نرون کلاودیوس سزار آگوستوس ژرمانیکوس[۱] (به لاتین: Nero Claudius Caesar Augustus Germanicus) (زادهٔ ۱۵ دسامبر سال ۳۷ میلادی، درگذشتهٔ ۹ ژوئن ۶۸ میلادی)[۲] یکی از امپراتوران روم بود که از سال ۵۴ تا ۶۸ میلادی بر این سرزمین فرمان راند و پنجمین و آخرین از خانوادهٔ اگوستوس (دودمان ژولیو کلودین[۳]) بود که بر روم حکمرانی کرد. (نام اصلی نرون لوسیوس دومیتیوس آهِنوباروس (به انگلیسی: Lucius Domitius Ahenobarbus)) بود. سرپرستی وی توسط عموی بزرگش کلودیوس با نفوذ فرماندهی مادرش در دولت و روی امپراتور پذیرفته شد و بدین ترتیب وارث و جانشین او شد. مانند کلودیوس، نرون با رضایت گارد پرتورین امپراتور شد. مادر نرون، آگریپینا جوان، بهطور کامل و آشکارا بر زندگی اولیه و تصمیمات نرون و امپراتوری روم سلطه تمام و کمال قدرتمند و نفوذی بیاندازه داشت و در حقیقت تمام قدرت در اختیارات مادر خود اگریپینا بود تا اینکه در سال اول حکومت خود، مادرش را بتدریج شروع به کنار گذاشتن کرد و باعث شد که اگریپینا با وی بر سر قدرت درگیر شود و این درگیری به حدی رسید که اگریپینا در پنجمین سال در سلطنت پسرش به دستور خود نرون مخفیانه در قصرش کشته شود.
در سالهای اولیه سلطنت خود، نرون کاملاً راضی به راهنمایی و اجرای تمامی فرمانهای مادر خود اگریپینا و بعد از آن معلم خود سنکا و بخشدار پرتورین خود بوروس بود. با گذشت زمان، او شروع به ایفای نقش فعال تر و مستقل تر در دولت و سیاست خارجی نمود. در زمان سلطنت وی، ژنرال کوربلو ناگهان یک جنگ موفق را انجام داد و با امپراتوری اشکانی مذاکره کرد. ژنرال او شورش بزرگی را در انگلیس به سر برد، به رهبری ملکه یوسی بودیکا. پادشاهی بسفران مختصراً به امپراتوری الحاق شد و اولین جنگ یهودی - رومی آغاز شد. نرون بیشتر توجه خود را به دیپلماسی و تجارت و همچنین زندگی فرهنگی امپراتوری متمرکز کرد و به نظم تئاترهای ساخته شده و ترویج بازیهای ورزشی پرداخت. او به عنوان بازیگر، شاعر، موسیقیدان و کاراکتر حضور پیدا کرد. این امر از نظر سنت گرایان، عزت و اقتدار شخص، مقام و منزلت وی را تضعیف میکند. برنامههای عجیب و غریب و گسترده در امپراتوری او در کارهای عمومی و خصوصی با افزایش مالیات تأمین میشد که بسیار مورد تحسین طبقات عالی قرار گرفت. در مقابل، شیوه حکومت پوپولیستی او تا زمان مرگ وی و فراتر از آن، در بین طبقات پایین روم و استانها تحسینبرانگیز بود. توطئههای مختلفی علیه زندگی وی فاش شد، رهبران - که اکثر آنها درباریان خود نرو هستند - که اعدام میشدند (حداقل تا زمان مرگ نهایی وی).
در سال ۶۸ میلادی ویندکس، فرماندار قلمرو گالی گالبا لوگوندنسیس، با حمایت از گالبا، فرماندار هیسپانیا، شورش کرد. شورش ویندکس در هدف سریع خود ناکام ماند، گرچه نرون هنگامی که مقامات نظامی و نارضایتی این کشور گالبا را به عنوان امپراتور انتخاب کردند از رم گریخت. در ۹ ژوئن سال ۶۸ پس از میلاد، وی خودکشی کرد و به اولین امپراتور روم تبدیل شد، پس از این که او در غیاب محاکمه شد و به عنوان دشمن عمومی محکوم به اعدام شد. مرگ وی به دودمان ژولیو کلودین پایان داد، و دوره ای کوتاه از جنگهای داخلی را به نام سال چهار امپراتور ایجاد کرد.
قاعده نرون معمولاً با استبداد و افراط همراه است. بیشتر منابع رومی، از جمله سوئیتونیوس و کاسیوس دیو، ارزیابیهای منفی زیادی از شخصیت وی و سلطنتش ارائه میدهند. به همین ترتیب، تاسیتوس ادعا میکند که رومیها او را منفور و فاسد میدانستند.
سوئتونیوس میگوید که بسیاری از رومیان معتقد بودند که آتشسوزی بزرگ رم توسط نرون برانگیخته شدهاست تا راه را برای مجتمع کاخ برنامهریزی شده خود یعنی دووموس اورئه پاک کند. مطابق گفته تاسیتوس، گفته میشود که وی مسیحیان را به عنوان قلابهای آتشسوزی به دست آورده و آنها را زنده زنده به آتش کشیده، ظاهراً نه با عدالت عمومی بلکه با ظلمهای شخصی انگیزه داشتهاست. با این حال، برخی از مورخان مدرن، اعتبار منابع باستانی را در مورد اعمال استبدادی نرون مورد سؤال قرار میدهند. چند منبع نرون را با نور مطلوب تر نقاشی میکنند. شواهدی از محبوبیت وی در بین عوام رومی، به ویژه در استانهای شرقی امپراتوری وجود دارد، جایی که افسانه ای عامه پسندیده میشود که نرون درگذشته و برنگشته است. حداقل سه رهبر شورشهای کوتاه مدت و ناکام، خود را «تازه متولد شده» معرفی کردند تا از حمایت مردمی برخوردار شوند.[۴]
وقتی نرون در ۱۵ دسامبر سال ۳۷ میلادی متولد شد، دودمان «ژولیو کلودیان» (Julio-Claudian) بیش از ۵۰ سال بود که بر روم حکومت میکردند. این دودمان از طریق فرزندخواندگی به خود ژولیوس سزار میرسید. سزار پس از مرگش، بین رومیان به موقعیتی مانند ربالنوعها رسیده بود و نوادگانش تنها کسانی بودند که میتوانستند به حکومت برسند.
نرون که نام اصلی اش «لوسیوس مدومیتیوس آهنوباربوس» (Lucius Domitius Ahenobarbus) بود، به اعتقاد عده ای از همان اول به خاطر طبیعت والدینش محکوم به فنا بود. پدرش «جینائیوس دومینیوس» (Gnaeus Domitius) به عنوان مردی بسیار بیرحم، خیانتکار و خطرناک شهرت داشت که در کودکی نرون از دنیا رفت. گفته شدهاست وقتی به او برای تولد پسرش تبریک میگفتند، پاسخ میداد هر چیزی از او و زنش به فاجعه منتهی میشود.
در غیاب پدر، مادر نقش بسیار مهم و تعیینکننده در زندگی نرون ایفا کرد. «آگریپینا» (Agrippina) زنی بسیار زیبا، باوقار، خردمند، زیرک، جاهطلب، سیاستمدار، سرسخت و بیرحم بود. او خواهر کالیگولا (Caligula)، امپراتور معروف روم بود که برادرش به خاطر ازدواجش با جینائیوس و توطئه بر زدش، با خواهر جوانش لیویا او را در فقر تبعید کرده بود.
بعد از مرگ کالیگولا و روی کار آمدن امپراتور («کلودیوس» Claudius)، آگریپینا به زندگی عادی بازگشت و ثروت، املاک، زمینها و افتخارات خود را پس گرفت. او که دیگر از بازیچه دست دیگران بودن شدیداً خسته شده بود، تصمیم گرفت کنترل امور خانه و زندگیاش را خودش به دست گیرد. او این کار را از طریق ازدواج با شخصی به نام کریسپوس آغاز کرد که مردی بسیار قدرتمند، ثروتمند و بانفوذی بود بعد از مرگ او که شایعه شده بود که اگریپینا شوهر خود را مسموم کرده بود زیرا بعد مرگ کریسپوس اگریپینا تمام قدرت، ثروت و نفوذ شوهر فقید خود را گرفت و بعد توانست عموی خود را به نام کلودیوس را اغوا کند و کار خود را در قدرت آغاز کند؛ کلودیوس که مردی شکست ناپذیر، فوقالعاده پرقدرت، آزاد و کاملاً مالکدار در امپراتوری روم بود تحت کنترل اگریپینا درآمد و میتوانست آینده فوقالعاده درخشانی برای او و پسرش نرون تضمین کند.
اما حکومت بر روم زیر نام امپراتور کلودیوس اگریپینا را راضی نمیکرد؛ بنابراین احتمالاً برنامه قتل کلودیوس را کرد و خود پسرش را همچون پادشاهان قدیم با مقدسترین جامه و علامتهای رسمی امپراتور آراست، و در کنار نرون بر تخت سلطنت نشست و خود را الهه پرهیزکار، فلیکس آگوستا، امپراتریس بزرگ و استبدادی همه رومیان اعلام کرد و نخستین زنی بود که به فرمانروایی امپراتوری روم رسید. اما او قبل این کارها برای محکم کردن موقعیت و جایگاه نرون، او را به عقد دختر کلودیوس، اکتاویا درآورد در همین زمان همه چیز به خواست و میل اگریپینا بدون هیچ مشکلی پیش میرفت، اما مدتی بعد کلودیوس شروع به بهانهگیری کرد، انگار که از ازدواج نرون با دخترش و همچنین از دادن اقتدار، آزادی و نفوذی گسترده به اگریپینا پشیمان شده باشد.
اگر مردم، نرون را دوست میداشتند، احتمال کمتری وجود داشت تا از رقیبش حمایت کنند؛ بنابراین از نظر نرون، محبوبیت به معنای قدرت بود. با این همه اوضاع در خانه امپراتور چندان مساعد نبود. نرون فقط ۱۶ سال داشت که به امپراتوری رسید و تا آن زمان جوانترین و بی تجربهترین امپراتور روم به حساب میآمد. او همیشه میخواست تا نوازنده و شاعر بزرگی شود و همیشه خود را یک هنرمند میدانست و از امور مملکت داری هیچ چیز نمیدانست. در واقع او به اصرار مادر خود بر تخت سلطنت نشست. از همان ابتدا قرار شد که نرون با مشورت و همیاری آموزگارانش سنکا و بوروس - دو نفر از فرماندهان معتمد ارتش روم و دو مشاور پرقدرت و بهطور کامل تحت سرپرستی مادرش - کشور را اداره کند و آنها نیز تا حد توان، نرون را راهنمایی میکردند.
در یک سالی که مادرش و این دو یار وفادار به نرون در اداره امور کشوری کمک میکردند، همه چیز به خوبی و در آرامش میگذشت. در این زمان دوستان صمیمی نرون دائم در گوش او زمزمه میکردند که مراقب مادرش باشد. آنها میگفتند که آگریپینا فکر سلطنت در سر دارد.
مادر نرون در این زمان حریص تر شده بود و میخواست قدرت را کامل برای خود بدست آورد و به همین خاطر با زیرکی و نقشههای دیکتاتوری در کلیه کارهای کشور بهطور پرانرژی، مداوم و بیش از حد دخالت مؤثر و نیرومندی را رسماً میکرد، او توانسته بود به راحتی سرتاسر قدرت را با امپراتور بهطور مشترک به اشتراک بگذارد و حتی در مذاکرات شخصی با نرون با دیگران، نیز به هیچ وجه آنها را تنها نمیگذاشت و در کنار او حضور داشت و بهصورت همکار امپراتور عمل میکرد، حتی اگریپینا چنان بر نرون و امپراتوری نفوذ داشت که در هنگام حضور در شورا حکومتداری برای اداره امور سرزمینها نیز اجازه صحبت کردن را به امپراتور جوان و حتی مربیان پسرش سنکا و بوروس نمیداد، همچین اگریپینا نمیخواست پسرش در دید عمومی به تنهایی ظاهر شود به همین خاطر همیشه نرون را همراهی میکرد، حتی در مجسمهها و سکههای امپراتوری نیز اگریپینا و نرون به عنوان حاکمان کاملاً برابر بهطور مساوی در روم تقدیر شدند.
در سال ۵۸ میلادی، نرون نهایتاً تصمیم گرفت بعد از بیرون انداختن مادرش به ازدواجش با اکتاویا خاتمه دهد و با زنی به نام «پوپایا سابینا» (Poppaea Sabina) ازدواج کند ولی مادرش که هنوز هم زنی قدرتمند، بانفوذ و محبوبی بود و هنوز هم قدرت او از طرف پسرش به عنوان مادر امپراتور در امپراتوری به مقدار قابل توجه ای وجود داشت و او تا هنگام مرگش در سال ۵۹ مرتباً علیه نرون شدیداً آشوب میکرد و جناحهایی از سناتورها و غیر را تشکیل میداد که هنوز به او وفادار هستند و آنها سعی کردند نرون را با یکی که مطیع دستورها امپراتریس هست جایگزین کنند و اگریپینا با اقدامات او ساکت نمینشست و تصمیم گرفت اعتراضش نسبت به این اقدامات را به گوش مردم و سربازان برساند و او حتی در کنار رئیس اربابان شهر رم، کالپورنیوس پیزو به توطئه پرداخت و میخواست که گایوس روبلیوس پلوتوس را که یک فرد کاملاً ناتوان بود را به عنوان امپراتور جایگزین نرون کند و بخش اعظمی از ارتش که همچنان به مادر امپراتور وفادار بودند با این خواسته اگریپینا موافقت کردند؛ مردمی که دوست نداشتند نرون از اکتاویا جدا شود شورش گستردهای کردند و با اقدامات اگریپینا برای عزل نرون کمک میکردند. این اقدام مادر بالاخره نرون را به نقطه ای رساند که آگریپینا را به قتل برساند و برای همیشه از دخالتهای مداوم او و همدستان قدرتمندش خلاص شود، هر چند ناگفته نماند که در این نقشه قتل معشوقه او پوپایا نقش داشته، پوپایا در مقابل با سلاح لطف و زیبایی خویش پیش آمد و پیروز شد، جوانی و زودباوری نرون کار خود را کرد. پوپایا به نرون طعنه میزد که از مادرش میترسد، و به او قبولاند که آگریپینا نقشه سقوط او را میکشد. عاقبت در جنون دلباختگی، نرون به قتل زنی که او را زاده، از شر دشمنان قدرتمندش حفاظت کرده و نیمی از جهان آن روزگار و کل سرزمین و افتخار روم را بدو داده بود رضا داد.
کمی بعد خبر قتل «آگریپینا» در شهر شورش مردمی را بر روی «نرون» به همراه آورد و ارتش از این عمل امپراتور در حق مادرش بسیار زیاد خشمگین و ناراضی شدند و همین امر باعث شد نرون به ناپل فرار کند تا روم برای او آرام شود. نرون بعد از قتل مادرش شروع به تغییر اساسی در همه زندگیش کرد. شاید این به دلیل عذاب وجدانی بود که بعد از مرگ مادرش به سراغش آمد. فرقی نمیکند که به خاطر احساس گناه بود یا چیز دیگری. هیولای درون نرون آزاد شده بود، هر چه که بود، پادشاه مهربان و عادل یک شبه غیب شد و غولی سهمگین از دل آن بیرون آمد. نرون همیشه اهل افراط کاری بود اما دیگر این افراطها کار را به جایی رساند که همه اطرافیان از دستش عاصی شده بودند.
بدون شک این کار نرون حرکاتهای جنونآمیز او را به حد اعلا رسانید. بتدریج اعمال نفرتآور و دیوانه وار وی باعث شد تا بوروس از مقامش کنار رود و حتی سنکا دربار را ترک کند، در این زمان نرون سه مشاور بسیار قدرتمند و بانفوذ خود مادرش، بوروس و سنکا را از دست داده و تمام تصمیمات مهم بر گردن خودش افتاده بود که البته قادر نبود به خوبی از پس آنها بر آید. نرون با آتش زدن بخشهایی از شهر که نتیجه بیماری جنون قیصری است، مورد اتهام قرار گرفت. نرون برای رد این اتهام، مسیحیان را عاملین آتشسوزی شناسایی نمود و دستور به کشتار فجیع آنان داد او همچنین دستور داد که بعد از اتمام آتشسوزی بزرگ رم که دو سوم از شهر را ویران کرده بود را به جای ساخت دوباره شهر برایش به قصری مجلل تبدیل کنند که به خانه طلایی مشهور است. سرانجام بعد از آن که در سال ۶۴ میلادی شهر رم را به هوس ابلهانهای در آتش سوزاند و در سال بعد با گروهی از مطربان و رقاصان به یونان سفر کرد. نرون در سال ۶۵ میلادی موفق به سرکوب دسیسهگران پیزونی شد، همچنین در بین این توطیه گران افراد بسیاری بودند که به دروغ متهم شدند و سرنوشت فجیعی برای خودشان و خانواده یشان رقم خورد، طبق گفته مورخان ادعا میشود که در این دیوانگی که نرون در طول زندگی خود داشت ممکن است معشوقه و همسر او پوپایا سابینا نقش مهمی داشته باشد.
در جنگ ارمنستان از اشکانیان شکست خورد در نتیجه حاضر شد تاج پادشاهی ارمنستان را در شهر رم بر سر تیرداد برادر بلاش اشکانی بگذارد و سپس مخارج و هزینههای این جنگ را که حدود ۹ ماه طول کشید بپردازد و قرارداد صلح ۵۰ ساله هم با ایران امضا کند.
نرون دو لژیون اول آدوتریکس و اول ایتالیا را تأسیس کرد.[۵] این لژیون احتمالاً از بقایای طرح تأسیس یک نیروی ضربتی آبی خاکی به نام لژیون اول کلاسیکا میسنن سیس تشکیل شدهاست. نرون که در دوره خود با مشکلات زیادی روبرو بودهاست، تلاش کرد با تأسیس یک لژیون دریایی با توانایی نبرد در نقاط ساحلی بتواند، از این نیرو به عنوان یک نیروی واکنش سریع بهرهبرداری کند.[۵] این لژیون به فرماندهی گالبا سردار رومی و امپراتور آینده تأسیس شد. اما شکست مخالفان و عدم نیاز ضروری به وجود لژیون دریایی پایه، نرون را به این فکر انداخت، تا این لژیون را که هزینهٔ فراوانی برای آن شده بود، را به نقطهای دور ارسال کرده و از آن بهرهبرداری کند. از منظر سیاسی برای نرون که در حال غارت اشراف روم به دلایل گوناگون بود، چندان مطلوب نبود، یک نیروی جنگآور و خطرناک را در نزدیکی خود داشته باشد.[۵] از سوی دیگر برخی معتقدند، که این لژیون هر چند در دوره نرون تأسیس شد، اما استخدام و تربیت نیروهای آن در دوره گالبا صورت گرفتهاست؛ که به علت مخالفتهای نیروهای این لژیون با گالبا در آینده این احتمال ضعیف است. براساس گزارش دیوکاسیوس، لژیون اول ایتالیا در ۲۰ سپتامبر سال ۶۶ میلادی پرچم و عقاب خود را از امپراتور نرون (۶۸ – ۵۴ میلادی) تحویل گرفت. وظیفه این لژیون در بیشتر دوران حیات خود، حفاظت از مرز امپراتوری در مرزهای دانوب بود، که این لژیون، این وظیفه را تا قرن پنجم میلادی به خوبی انجام داد.[۶] نماد این لژیون یک گراز بود. کاسیوس دربارهٔ افراد این لژیون مینویسند که تمام افراد این لژیون از ایتالیاییهای رشید با قدی بلندتر از ۱۸۰ سانتیمتر (شش فوت) تشکیل شده بود. این لژیون در زمان تشکیل برای ارسال نیرو به ارمنستان برای نبرد با اشکانیان تأسیس گردید. این لژیون مبارز که به شرق فرستاده میشد، وظیفه داشت سردار رومی دومیتیوس کوربولون را در حمله جدیدش در ارمنستان یاری کند. ایرانیان در این عصر شاهنشاهی بلاش اول (۷۷ – ۵۱ میلادی) اشکانی را تجربه میکردند. در این عصر ایران و روم برسر مسئله تخت پادشاهی ارمنستان از سال ۵۸ میلادی درگیر نبرد بودند.[۶]
گایوس کالپورنیوس پیزو که در سال ۴۱ میلادی کنسول رم بود در تاریخ ۱۹ آوریل ۶۵ میلادی دست به انتحار زد. او اتحادیهای را تشکیل داد که هدف آن براندازی امپراتوری نرون بود. این اتحادیه به احترام او به نام اتحادیه پیزون شهرت یافت. نرون سنکا را متهم به همکاری با این سازمان کرد و خواستار خودکشی وی شد. مارکوس آنایوس لوکانوس معروف به لوکانوس یا لوکان که بزرگترین شاعر روم در آن عصر بود و از وابستگان نزدیک سنکا محسوب میشد نیز به عضویت در اتحادیه پیزون متهم گردید و به دستور نرون و از طریق بریدن ورید خودکشی کرد.
نرون سرانجام بر اثر شورش مردم و سنای رم در روز ۹ ژوئن ۶۸ میلادی ناگزیر از خودکشی شد.
مردم روم احمق نبودند. مرگ ناگهانی اکتاویا و ازدواج سریع نرون مردم را با ذهن خطرناک پادشاه شان آشنا کرد. حالا اتهام خیانت علیه امپراتور روز به روز قوی تر می شد؛ در حالی که او هم به جای جبران گذشته شریرتر شده بود. مردی که روزگاری مجازات اعدام را حذف کرده بود، اکنون هر کسی را به ظن توطئه چینی اعدام می کرد؛ هر کسی را که انتقادی درباره او داشت. گفته می شود که علت بی رحمی عجیب و غریب نرون، قتل همسر و مادرش و عذاب ناشی از این خاطرات بود. البته بیشتر این قتل ها فقط به خاطر بدگمانی بود؛ گرچه یک پیامد مشخص هم داشت، تمام رقیبان او حذف می شدند.
در این دوره او کم کم قدرت را از دست مجلس سنا گرفت و در حالی که فقط ۱۰ سال از قولی که به سنا برای تشکیل نظام جمهوری داده بود می گذشت، قدرت را تمام و کمال در دست گرفت. این کار به منزله قدرت بیشتر برای نرون بود، گرچه سنا هم پر از مردان پر قدرت و با نفوذی بود که بعدها باعث سقوط نرون شدند.
در سال ۶۴ میلادی اتفاق بسیار ویرانگری افتاد. آتشی بزرگ سه منطقه از رم را ویران کرد، به هفت منطقه آسیب شدید زد و هزاران نفر را بی خانمان کرد. گرچه آتش سوزی های اتفاقی در آن زمان زیاد بود اما ناگهان شایعه ای در بین مردم شروع شد که این آتش کار نرون بوده است تا فضایی برای قصر رویایی اش به نام «خانه طلایی» در شهر رم ایجاد شود.
گرچه معلوم نیست که آتش سوزی واقعا کار چه کسی بوده است اما این نکته که مردم این شایعه را باور کردند، نشان می دهد نرون چقدر آن زمان نزد مردم مورد نفرت و بی اعتمادی بوده است. به دنبال این شایعات نرون سریعا تقصیر را به گردن مسیحیان انداخت و این گونه طی سال ها مسیحیان را شکنجه کرد، به صلیب کشید و سوزاند. حتی بعضی منابع باستانی نوشته اند که از آن زمان، بدن بعضی از مسیحیان آغشته به روغن به عنوان مشعل در باغ های نرون می سوخته است.
مردم در یک مورد نظرشان درست بود. نرون می خواست قصر عظیمش را بسازد و ناحیه پاکسازی شده بهترین مکان برای او بود. هر چند به دلیل مخارج بی رویه او، امپراتوری از نظر منابع مالی با مشکل مواجه بود و پول ساخت این قصر را نداشت، بنابراین برای پرداخت مخارج چنین پروژه ای مالیات ها را افزایش داد و از معبدها پول برداشت کرد. مخارج بی رویه نرون باعث شد برای اولین بار در تاریخ امپراتوری روم، ارزش پول پایین بیاید. او برای جبران این کسری بودجه، قانونی وضع کرد که می تواند اموال هر کسی را که مشکوک به خیانت باشد، جلب کند.
در سال ۶۵ میلادی نقشه ای برای قتل نرون طراحی شد تا یک نجیب زاده با نام «پیسو» (Piso)، جایگزین او شود. اگرچه این نقشه قبل از اجرا برملا شد و به نتیجه نرسید اما بسیاری از افراد درگیر این نقشه که از مشاوران و دوستان نزدیک نرون بودند، اعدام شدند.
کشتن دشمنانش تا اینجا جواب داده بود؛ البته زمانی که دشمنان زیادی نداشت اما اکنون همه روم دشمن او بودند و او نمی توانست همه را بکشد.
سه سال بعد «گایوس ژولیوس ویندکس» (Gaius Julius Vindex) یکی از فرماندهان رومی، علنا علیه سیاست های مالیاتی نرون شورش کرد. او کمی بعد به فرمانده دیگری به نام «سرویوس سولپیسیوس گالبا) Servius Sulpicius Galba) ملحق شد. گرچه گایوس کمی بعد اعدام شد اما گالبا زنده ماند و به عنوان مهم ترین مخالف نرون حامیان زیادی پیدا کرد.
نرون او را دشمن ملت اعلام کرد اما این کار باعث افزایش پیروان گالبا شد. حتی گار پرتورین هم از نرون روی برگرداندند و به گالبا پیوستند. بسیاری از مردم که می ترسیدند به تنهایی علیه امپراتور شورش کنند، حالا با اتحاد با یکدیگر روز به روز بر قدرت شان افزوده می شد.
نرون چاره ای جز بازگشت به تنها مکان امن باقی مانده نداشت. می گویند او در قصر به سختی خوابش برد و وقتی بیدار شد، دید گاردی وجود ندارد. وقتی که ترس وجود او را فرا گرفته بود، پیام هایی به دوستانش فرستاد ولی هیچ جوابی دریافت نکرد.
نرون همه چیزش را از دست داده بود. امنیت، امپراتوری و البته محبوبیتی که همیشه به دنبالش بود. امپراتور بالاخره توانست به همراه چهار برده آزاد شده به ویلایی در شش کیلومتری بیرون شهر برود، جایی که او دستور داد قبری برایش حفر کنند. قبل از این که کار کندن قبر تمام شود، پیامی به او رسید. نرون به عنوان دشمن ملت اعلام شده بود و مج-لس سنا می خواست او را بکشد.
نرون می دانست که به زودی به طرز فجیعی کشته خواهد شد. بنابراین ابتدا به اطرافیانش التماس کرد تا او را بکشند، اما وقتی آنها چنین کاری انجام ندادند و نرون صدای نزدیک شدن اسب ها را شنید، تصمیم گرفت خودش به زندگی اش پایان دهد. او که ترس تمام وجودش را فرا گرفته بود، نتوانست این کار را هم تمام و کمال انجام دهد. وقتی که اسب سواران خواستند خون او را قطع کنند، او آخرین کلماتش را می گفت: «دیگر دیر است، این است وفاداری.» نرون در ۹ ژوئیه سال ۶۸ میلادی، در روز سال مرگ اکتاویا، آخرین فرد از خاندان ژولیو کلودیان مرد و روم به دست امپراتور بعدی، گالبا افتاد.
در سال ۶۴ میلادی امپراتور روم نرون دستور به آتش زدن روم داد و سپس این تقصیر را بر گردن مسیحیها نهاد. از این رو که پطرس رهبر کلیسا بود وی را دستگیر کرده و واژگون به خواست خودش بر صلیب کردند؛ زیرا خود وی گفت من لیاقت ندارم مانند عیسی مسیح بمیرم.