این قسمت به تولید انواعی ایده و سپس دستور به قشر بینایی ما برای دیدن چیزها مربوط می‌شود. اگر این ایده یک چهره باشد، پس فرد چهره‌ای را می‌بیند. اگر این ایده عیسی باشد، من کاملاً مطمئن هستم که قشر قرار است عیسی را ببیند. اگر ایده الویس باشد، فرد الویس را می‌بیند “.

    لی برای مقاله “عیسی در نان تست” در سال ۲۰۱۴ برنده جایزهIg Nobel شد؛ یک جایزه تمسخرآمیز توسط مجله علمی طنز Annals of Improbable Research . اما لی می‌گوید که آزمایش پاریدولیا ثابت کرده است که پردازش از بالا به پایین نقش اساسی در تجربه ما از جهان پیرامون دارد.

    لی می‌گوید: “بسیاری از چیزهایی که در دنیا می‌بینیم از دید ما ناشی نمی‌شوند؛ بلکه از درون ذهن ما ناشی می‌شوند.

    لی با نتیجه تحقیقات خود اکنون معتقد است که تعصبات نژادی بیولوژیکی نیستند. ما به سادگی یاد می‌گیریم به افرادی اعتماد کنیم که شبیه چهره‌هایی هستند که در زمان رشد مغزمان دیده‌ایم. متأسفانه این اتفاق می‌تواند بعداً به انواع مختلف تعصبات در زندگی اجتماعی تبدیل شود.

  7. این عکس که وایکینگ یک از مریخ مخابره کرد، تپه‌ای را نشان می‌دهد که شبیه صورت یک انسان است، بلافاصله این عکس و حاشیه‌های آن چنان معروف شد که وارد فیلم‌ها، سریال‌ها، ویدئوگیم‌ها و کتاب‌های کمیک شد.

  8. در واقع مسئله مهم در شناخت این امورات شناخت حقیقت پنهان در آن هست.گاهی از یک حقیقت سوء استفاده میشود گاهی خود حقیقت چیست مورد ارزیابی قرار میگیرد.اینکه ذهن انسان و مغز انسان بسیار قدرتمند هست.شکی نیست.و استفاده میزان انسان از آن باز فرق دارد.اینکه ذهن انسان قادر به دیدن در اشیاء و سایر چیزهای دیگر هست.به نحوی قدرت ذهن انسان و عملکرد دستوری به مغز هست.اما بلواقع با همین مباحث میتوانند زندگی پس از مرگ را غیر واقعی.تمام معجزات آسمانی انبیا را غیر واقعی.و کم کم زندگی را تصور انسان از خلق کردن بدانند.و حتی معجزات زمینی انبیا را غیر واقعی بنامند چون خطای دستوری مغز.یا عملکرد مغز در آنچه میبینند بدانند.در واقع کم کم زندگی به حالت رویا یا شبیه چیزی مثال هر انسان خدا میشود.انسانی که قادر به خلق کردن. و هر انچه تصور کند دستور مغزی دیگر باز بر او باشد.
  9. سوء استفاده مثال همان نان تست فروش آن هست. یا مثال یک آن در عقاید مختلفه با عناوین مختلفه میتواند بشود.
  10. نگرانی از برداشت با آنچه در اعتقادات گفته شده که اصولان در همان کتاب گفته شده. برابری دارد. برداشت ذهنی از آنچه به آن دقت باید کرد کلام هست.
  11. پس اینکه انسان وارد دریچه ای بشود برای انتقال و آنچه از تصور ذهنی بر اساس علم هست.آنچه هست که انسان میبیند اما باز برای آن نوعی دلایل علمی یا رد یا نوعی اختلال یا نوعی از واقعیت بعد از آن یعنی بعد موت میباشد هست.
  12. در واقع با این روش هم علم درست میگوید هم معنویت. منتها با روش مقابله با هم چیزی از آن در می آید زندگی صد در صد ماده و فنا.و کم کم ماده هم نوعی خیال پنداشته میشود. که سفسطه از آن جای فلسفه ی اصلی آن را میگیرد. سفسطه ای که از دل فلسفه در بیاید.واقعیت چیست.واقعیت در افراد مختلف فرق دارد. گاهن در اینگونه برخورد ها با افراد مختلف شخصی حتی این زندگی را در تصور خود مثال یک خانواده خدا میپنداشته که خدای کودک دارد با ما  و وسایل خود بازی میکند.این تصور ذهنی او از خلقت بوده.یا شخصی همه چیز را خیال میپنداشته.یعنی زندگی را خیالی میپنداشته که وجود واقعی ندارد و انسان خلق کرده. در واقع این تصورات وحشتناک منشاء آن همان اصلی هست که فرمان به مغز داده شده که پندارد که اینست یا نوعی در حالت وخیم آن اسباب بازی یک خانواده بزرگتر از انسان بداند.این تصورات وحشتناکتر از اینم هست.که پنداشته میشود.حتی افرادی تلاش میکنند تمام تاریخ انبیا و همه را افسانه بدانند.
  13. این مبارزه برای دلایل مختلفی هست اشخاص سه حالت دارند.فکر میکنند سرشان کلاه رفته.فکر میکنند بشر سوء استفاده اعتقادی از آنها کرده.بشر نوع خاص آن.و یا مبارزه با دین و اعتقاد برای اینکه کاری که میکنند را توجیه کنند که هر کار بخواهند بکنند در حالی که انجام میدهند نوعی ترس از برخورد دینی با آن پندارند.
  14. در واقع سه حالت آن افسانه دانستن موقعیت جهان بدون خدا.موقعیت دوم سرشان کلاه رفته افراد دینی بودند که اعتقاد معنوی را با ماده تغییر دادند نوعی کار دیگری را کلاه بر سر خود دانستند نه اعمال خود را در نظر گرفتن.نوع سوم نوعی احساس خطر آنم در مغز دستور به انجام آنست. که نوعی همان کار را میکنند اما فعالیت استرسی مغز دارند.و نوع آن هم مختلف هست کارهای مختلف.
  15. کم کم با این مسائل در  اشخاص اینگونه انکار ها و یا مبارزه اشخاص فکر میکنند همه چیز فناست و هر کاری بکنند میتوانند انجام دهند هر نوع جنایتی.
  16. جنایت سوء استفاده از باور های اعتقادی. تا هر گونه آن.در ادیان مختلف نوع آن فرق دارد.
  17. نوع بعدی آن روی منجیان پیاده میشود نوعی انکار انها و دلایل انکار.خود جای مسائل مختلفی هست.
  18. در واقع پاریدولیا نوعی استفاده از فرمان دادن به مغز مثال کار عصای موسی و ماران جادوگران هست. که نوعی توهم توطئه از سوی فرعون به نیروی ساحر به انجام مبارزه با موسی بود.که فرعون را خدا میپنداشتند باهوش بوده.قدرت مغزی را در پاریدولیا توهم مغزی داشته.و ماران همان طنابها رسن ها بودند اما مار میپنداشتند.اما معجزه خوردن آن ماران تصور ذهنی کار موسی بوده و در آن توهم نبوده. زیرا با خالق قدرت به موسی داده شده بوده. که درک اسرار الهی مثال همان مغز هست و حیات پس از مرگ که انسان بخواهد خانواده بزرگ پندارد یا نوعی تصور خیالی. بر همه چیز.نوعی تصویر در نان تست مثال.همیشه آن تصویر بماند.یا نوعی که نماند.بماند مورد سوء استفاده از اعتقادات شود نماند هیچ سوء استفاده را غیر ممکن میکند یا برای دید همان افراد هست یا برای اثبات دو حالت.فرق آن.
  19. پس سوء استفاده بستگی به پرورش ذهن در مقابل آن مسائل هست. علم و معنویت در راستای پازل اتفاقات اما دانستن آنکه خداوند قادر هست. اما خلق با مغز در اشیاء و ابر و هر چیزی که انسان را پاریدولیا نامند نوعی شخص را خالق میدانند.خلقت هر چیزی که فکر کند انجام میپذیرد.در حالی که تصور او از  آن شکل پاریدولیا هست. و واقعیت آن شکل چیست.انسانی که تونل را با مغز میبیند.همان رحم را با مغز میبیند.که بیرون بیاید یا داخل شود با همان دانش و همان میزان از مغز.نوزاد و موت با هر سن و سالی.در واقع رفتن به سمتی که مثال همان بدو تولد و خامی هست.تا در آن پخته شود.و کمال آن و رشد را دریافت کند.بدن مثالی دماغ کج کوله سیاهی خلقت ذهن او نیست. بلکه شخصیتی هست که تاریک بوده.و شخصیت روشنایی شخصیتی هست که روشنایی بوده و درست هست.منتها اینکه روح قدرت دارد دلیل بر خلق نیست. زیرا خالق خلق کننده هست.و خالق نظم دهنده و مکانیزم دهنده دقیق بر تمامی امورات هست.والا خلق کردن.حتی با روح قوی هم منافات دارد هر گونه خلق کردنی  اینگونه در عالم روح خود و چند از خود.این همان قدرت خداست نشان دهنده به روح.که خداوند بخواهد هر کاری میتواند کند.نه خود انسان حالا روحی بازگشت مجدد به زندگی دیده و گذشته او پاک شده.خداوند خالق هست. و کسی نمیتواند برای خالق دستور گذاری کند.که چه کند چه نکند.زیرا مثال مورچه هست انسانها که بخواهند بفهمند خدا چه میکند یا نمیکند. فقط همان میزان که خدا میدهد دریافت میشود
  20. و مخلوق خلق کننده نیست بلکه میبیند اما با چه امری با روح . روح از کجا آمده. و سرشت اصلی او کیست. خداست.خلق شده خداست نه خالق.که بتواند کار خدا را کند خلق کند.مگر خدا به واسطه اعمال او به او قدرت بدهد.که در عالم ارواح بتواند کمک کننده باشد.و مشاهدات قدرت روح در عالم بعد موت.از بدن که نیست روح در چند مختلف مثال چند بدن مثالی با بازگشت به ماده آنجا دیده.همان نشان قدرت خدا در مخلوق که ببیند و اندیشه کند.در نزد خدا هر غیر ممکنی ممکن میشود.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد