روزها وقت داشت که در سکونت روح به گذشته خود بیاندیشد.به دوران تلخ زندگی خود.به خیانت تلخ خود.اما روح مقدس خدا و حضور یادمان مسیح در او ،او را تشویق نمود که نه تنها او باید به یهودیان مژده نجات را بدهد بلکه همچنین به غیر یهودیان نیز.پس به منزل یک رومی رفته و مژده رستگاری استادش را به افسر رومی و تمامی اهل خانواده او داد.
او که گفت :اگر همه ترا ترک کنند من با تو میمانم. اما آن به سه بانگ آوازخوان برملا شد و بر باد رفت.همه چیز بر باد رفت.آنقدر فشار گناه و شرارت عمق دلش بر او سنگینی کرد که در دل تاریک شب به حال زار خود گریست.
البته این امر بر شاگردان دیگر دلالت داشت زیرا آنها هم گریختند.و پطرس برای نجات استادش شمشیر برد و آنها را زد و گوش رییس سربازان را برید. اما عیسی این امر را به او نگفت در واقع نوعی نتوانست خود را کنترل کند.
او را میتوان یکی از کلیدی ترین شاگردان عیسای مسیح در بین دوازده نفر نامید.در بین شاگردان مسیح نام او بیش از هر کس دیگری در انجیل ذکر شده است.از مسیح خواست تا به او قدرت راه رفتن بر روی آب را بدهد. او اولین شاگرد مسیح بود که به گناهکار بودن نزد مسیح اعتراف نمود.در هر سه انجیل متی و مرقس و لوقا نام او بنام اولین شاگرد انتخاب شده توسط عیسای مسیح برده شده است.چرا؟سن او بالاتر بود؟نمی دانیم.میدانیم مشتاق بود تا بیشتر و بیشتر بداند.