در مسیر رود بود سنگلاخ ها
رود زصخره زدو شد سیلاب ها
آرزویش به دریا رسیدن میرفت
در مسیر دریا چه بود سنگلاخ ها
رود گلالود شد از سنگ خاک گرفته
مدتی ماندو بو گرفت زسنگلاخ ها
سد او شدن تا به دریا نرسد
سد او که اندیشه دریا شدن ها
خروش او باران میگرفت
زسنگ شکستو شد همره دریاها
شاعر-حسام الدین شفیعیان
من با قافیه ها هم وزنم
یک مصرع پر حرفم
من قافیه ی سرگردان بی حرفم
یک سبد شعر پر دردم
جایی در اخر بیت ها یا یک مثنوی پر از خار برگم
اخر خواب ها
یا اول سپیده ی صد برگم
نشسته بر تاج رنگین کمان
یا شیرازه ی ریشه ای پر دردم
کنج گنج تو یا روی طاقچه بی برگم
درخت تنومند کاغذ شده ی این برگم
سفرنامه ی تو شاید این قصه ی صد برگم
توی دفتر خاطراتت پر سکوتو بسته از دردم
حسام الدین شفیعیان
فرایند سکوت مغزی شبیه استعاره ای از خاموشی
تفاله ای از دمنوش آرامش مصنوعی برای هوش های مصنوعی
برایش از فیزیک کوانتونومی میگویی و مغز خسته از فراموشی
آلزایمری از دنیای خاموشی ارامشی از پسامدرن گذشتن از طبل خاموشی
تکرار واژه های تبر خورده چه سخت هست از مرده بخواهی مدهوشی
در دنیایی از کلماتی برای فراموشی
حسام الدین شفیعیان
اسطوره ی تاریخ کهن
شوالیه ی درد های زمین
قصه ی ماقبل از عدم بر ختم
جایی در قصیده ی تبلور پنهان از زندگی
پازلی از چند اپیزودیه غمبار از فصل زمستان تا پائیز
تک نواز سمفونی مرگ قطعه ای از متینگ تنهایی
بار شکستن ماضی های بعید هر چه قبل بود حال بعید
تکرار فاعلاتن فاعلاتن های فالش
مغز تمامیه مداد هایت برایت غم مینوازد
نت هایت را کمی آرام بر ساز زمین قطعه کن
اینجا فصل رفتن هاست
حسام الدین شفیعیان
مثال برگی چو پائیزم
غم انگیزم چو دریایی چه شور انگیز منم موجو تویی صخره
منم پاییز تویی سر سبزی دشتی دلنگیز منم خورشید تویی ماهم
منم نامه بر دلها تویی نامه نویس عشقها
چو عشقی دریایی چو بارانی تو انگیزش رویایی
منم فصل خزان زندگی تویی چون گل گلستانی تویی چون گل به بارانی
تویی نورو تویی عشقو تویی شورو منم غم انگیز ترین پاییز
بباران باران عشقی شو به این بیابان غم ان در انگیزش من حاصل رویش شو چو فصل بهارانی
حسام الدین شفیعیان