_qz6.jpg)
فنجان قهوه ی یخ کرده ی ماتم زده
قهوه روی تلخ کامی جریان زده
جریان دریا را تلاطم نمک زده
جای شکر اشک را رقم زده
سکوت نت های باران زده
صدای شکسته ی درهم زده
فالش ترین فالش بر هم قطعات بریده از دفتر نت بر هم زده
حسام الدین شفیعیان

روبرو دروازه ی تنهایی
پشت سر آهنگی پایانی
رودر روی شعری در قاصدکی که میرود به ناکجا
کجا آبادی از ناکجا آباد سرزمین بنفش
خاکستری و قهوه ای روشن از فکر رویایی بادبادک انگیز
چوب کبریت خیس خورده تلاطم شکستن قایق
درون خود دریای موج انگیز
روبرو دریا هست و شهر در تقاطع فکر رفته از یاد...
حسام الدین شفیعیان

من در شعر ها بارانم
در زمستان برفی با هم قطاران آدمک زده
شب ستاره ی فکری که روشن از خستگیست
بحران ستاره در راه درون باران آسمانی که اشک میریزد برای زمین
دشت آرزوهای مانده بر گلو
بغض گرفته از ماتم
و اینجا خط استوای تمام بی خطی های خط کشی شده هست
نقطه ی صفر زمین جایی در انتهای قصه ها...
حسام الدین شفیعیان

_kw1w.jpg)
چراغ سکوت بلوک های رفته از شمارگان زمین
سوسوی ماه بلوکه های آجری مردگان سفالی
کوزه های خالی از احساس روی کندکاری تاریخ رفته از یاد
تب سرد کنج قبرستان
زمستان سنگ گرفته ی آرامستان
پائیز برگ سنگ گرفته ی باغستان
بهار گل روئیده سنگ گل بستان
بستان باغستان آرامستان قبرستان زمستان
انارستان انجیرستان خنجرستان زخمستان مرحمستان
موجستان دریابستان سنگ بستان
مدفن تاریخ
کوله بار فصلها پر از زمستان
کنج پنجره ی باغستان
شاعر-حسام الدین شفیعیان