/به نام خداوند دانایی ها که قدرت دهنده و حکمت دهنده هست/
خب مسئله قبل ظهور منجیان میخورد به منجیان غیر واقعی.مثال شخصی در فلان کشور جهان میاید میگوید مسیح هست و شبی کسی به او گفته هست که مسیح هست.در جای دیگر شخص میگوید مسیح هست و زنی هم میگوید مجدلیه هست.جای دیگر شخص را بر تخت نشانده از مدت زمان طولانی بالا میبرند چون شباهت دارد به عیسی بن مریم نقاشی شده.موهای بلند و آناتومی صورت او شبیه نقاشی های مسیح هست. جای دیگر شخص میگوید مسیح هست و در عروسی عنوان میکند. جای دیگر شخص دور میدان پیاده میشود از تاکسی میگوید امام زمان هست.جای دیگر در طول زمان نیابت از اوامر امام زمان میکند و نیروی زیاد و کم جذب میکنند.چرا سریع و چرا طولانی جذب میکنند هدف چیست؟
اگر نیابت باشد و شخص مهدی بیند که اینگونه دشمن او را دست آورد و حالا به صورت و مکان مهدی واقف میشود.اگر خود مهدی گوید جای تعجب بیشتر میشود.زیرا عقل سلیم میگوید اینگونه معرفی مستقیم به بد سرانجامی هست.پس هدف چیست؟ هدف آنهایی که منجی مینامند خود را هدفی کور هست.خود موسی نبی که به سنین پیری رسیده بوده از لحظه نجات بنی اسرائیل در اینکه بتواند و یهوه میگوید برو و پیروز میشوی. دنبال کسب منافع نبودند دنبال برتری نبودند دنبال قدرت زمینی نبودند. که بیایند تخت نشینشان کنند.وعده خدا بوده. و وقتی وعده خدا باشد انجام میشود هر چند مجرمان خوش نداشته باشند.نیرویی مافوق نیروی آنها به هدف رسانده.نه لشکر قدرت نیروی زمینی خدا پیروز کرده.
طرف میاد میگه مسیح هستم بعد رو تخت مینشینه و راهش میبرند. کجا مسیح اینگونه اخلاق داشته سوار بر وسیله ای که گفته برید بگردید یا بگویید لازم داریم.که بی صاحب پیاده کردند بنز نداشته. مثاله ها.نمیدونم کلی امکانات نداشته.با کمترین امکانات کار کردند.دنبال تصاحب مال دیگری نبودند دنبال منافع شخصی نبودند.
سختی مصائب کشیدند تهمت زدند.کلی بی احترامی شده. چه تهمت های فجیعی زدند.چه اذیت هایی کردند. طرف رو تخت بادش میزنند و رو تخت میبرند و بهترین امکانات میگوید مسیح هستم.حالا هم پیرو خود را که مرده نمیتواند زنده کند هیچ معجزه نمیکند.هیچ کاری برای اثبات نمیکند نیرو جمع میکنند چرا حالا اون طرف شباهت دارد اون شخص اشخاص دیگر نوعی.بعد جالب رسانه های مختلف با آن شخص در برزیل در جاها مصاحبه. و کلی امکانات.یک تک چشم هرم را هم بالا سرش زده.هم نشانه شناسی هم بدانند میفهمند که نشانه متعلق به چیست.مثلث و چشم چیست.
خب حالا مسیح هستند چه کاری انجام دادند و چه کاری پیش بردند و امام زمان میگویند و چه کاری میخواهند کنند.که تو بوق کرنا کنند .فقط دو گزینه انتخاب میکنند مسیح و مهدی.دو نام.
البته که این مسائل در کاب مقدس هم ذکر شده.البته که اتفاق افتاده.البته که این مسائل جذب کنندگی داشتند تا 5000 نفر.و حتی یک شهر بدنبال تخت کردند شخصی را.این همه سال گذشته طرف پیر شده.منفعل.حالا عیسی در سه سال طوفان کرد.یعنی کاری کرد که مرده زنده کرد.کور بینا کرد.و... ردش کردند.فاجعه همینست .که شخص مسیح این کارها را کرد رد کردند. و این مدعیان باطل کار کردند و تخت روان شدند. آیا دوست دارند مانند فریسیان صدوقیان باشند.که خود مسیح عیسی بن مریم پیاده میرفت کنار دریا و پطرس و برادرش یوحنا ناتانائیل و افراد با موعظه و فراخوان موعظه کوتاه گاه خبر از یک رسول به شخص رسول دیگر که رسول شدند پیوستند.
نگفت بیایید مرا تخت سوار کنید بگردانید . از این دهات به آن استان جلیل و اورشلیم و میرفت.شفا میداد خدمت میکرد پای شاگردانش را شست غرور نکرد.چگونه میشود اینگونه فکر کرد که شخص گوید فلانم و بعد تخت روانو و این کارها کنند. جز یک قدرت طلبی پوشالی اغفال. و چه کردند جز بطالت و عمر خود را بیهوده گذاشتند. و چه بردند جز غیر مفید بودن.چه سودی رساندن جز ضرر گمراهی.جز یک عده توی یک دهکده عمرشان رفت.چه کردند هیچ.چه بشریت کار آمد شدند هیچ. یک دهکده یک پیروان زندگی عادی.اینست هدف منجی. چه خسرانی چه نقصانی چه تدبیر های باطلی.
/بنام خداوند بخشنده و مهربان/
مسئله تسلسل مسئله ای که انسان بعد موت باز میگردد اما بازگشت آنی در رحم دیگر و در شکل دیگر و در خلقت تازه ای. تسلسل چرا باطل هست.نوع تسلسل و زاده شدن آنی در خلقت تازه ای.شخص دیگری.حتی فراتر ان رفته اند و در انسان بر خلقت در درخت شدن. حیوان شدن. گیاه شدن.حتی پست تر .این بطالت بطلان عقیده تسلسل دلیل دارد. انسانی که اشرف مخلوقات هست.اگر بد زیاد کند. علت بوجود آمده در دار مکافات در دو طبقه زندگی ماده و بعد موت هست.نوع بدی. میزان آن عدالت خدا هست.اما آنی انتقال به رحم.علت را میشکند.هر چیزی که حکمت خدا را زیر سوال برد باطل هست.حکمت آن اینست آدمی که به میزان بسیار زیاد بدی کرده. همه نوع آن.حتی اگر درخت شود سنگ شود. حتی حیوان شود.این حکمت با آن دانایی کل همخوانی ندارد. دانایی که همه علت ها را زیبا چینش کرده برای امورات عدالت هم همانگونه علت های درست دارد.این نوع یک نوع خدا ساختنی هست که بخواهد شما را دار مکافات غیر عقلانی برساند.اما خداوند درست و مکانیزم درست دارد. نیاز به اینگونه کار ندارد که بخواهد اینگونه بدی آدمی را جبران بر تزلزل مقام انسانی آدمی او کند.بلکه علت آن همان انتقال به موت هست.اگر مسئله تولد دوباره انجیل یا رجعت در اسلام یا در یهودیت نوعی.و در تفکرات هست. رجعت همان بدن.همان خصوصیات. همان شخص. همان حتی رفتار همان حتی ریز ترین مسائل هست.رجعت سنگین هست تولد دوباره سنگین هست.همگانی نیست.مثلان در زندگی پس از زندگی خانمی میگوید من را به این عالم آوردند تمام آنچه میدانستم پاک شد. و من با راهنما به این انتقال راه پیدا کردم کودک بودم اما بزرگ فکر میکردم بازی کودکان برایش و زندگی نوعی تعریف بزرگتر از سن او بوده.رجعت های ناگهانی.رجعت هایی هستند که در اسلام تعریف شده هست. مثال رجعت امام حسین علیه السلام.با کلاه خود های آهنی میایند.در زمان امام زمان عج.اگر مسئله از قبر بلند شدن باشد.به قیامت میخورد.زمین شکافته میشود اگر قبر باشد نیازی نیست امام زمان بگوید این امام حسین هست تا شک نیفتند.مثالی گفتن امام حسین برای این امر مثال همان حرف عیسی بن مریم مسیح هست که دو برداشت دارد.وقتی ان عالم بنی اسرائیلی میپرسد.یعنی به رحم بر میگردیم .و تولد دوباره از خود یافتن متولد شدن نویی از لحظه در اعمال خوب.مثال همان زمین شکافته میشود قیامت. و آمدن دوباره رجعت ناگهانی ابا عبدالله الحسین دو معنا دارد. یک قیامت. و دو اول آن رجعت ناگهانی چرا تصور دور کنیم.که این رجعت بتواند در حکمت خدا از آسمان باشد.زیرا غیر آن نیاز به یک سلسله نسل تولد هست.تا برسد به ابا عبدالله.اما رجعت ناگهانی نیاز به تولد در تولد ندارد. بلکه ناگهانی برای علت امری هست.یک فکری جا فتاده شده فقط عیسی بن مریم باید از آسمان بیاید.چرا انحصاری بشود.وقتی اینگونه خوانده شود یعنی چرا فقط عیسی مسیح از آسمان بیاید.وقتی همچین امری تعریف شده چرا برای رجعت دیگر اینگونه نباشد وقتی تعریف شده.آیا خداوند فرق گذارنده هست.خیر بلکه این نوع رجعت تعریف کامله نشده.که وقتی همچین تعریفی هست.میتواند برای آن امام و هفتاد دو نفر آن تعریف نشود .حالا تعداد آن حکمت خداست.اما وقتی گفته میشود با کلاه خودهای آهنی میایند در زمین تعریف آن درست در نمیاید. چون نوع زندگی امروزی لباس امروزی لباس همین زمان هست. مگر برای امری علتی با آن لباس و کلاه خود ها بیایند.اصلان خود تعریف لباس نشان از همان حالت آخرین حالت زندگی ماده. در نبرد عاشورا هست.چرا امام زمان میگوید که این حسین و یارانش هست تا کسی شک نکند برای آمدن فرزند هلاکت که در کتب مقدسه اشاره شده.فرزند هلاکت که همان امر سخت هست. در امدن از فرود او به زمین و زمان کمی که دارد. همان فرزند ابلیس هست.آیا ابلیس فرزند دارد. از کجا آزاد میشود از هاویه. بدترین مکان در بند آزاد میشود.چرا ازاد بشود. حکمت علت هست.چرا حالت سقوطی بیاید. علت هست.شک در آمدن فرزند هلاکت شک در رجعت آسمانی افراد هست. و تشخیص فرزند هلاکت سخت هست.زیرا نیروی سر امد ابلیس آزاد میشود یعنی اگر ابلیس جانشینی بخواهد همان فرزند هلاکت است.خب همچین شخصی آدم موذی و رذالت داری هست.مکر ابلیس در سر حد بالا دارد.خیانتکار هست. خائن هست.رنج هاویه دارد فرصت کم دارد.و ابلیس نیاز به بدن ماده دارد چون این نیاز به شناخت نوع جنس ابلیس هست.که ابلیس بتواند به جسم ماده بیاید و حالا اگر از بین رفتن ابلیس معنی بدهد باید ماده جسم بگیرد.والا نابودی ابلیس در غیر جسم ماده راندن هست. اما در ان حالت میشود که معنی دهد.پس فرزند هلاکت از هاویه با قدرت پوشالی ابلیس هم میاید.اما نبرد سخت برای آنست که گول میزند و رذالت دارد منحرف میکند.شناخت سخت میشود.حتی امکان بسیار زیاد پیروان زیادی که ایمان ضعیف دارند سمتش روند و قدرت انسانی گیرد و حالا مقابله سخت میشود.چون مکر سنگین هست انحراف سنگین میشود.ابلیس عمل میکند چون از مکر عمل میکند و هر دروغ را میبندد و هر امری را خیلی بدون در نظر گرفتن حق عمل میکند فرزند هلاکت هم همانگونه عمل میکند و حال گوید من فلانی هستم. از کجا میاید از هاویه.شک میفتند.قدرت ابلیس قدرت تاریکی هست. کارهایی میکند که معجزه نیست اما فکر میکنند معجزه هست. چون عظیمه تاریکی میکند چون با دروغ کار میکند. خیلی بزرگ میکند.کار مشتبه میشود.بلدست چجوری حجمه راه بیندازد و نیرو جذب کند.چون دروغ میگوید بزرگ میکند و چون به راحتی خود را کسی دیگر میخواند باور میکنند بی ایمانان درون تزلزلی و به دروغ شاد میشوند.همان گونه که آن سر بی دینی عمل میکند ارواح مترقی مومن و عالیه عمل میکنند.او سریع برد رسانه ها میشود یک برای نوع آمدنش.دو نوع عملکردش سه دروغ گویی اش چهار از کجا میاد از هاویه نه از بهشت خداو بلکه از جهنم ابلیس ورود دهنده میاید.سریع برد رسانه جهان میشود.نیروی زیاد جذب میکند.پیروان باطل زیاد میشوند زیرا برد رسانه جهان میشود.چون گیشه دروغ شلوغ شود گیشه حقیقت تنها از ایمان واقعی هست که میماند.حالا چه کم و کیف آن اما گیشه حقیقت با پیروزی خدا هست.آن پیروزی نیست سراب هست.فرزند هلاکت هلاک میکند. زیرا رحم ندارد.زمان کم او و بی رحمی او همان نام هلاکت هست.ندای گول زننده از زمین که حق را به او میدهد ندای ابلیس هست.رسانه هست. رسانه از نه خواست بر حق به باطل دادن بلکه گول میخورد از نوع آنچه او انجام میدهد.شناخت حق و باطل نیاز ایمانی داد. نیاز اشخاص داد.در این بازه زمانی چه بسا که حق به باطل در آمیزند و گویند آنها باطل و فرزند هلاکت حق هست.جز یک ندای سخت و شکننده از آسمان.و ندای بعد از زمین. اینگونه هم دور از ذهن نیست.که ندای دوم آنقدر ندای اول را ندای غیر واقعی جلوه دهد که ندای دوم بر ندای اول شک افتد.هر چند که خشکشان بزند.اما قدرت رسانه باطل آن را مشتبه کند. زیرا غیر آنچه که خود رسانه به شک افتد. ابلیس صحابه دارد. نیرو دارد.خود نیروی ابلیس به ترس می افتد.حالا اتفاق ندای اول شناخت شخصی و حالا ظهور هرگونه از آن سخت بیفتد.شما فکر نکنید فقط منجی اسلام دشمن زیاد دارد منجی مسیحیت منجی ادیان دشمن دارند.مسئله ستیز کم ایمانان از پیروزی وعده دینی را چه کسی جا میندازد ابلیس.برتر شدن. و آنها دروغ میگویند. حتی افسانه خواندن امروز در رسانه اینترنتی مطرح میشود. مسیح عیسی افسانه بوده.امام زمان وجود ندارد.منجی در کار نیست. حتی موسی را افسانه میخوانند. و هر کدامرا جوری ترور رسانه ای کردند آنهم در شک انداختن در سرچ اول گوگل. از باز شدن سایت. میدانند کجا بروند چه کار کنند رسانه دستشان هست یعنی مخاطب کدامین اولین را از سئو و خورد ذهنی میدهند ضمن رسانه 24 ساعته تحریفات بدعت ها و ...قدرت مالی زیاد دارند هرم دارند.نیرو دارند.پولو امکانات دارند. هدف دارند.هر زمان نوعی کار میکنند.و اینگونه هست که در شرایط سخت زمان باید شناخت حقیقت و ادیان شناسی و منجی شناسی خداشناسی درست و مسائل باز درست شود.
/بنام خداندی که رحمت او و حکمت او و دانایی او مافوق همه ی وصف ها هست/
خداوندا حکمت و دانایی نه تو بلکه مافوق کله تو یعنی بدون خطابه بدون وصف کلمه در آنچه انسان پندارد ناظر و حاضر بر همه ی بشریتی.این یعنی خداوند یعنی خداوندی که در لحظه بر تمامی بشریت حکمفرما هست. اگر حاکم خداوند هست چه حاکم قدرتمندی هست. که هست. اگر آن از خطابه رهنمود به او هست. که انسانها بدانند همه در لحظه خداوندی را دارند که از رگ گردن به آنها نزدیکتر هست. یعنی در تمام زندگی به هر کجا نظر کنی خلقت خدا را ببینی .چه به گیاه چه به طبیعت چه به آسمان چه بر زمین چه بر تمامی آنچه بشریت بتواند نام نهد بر آن.خداشناسی یعنی بدانیم خداوند نیاز به آنچه انسان نیاز دارد ندارد.یعنی بر طرف کننده نیاز بشریت به حکمت هست.نه به خواست آنچه بشریت بخواهد اما به او سود نرساند بلکه ضرر. حکمت و دانایی خدا مافوق بشریت هست.
اگر خدا را به بچه های خود میخواهید بفهمانید گویید خداوند مثال ما که باید زاد و ولد کنیم نیست. خداوند خود بدون هیچ علتی خود علت هست.یعنی علت نمیخواهد تا ان را شرح دهیم. بلکه خود آنچه ما میخوانیم از فکر انسانی که به یک عظمت بخواهد فکر کند.به امری که مثال کل بشریت از جهان.که کره و کرات نیاز به بوجود آمدن هستند. اما علت دارند. علت آن همان خداست که آنها را بوجود آورده.
مثال کره زمین بوجود آورده که بعد در آن به علت آنچه از آدم و حوا در تمرد از خوردن میوه ممنوعه از ازمایش به آن هبوط کرد.
حال اگر این آمدن به زمین علتش همان میوه هست اگر نمیخورد جایگاه زمین باز هم بی علت نبود.زیرا موجودات تکاملی منقرض نشده البته هستند که خود پیوندی از موجودات اولیه هستند. مثال دایناسورهای نه منقرض شده بلکه کوچک شده در گونه های آن.مثال مارماهی هایی که در آن دریاها و جلبک ها.تا حیوانات که داروین فرضیه آن را گونه انسان امروزی خواند اما ژنتیک چیز دیگر میگوید. ژن شناسی.میزان ژن ها.گونه رفتار مشابهت نزدیک میکند اما انسان اشرف مخلوقات خداست چون کامل از ژن و کمال هست. مغز او دید رنگی او.شبکیه و چشم.دید رنگی کامل او.دید او با فکر کامله او.در کمال گرفتن.و آیا این گونه نزدیک حرف میزند خیر.اما انسان تکلم میکند.آیا این نزدیکی ژن ها میتواند تکامل انسان داشته باشد خیر چون انسان گام های جلوتر از تکامل دارد.پس خداوند که خالق هست.این جهان را بدون فایده نیافریده بلکه با فایده آفریده.خورشید.ماه.ستارگان.و عالم نامرئی چرا نامرئی هست.یعنی انسان چشم مستقیم نمیتواند دنیای بعد موت را ببیند. اما دنیای ماده را میبیند.چون حاصل الان زندگی او بدن مادی هست. اما در بدن سنگین یا سبک روح هست.روح هست که این جسم را حرکت میدهد و الا گل بد بو میماند که چون روح کنده شود این بدن متعفن میشود.زیرا روح هست حیات و جسم پیکره ی لازمه ی آن برای زندگی ماده و مادی .مادی از منظر احتیاج به غذا و آب و خواب.اما این لازمه در روح هست .روح خسته.جسم را خسته میکند. فرمان از روح به جسم انتقال میابد.روح شکم ندارد معده ندارد اما جسم دارد.نیاز از روح به جسم انتقال و با آنچه در بدن ماده هست نیاز بر طرف میشود.حال این روح جدا شود و این نیاز بیابد.به کدامین بدن فرمان دهد.بدن مانده در خاک یا از بین رفته.اسکلت شده.نوع نیاز با همان نیاز فرمان روح به آن زندگی و آن نوع زندگی بعد موت هست که معنی میگیرد.یعنی آنچه در عالم غیر ماده هست.مثال تغذیه جنین از مادر.مادر میخورد و از این تغذیه در شکم آن تغذیه میکند و آن تغذیه رشد دهنده در تولد نیاز به شیر هست.و این تغذیه نیاز آن نوزاد بدنیا آمده هست.هر زمان نیاز انسان با همان محیط زندگی تطابق میکند که این خود نشان از آنچه خدا بر انسان میداند هست.جهان پیرامون جنین دنیای مادر هست. دنیای مادر دنیای برون نیست برای جنین و تکمیل شدن او به حالت دنیا آمدن.دنیای درون برای او وسعت همان درون هست. و دنیای برون برای مادر . و حال یک دنیای بعد ماده که با موت به آن انتقال میابد.وسیله رد شدن از این مرحله موت هست.موت خود علت هست. حال هر علتی. که منجر به موت شود. اما خداوند ضمن این علت انتقال را خلق کرده. تا روح سرگردان نشود.مثل همان نوزاد که باید طبق این علت به جهان ماده بیاید و سرگردان نشود روح هم همینگونه.نوع تغذیه. نوع خوراکی که مادر میخورد منطقه جغرافیایی. منطقه دنیا آمدن.نوع آب و هوا. همه در نوزاد تاثیر دارد تاثیر آن را از پدر و مادر میگیرد.این علت هاست.هر امری علتی دارد. غیر خدا که خود خالق علت هاست و بدون علت هست زیرا نیاز به علتی ندارد.
خالق یعنی خلق کننده نه خلق شونده.خداوند خالق هست خلق میکند.چون بخواهد بخواهد دانایی کل هست. با دانایی کل هست که هر علتی کلی حکمت در ان هست. پس خالق دانایی بسیار با حکمت مهربان و اما بنابر مهربانی خداوند مکانیزم دقیق علت هر امری را میدهد. بدی علت غیر اراده خداست. اراده خدا خوبیست. بدی زاده ی علت تاریکی هست. تاریکی خود از ابلیس هست خداوند که میتوانست در آن ابلیس را نابود کند فرصت داد. آزمایش حکمت.میزان عبادت شیطان.عدالت خدا.اما حکمت بالغه ی آن وجود تاریکی و روشنایی هست.زیرا همین علت که روشنایی مثال خوبی و تاریکی از مثال شرارت و بدی اراده ی ابلیس هست. اراده ی رذالت.خلق شده ی خود همان ابلیس هست که خود علت دارد. و علت آن اینکه انسان غافل نشو که شیطان با هفت هزار سال زمان نه این جهان آن زمان در هم شکسته طولانی عبادت کرد.غرور سقوط داد.در برابر خدا ابلیس غرور کرد.غرور او از انسان خلقت او بود غرور او برتر بینی او در خلقت بود.حسادت بود.برتری سقوط داد.چون ابلیس خود با علت بوجود آمده بود در برابر علت بوجود آمدن انسان غرور کرد. همین.سقوط.