اگر از یک عالم یا مبلغ یا ملبس به لباس دین در ادیان چه مسیحیت. کشیش.اسقف. اسقف اعظم. پاپ-در اسلام طلبه. روحانی.مرجع تقلید. در یهودیت.حاخام.(ربی) در زرتشتیان موبد-موبد موبدان.و هر دینی که مبلغ دارد بپرسید خداوند کیست. و بپرسید احکام خداوند چیست. به کتاب دینش رجوع میکند.و دانشی که در راه شناخت پیدا کرده.تعلیمات.یا در بین جمعیت زیاد. در هر دین. مراتب رسیده. مثال جایی اولیا الله.جایی مقدسین. جایی صاحب علم بر کتاب.که حالا 20 سال-30-10-5-40-50 و... در راه دین بوده.یا افراد مطالعه کننده ادیان شناسی.و خواست خداشناسی.بخواهند تعریف کامل از هر امری بدهند به میزان آن در کتاب.تحقیق و پژوهش.و یا خاصه آن مکشوفاتیان مثال مقدسین که در مسیحیت شخص عیسی مسیح را دیده میگوید از آنچه دیده یک کشیش در جایی در زندان در کشور دیگر مسیح را دیده. توصیف آنچه دیده میکند.یک نفر در مرگ موقت شخصیت هایی را که در اسلام ذکر اوصاف آنهاست دیده.به امور منجی میرسیم. مثال شخص بخواهد منجی اسلام را ببیند. که با نام صاحب الزمان شناخته میشود امام زمان. فراموش میکند.یا میبیند اما نمیشناسد.خداوند از رگ گردن به شما نزدیکتر هست یعی خالق شماست.که شما را خلق کرده. علت خلق شدن شما در علت پدر و مادر خود علت دارد.علتی که باید طبق فرایندی دقیق خلقت مکانیزم دقیق بگیرد.پس در هر دینی خداوند منجی گذاشت.علت که یک نگذاشت چه بود.تقسیم هست.خداوند در همین امر منجی هم شناخت را گذاشت.آنچنان که میزان گذاشت. مثال در اسلام افراد مرتبط با منجی نمی گویند علت ها دارد.خطر شناخت منجی.خطر بازیافتن شناخت منجی از شخص.و خطرات آنست.اگر فلان گویند که کسی بشناسد هم نمیگوید. علت برای خود شخص هست و اینکه شخص در خطرات قرار نگیرد. اما در مسیحیت این شناخت. مکشوفات خواه مستقیم یا حسی باشد از زنجیره انجام میشود.خواه در مزدینسا سوشیانت شناسی.اول خداشناسی مهم هست.تا بعد قدرت دهنده میزان بدهد.میزانی به حکمت او.حالا هر مقام معنوی باشد در هر دینی.تا خداشناسی نداند گمگشته میشود. اما خداشناسی هست که راه شناسی میدهد.پس شناخت حقیقت میزان دارد. و جنبه و حکمت و صلاح خداوند بر بشریت.
مثال موت و بعد آن مثال تمام کشفیات بشریت از مرگ موقت و دانشمندان و کتب و ادیان همه بر اگر انسانی بخواهد بعد حیات ماده را بگوید یک بر بی نهایت آنچه خدا میداند هست.مثال یک آنچه برگشته. یک. و یک ها از هر امری که گویند یک میشود در بی نهایت دانایی خدا.خداوندی که قادر هست شما را خلق کند. قادر هست شما را به آنچه نمیدانید یا کم میدانید هدایت کند زیرا خلق کننده قادر هست. که عالم دیگر برای انتقال را خلق کند.کشاندن بالا ست انتقال خود هر کاری خداوند برای آن خلق کرده که کار بصورت تقسیم انجام شود. خداوند قادر هم کار را تقسیم کرده که به انسان بفهماند میتواند خود همه را انجام دهد که خود انجام آن یعنی ما بدون خداوند مجسمگان گلی هستیم.یعنی از سرشت خدا هست که قدرت انجام هست. حال هر انسان. فرشته. موجود زنده.در این چرخه حیات وظیفه ای دارد.که انجام میدهد.
خداوند چون خالق هست اسرار زیادی را در بر خلقت نهاده. و انسان اشرف مخلوقات به میزان به یافتن کوبیدن میرسد که خداوند چه اسرار خلقتی دارد که هنوز کشف نشده. مگر خدا بخواهد.
خدا شناسی یعنی در بر تفکر انسانی بداند که هر امری در نزد خدا ممکن هست؟یعنی خداوند قادر بر خلقت هست. چون خالق هست.هر امری را با صلاحدید خود بداند و دانایی کل خود گوید موجودباش موجود میشود گوید نباش نمیباشد.و چه کسی میتواند در برابر خلق کننده به ایستد؟
چون خواهد ترس اندازد در انسان یا آرامش بسته به اعمال انسان هست.خواه ببخشد آنچه را در دانایی و حکمت و رحمت اوست. خواه غضب کند.خواه آفرینش را تبدیل کند خواه هر امری که در حکمت اوست پدید آورد و کیست بتواند به خدا گوید چه کند چه نکند.
خداوند بخشنده و مهربان هست زیرا ما را به خلقت آورده تا در این خلقت زندگی کنیم.بخشندگی او و صبر او زیاد هست.همچنان که غضب او .غضب خداوند برابر صبر او زیاد هست.
قدرت دهنده و گیرنده هست. افزان کننده و تضعیف کننده هست.انسانی که به خداوند اعتماد دارد به بعد آن و قبل آن و هر چه خدا بخواهد رضایت دارد. اما خداوند به آنچه بر انسان اتفاق می افتد احاطه کامله دارد. چگونگی.چرایی.علت ها را نه بر قضاوت انسانی بلکه بر قضاوت دانایی خود میداند.مثال در ثانیه دقیقه چه اتفاقی و علت اتفاق و چگونگی آن را میداند.
گذشته و حال و آینده را.اما جبر کننده نیست. چون رحمت هست. جبر و اختیار را در بر انسان داده چون تفکر به او داده.
مثال خلقت را نگاه کن مثال سیارات را. انچه علم بشر کشف میکند در برابر آنچه خدا میداند یک بر بی نهایت آنیست که خداوند میداند.
یکی از مهمترین عوامل غضب الهی کفر است. یعنی پنهان کردن حقایقی که انسان نباید آنها را مخفی کند.
دومین عاملی که سبب خشم الهی میشود و ما باید از آن دوری کنیم، دروغ بستن به خدا و دروغ شمردن آیات الهی است. آیا مخاطب این سخن فقط مشرکان صدر اسلام هستند یا ممکن است در میان ما هم کسانی باشند که مخاطب این باشد و به خدا دروغ ببندند؟
یکی از آیاتی که نشان میدهد دروغ بستن به خدا چقدر خطرناک است، آیه ۲۱ سوره مبارکه «انعام» است که میفرماید: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»؛ چه کسی ظالمتر از آن است که به خدا دروغ میبندد یا آیات الهی را تکذیب میکند؛ بدانید که ستمکاران کامیاب نمیشوند. کسی که در زندگی ستم کند، به سعادت و خواستههای مادی و معنوی خود نمیرسد.