حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

فانوس روشنایی-فصل سوم

حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیاندسته‌بندی عکاسی - حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیاندسته‌بندی حضرت محمد (ص)-مسلمانان - حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیاندسته‌بندی حسام الدین شفیعیان-عکاسی - حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیان

پس در این که گفتمان بین دو شخص در دو دین متفاوت شکل میگیرد مثال یک نفر از  مسیحیت یک نفر از اسلام و ادیان دیکر یهودیت زرتشتیت.و این که حالا هر دو شخص سر مسئله ای با هم به مباحثه و گفتمان میپردازند.مثال در مورد آنچه در کتاب آنها نیست ولی در کتاب دیگر هست. یا آنچه در کتاب آنها هست و در کتاب آنها جور دیگرست آنچه در کتاب آنها شرک و در کتاب آنها ایمان.نگاه کنید فرق بسیار بزرگی هست. خب یک مسیحی با دانش بر چهار انجیل و کتاب های مقدس مجموعه یا حالا همان چهار انجیل وارد مباحثه میشود شخص دیگرم آن کتابها را خوانده و با کتاب قرآن وارد میشود.اون میگه  عیسی مسیح اون میگه حضرت عیسی مسیح (ع) اون بگه چرا اون میگه در قرآن و در انجیل هم گفته شده  نبی بی‌حرمت نباشد جز در وطن خود و میان خویشان و در خانهٔ خود میگوید چرا نبی گفته میشه مثالست اون میگه چون به جسم شد مثل.اون میگه قرآن میگه حضرت عیسی مسیح پیامبر یا رسول مینامند رسالت.و معجزاتش در قرآن هست میگوید چه معجزه ای آورده شده مثال گل تبدیل به پرنده میگه این مربوط به یک انجیل غیر رسمی تاییدی هست.و مربوط به کودکی عیسی.باز سرچ میکند میبیند هم نقاشی از کودکی و هم با بزرگی مثلان کشیدند. میگوید آن مرده زنده میکرده آن سمت میگوید خدا مرده زنده میکند و عیسی هم چون روح خدا در او هست زنده میکند و روح الله هست.او میگوید مسیح را تشریح کن. بسته به تسلط به دو نفر مسیح تشریح میشود میگوید پس چرا داوود مرده زنده نمیکرد یا شائول یا هر شخصی که مسیح هست.سموئیل و یحیی مسح کننده.یا تشریح چگونگی  عیسی در رحم مریم  قرار گرفت توسط روح القدس. و باز تعریف روح القدس.و پسر خدا نامیده شدن را از طرف مقابل بخواهند تشریح دهد.مثلان گویند خدا زن نداشته که فرزند داشته باشد یا طبق آیه قرآن بگویند خدا که فرزندی اختیار نکرده مقام خدا والاتر هست. آنها باز با کتاب انجیل میگویند نه. یا بگویند پدر پسر روح القدس خدا هستند  و خدا واحد هست این خیلی چالش و مباحثه صورت میگیرد.و در نهایت گویند قرآن درست گفته اختلافات هست.یا اهل انجیل چرا باید از انجیل حکم کنند.یا یهودی از تورات.مسلمان از قرآن.یا مثلان گویند پولس شریعت را برداشته.و آنها گویند مسیح بنیان مسیحیت را گذاشت یا پولس.چون گفته شود آموزه های مسیح در انجیل و وحی از روح القدس هست.یا گویند پولس مثال دوم شخص در بنیاد مسیحیت هست.مسئله سر اینست که باز در انجیل ها تحقیق میشود مثال در انجیل لوقا از سلاح هست اما در انجیل های دیگر نیست. تهیه سلاح.حالا این سلاح چه معنایی در تفسیر میشود باز جای خود در موعظه گران دارد ولی آنها از روی خود آیه در انجیل میگویند مثلان میگند واضح این گفته شده.یا مسائلی که آنها باز گویند بالاخره ما تحریف شده ایم چگونه پس قرآن حکم میدهد از انجیل حکم کنید باز  آئین تحریفاتی میدانند.حتی تورات و انجیل و در موعظه ها در تحریف دین در اسلام سخنرانی میشود.یا گفته شود مسیح به دار کشیده نشد آیا تصلیب نشد.کشته نشد رفت آسمان تو انجیل که میگه برگشت زنده شد.دار که نه اما تصلیب شد.در انجیل و دفن شد و برخاست.سه روز و 40 روزم بود.یا گویند یهودا اسخریوطی رفت بجاش که اونم خودشو دار زد. باز تحقیق کنند بگند پس باغ رو کی با سکه خرید در آن منطقه اسرائیل.اگه سکه رو پس داد حلق آویز کرد خود را کی رفته خریده و کی بوده که باز بگند حتما از دزدی در کار مال در دست او بوده.نگاه کنید حقیقت امر چه میگوید.آیه در قرآن چه میگه.صلبوه: صلب: دار زدن. «ما صلبوه» عیسى را به دار نکشیدند. وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ ۚ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ۚ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ ۚ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا

و هم از این رو که گفتند: ما مسیح عیسی بن مریم رسول خدا را کشتیم، در صورتی که او را نه کشتند و نه به دار کشیدند بلکه امر بر آنها مشتبه شد؛ و همانا آنان که درباره او عقاید مختلف اظهار داشتند از روی شک و تردید سخنی گفتند و عالم به او نبودند جز آنکه از پی گمان خود می‌رفتند؛ و به طور یقین مسیح را نکشتند؛

و به سبب گفتارِ [سراسر دروغ] شان که ما عیسی بن مریم فرستاده خدا را کشتیم. در صورتی که او رانکشتند و به دار نیاویختند، بلکه بر آنان مُشتبه شد [به این خاطر شخصی را به گمان اینکه عیسی است به دار آویختند و کشتند]؛ و کسانی که درباره او اختلاف کردند، نسبت به وضع وحال او در شک هستند، و جز پیروی از گمان و وهم، هیچ آگاهی و علمی به آن ندارند، و یقیناً او را نکشتند.

و گفته ایشان که: «ما مسیح، عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم»، و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند، لیکن امر بر آنان مشتبه شد؛ و کسانى که در باره او اختلاف کردند، قطعاً در مورد آن دچار شکّ شده‌اند و هیچ علمى بدان ندارند، جز آنکه از گمان پیروى مى‌کنند، و یقیناً او را نکشتند.

و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالی که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانی که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی می‌کنند؛ و قطعاً او را نکشتند!

وَمَا صَلَبُوهُ صلبوه: صلب: دار زدن. «ما صلبوه» عیسى را به دار نکشیدند.

شبه: شبه: (بر وزن شرف و علم) مثل و نظیر. شبهه آنست که دو چیز در اثر هم مثل بودن تشخیص داده نشود. «شبه لهم» یعنى کار آنها مشتبه گردید


فانوس روشنایی-فصل دوم

پس چون در فصل قبل گفته شد اعتقاد با انحراف صورت گیرد ترس در آن رخنه میکند. ترس از شک نکند اصلان دنیایی بعد این موت وجود نداشته باشد.یا نوعی اگرم باشد شک در اعتقاد به هاویه جهنم براند.چون ترس افتاد.شک افتاد. فرد ترسو میشود.چون فشارها و مصائب رخ دهد خود را میبازد.چون خطر رخ دهد خود را میبازد.پشت دیگری را خالی میکند و خود را هم غرق میکند.اما در اعتقاد درست و باور درست و پاسخ داده برای همه امورات با تعقل تفکر و تمیز دادن. چون خداوند را در آن اتصال محکم بینند یعنی شخص در آن اتصال حس معنوی.حس شهامت. حس اعتقاد. حس نترسیدن. حس تعقل و تفکر درست باشد چون مصائب سختی ها و جنگ تاریکی ها رخ دهد خداوند را توکل خواهد کرد و نجات چه آنچه شود چه آنچه مقدرات هست چه آنچه خباثت ها هست خود را شکست یافته نمیابد.وقتی تمام زمینه ها برای شما مثال یک فشار و یک روزنه باز نشود و تمام امورات قفل شود و تاریکی جنگ کند. چون ریسمان اتصال خداست . اگر در راه این هدف اعتقاد بود. اعتماد بود. و اول صیقل دادن خود بود. چون اموری درست شد اعتقاد قوی شد ترس را خدا به دل مومن نمیدهد. اگر ترس هست تاریکی را هنوز از خود بیرون نکردید.یا اعمالی که شما را هراسان کند. چون امید به خدا از دست رود تاریکی قلاب بیشتری اندازد.تا ورطه های هولناکتری را رقم برایتان بزند.اما چون در کاری درست آمدید و درست پیمودید. و درست انجام دادید. و خداوند یاریتان کرد نگاه نمیکنید وای چقدر تنهایم. وای چرا اینجوری شده چرا کسی نیست. خدا هست که تمام خلقت و تمام کائنات خود را به شما میدهد. به شرط درست بودن اول خودتان.چگونه در خود ایرادی باشد بعد همان ایراد را به دیگری گرفتن اول آن تاریکی را زدودن از خود بعد با روشی عالی آن را از دیگری زدودن هست. نه با جبر مطلق بلکه با ارئه.چون چیزی پتکی شود لجبازی در آن شکل گیرد چون لجبازی شکل گیرد ضربه زدن شکل میگیرد در کاری که با عشق و هدف درست انجام نشود.پس عاشق کردن با وحشت فرق دارد.عشق کاری میکند که اگر اول آن نباشد در آن هدف معنوی رشد صورت گیرد و وحشت یک فرد خیانت پیشه در اعمال و ضربه زدن را درست میکند که در هر امری موقعیت انجام کاری به جهت ضربه وارد کند فرق این دو با هم فرقی بسیار مهم هست.

عکاس-حسام الدین شفیعیان

فانوس روشنایی-فصل اول

همیشه باید مد نظر داشت که افرادی هستند که عینا با همه شخصیت های تاریخی از نظیر معنوی دشمن هستند. علت این دشمنی  بسته به ان هست که با هر کدام نوعی دشمنی دارند. علت دشمنی ها اینست که اولان به آنچه خود باور دارند باور ندارند چون باوری ندارند که بخواهند به آن باور بصورت یقین باور داشته باشند.و چون باور شخصی ندارند به هیچکسی هم باور ندارند.اما به آنچه خود باور دارند چیست؟باور ماده کامل زندگی مادی تا زمانی که چرخه مادی آنها روبراه باشد به آنچه از ان اعتقاد دارند که ماده مادی هست باور دارند زمانی که باور مادی انها از انها بی نیاز شود چون باور مادی ماده مصرف گرایی هست و در مصرف گرایی  شخص تاریخ انقضا دارد و چون تاریخ انقضای مصرف او تمام شود دور انداخته میشود به آن افراد هم اعتقاد نخواهند داشت.در اینجا مسئله دشمنی با هم روی میدهد چون وسط ماده هست که مادیت را حرف و کار و فعالیت میپندارد برای شخص.چون شخص اعتقادی نیست و کالایی هست چون باور کالایی دارد به زیر مجموعه خود هم نظر کالایی دارد در این چرخه خیانت بسیار زیاد میشود.یا اگر مادیت به آنها نرسد میشوند درون مایه برون ریزی.برون ریزی یعنی آنچه میدانند برون میریزند.و آنچه نمیدانند در ورطه نقد میاورند نقد سلاخی کننده.نگاه طلبکارانه از همه دارند زیرا این نگاه طلبکارانه اینست که من مصرف گرا باید تو را که نفعی برای تو ندارم همراه خود کنم. زیرا نفع من برای منست و سراب آن برای تو.اما هرم شکل نمیگیرد. چون نفع هرمی  چرخ دنده ای هست. ولی چرخ دنده برای عده ای میچرخد اما چون به دسترسی چرخ دنده ها به مادیت هست و طمع مادی زیاد هست خیانت و حمایت صفر میشود.چون اعتقادی نیست.وقتی نگاه ماده مادی مطلق به همه چیز شد کلاه گذاشتن سر هم میاید.در واقع چرخ دنده له میکند تا هدف نهایی خود را به مقصد برساند.و در این چرخه اگر این چرخه وارد معنویت ادیان شد نگاه خطرناکی پیدا میکند.ابتدا از امر  نگاه مادی به معنویت شروع نمیشود.نگاه  بر کنار کردن افراد مانع.و سپس چرخه مادی نگری جای خود را باز میکند.تخریب دین.تخریب باورهای دینی.تخریب اعتقاد به امورات اعتقادی.وقتی شما مرتبا در یک دین با امورات مجموعه بالاتر از کلاهبرداری. و فساد. و امورات خطرناک مواجه شوید عدم اعتماد رخ میدهد. در کجا در جایی که باید بیشترین اعتماد و امنیت روحی و جانی باشد بر عکس آن را دریافت میکنید.با احساس خطر احساس شک احساس اینکه باورهایی که به من داده شده درست نیست.و حتما بعد این موت به جهنم میروم.یا نمیدانم چه درست هست چه نادرست. معلمین دروغین باورهایی را قاطی در آموزه های خود میکنند که ردی از آنها در کتب پیدا نمیشود و اصلان معلوم نیست از وحی دروغین کجا به آنها رسیده که وحی هم نیست بلکه یک سیستم غلط آموزی برای مسائلی هست که آن چرخه میداند چه خبر هست آنهم با علوم غلطه و علوم نادرست که درصد خطای زیادی در ان هست. و درست هم هست.منتهای مراتب آموزه های غلط باور را خشک میکند.ایمان ضعیف ریزش بسیار زیادی میکند چون پایه قوی ایمان از دانسته ها نیست ریزش میکند.آموزه های غلط آموزه هایی هستند که نا با عقل و نه با منطق و نه با تفسیر و نه با ارائه دادن درست در نمیایند چون پایه آن غلط هست از آنکه گذاشته.و آنکه گذاشته چه برداشت کرده با چه هدفی.پس هر چی مفسرین دانشمندان و علمای دین آن دین میسنجند و کار میکنند میبینند درست در نمیاد. چون مبنا بر جذب هست هر کاری در آن جذب هست درست نیست.جذب درست و با سر منزل درست هست که فایده معنوی  را میرساند.اتفاقان قدرت جذب دارند چون امورات دیگر هست حلقه دارند.حلقه ها کمک میکنند.حلقه ها منافع را بر میدارند هاویه را میدهند.دو نوع رخنه وجود میاید قلاب اندازی دیگران و صید افراد به دین نه اهداف درون دین برای باز آنها.پس چون دین هدف مادی شد و کاربردی خطر بی ایمانی زیاد میشود. اما اگر انسان با تعقل و تفکر با تحقیق نه تحقیق ساده تخصصی در دینی تحقیق کند و بتواند شناخت خوب پیدا کند اگر انتخاب عاقلانه کرد چرا عوض کند وقتی چیزی را درست و با علم و معنویت و درستی یافت از دست دادنش را مثال از دست دادن معنویت خود بداند.پس آنکه درست کوبید درست جست و درست یافت از دست نمیدهد. چیزی را که با درستی و سختی به دست آورده.اما آموزه های غلط آموزه های سر در گم کننده که خود آموزگار تعلیم دهنده به دیگران در ان عاجز از ارائه هست چگونه توقع رود شخص مقابل دریافت کننده بعدان دچار بحران شک و تردید نشود .چون چیزی درست ارائه شد درست هم برداشت میشود و جذب درست هست که جاذبه معنوی دارد برای دیگری.والا خیانت به هم خود همان تعلیم دهنده هست تعلیمی که خود نمیداند اما میگوید چون خود را ندانسته به آموزه غلط اندازد دیگری را به چه اندازد. پس آنچه ارائه شود باید درست باشد که بتوانند درست برداشت کنند و درست به دیگری انتقال دهند.اگر با مصارف جذب دروغ در هر زمینه جذب کنندگی باشد خیانت هست نه در آن جان فدایی در حق هم اتفاق می افتد نه نجات در ان حاصل میشود .و چه بسا خیانت ها صورت گیرد.نگاه ماده گرایی له کننده بالا رونده خطرناک هست. زیرا یک اعتقاد به غیر ماده نیست فقط ماده حرف میزند مادیت.آن چیزی که مادیت هست چون در ان جنگ هست باز  مثال کرکسان لاشخوران در آن نگاه میشود و باز در ان برای افزانی قصد میشود.چون در هر امری نگاه سوء استفاده ای شکل گیرد خطر انحراف بالا رود. پس تعقل تحقیق و یافتن حقیقت ها میشود.چشم بسته قبول کردن هر چیزی یا پتکی یا خوراک ذهنی از آنچه میابیم جستن یافتن تمامی منابع تحقیقی و چینش آن و یافتن جواب درست آن هست. تا شخصی گفته شد بد بوده یا متنی جایی گفته شد دلالت نیست چون همه چینش شد جواب در میاید.اما اصولان اصول آنهایی که به هیچ شخصیتی معنوی اعتقاد ندارند از زمینه زدن تمامی افراد تا کتب. تا ادیان تا همه چیز حتی خدا صورت میگیرد تا هدف زندگی مصرف گرایی بصورت صد در صد شکل بگیرد و کالا نگاهی به همه چیز شما را شبیه سود شما یا اسکناس ببینند نه انسانی گرایی و خود شما و ارزش های شما بلکه سود شما چیست.

عکاس-حسام الدین شفیعیان