حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

سموئیل 2

مسح داوود به پادشاهی

1. پس از آن، داوود از خداوند مسئلت کرده، پرسید: «آیا به یکی از شهرهای یهودا برآیم؟» خداوند پاسخ داد: «برآی.» داوود پرسید: «به کدام شهر؟» گفت: «به حِبرون.»

2. پس داوود با دو زنش، اَخینوعَمِ یِزرِعیلی و اَبیجایِل بیوۀ نابالِ کَرمِلی، بدان شهر برآمد.

3. مردانی را نیز که همراهش بودند با خانواده‌هایشان آورد، و ایشان در شهرهای حِبرون ساکن شدند.

4. آنگاه مردان یهودا نیز به حِبرون آمدند و داوود را در آنجا به پادشاهی بر خاندان یهودا مسح کردند.چون آنان به داوود گفتند مردان یابیش جِلعاد بودند که شائول را به خاک سپردند،

5. قاصدان نزد ایشان فرستاده، بدیشان گفت: «خداوند شما را به‌خاطر این احسان که بر سرورتان شائول روا داشتید و او را به خاک سپردید، برکت دهد.

6. خداوند محبت و وفا بر شما روا دارد، و من نیز به‌خاطر این کارتان به شما پاداش خواهم داد.

7. پس اکنون دستانتان قوی باشد و شجاع باشید زیرا سرورتان شائول درگذشته و خاندان یهودا مرا به پادشاهی خود مسح کرده‌اند.»

8. و اما اَبنیر، پسر نیر، فرماندۀ لشکر شائول، ایشبوشِت، پسر شائول را برگرفته، به مَحَنایِم برده بود،

9. و او را بر جِلعاد، بر اَشوریان و یِزرِعیل، و بر اِفرایِم، بِنیامین و تمامی اسرائیل پادشاه ساخته بود.

10. ایشبوشِت، پسر شائول چهل ساله بود که پادشاه اسرائیل شد، و دو سال سلطنت کرد. اما خاندان یهودا از داوود پیروی می‌کردند.

11. داوود هفت سال و شش ماه در حِبرون بر خاندان یهودا سلطنت کرد.

جنگ جِبعون

12. باری، اَبنیر، پسر نیر، و مردان ایشبوشِت، پسر شائول، از مَحَنایِم به جِبعون رفتند.

13. یوآب، پسر صِرویَه و مردان داوود نیز بیرون آمده، نزد برکۀ جِبعون با آنان رویاروی شدند. اینان در یک سوی برکه و آنان در سوی دیگر نشستند.

14. آنگاه اَبنیر به یوآب گفت: «بگذار جوانان برخیزند و پیشِ روی ما هماوردی کنند.» یوآب گفت: «برخیزند.»

15. پس شماری از ایشان برخاستند و پیش رفتند: از طرف بِنیامین و ایشبوشِت پسر شائول دوازده تن، و از مردان داوود نیز دوازده تن.

16. هر یک از آنان سر حریف خود را گرفته، شمشیر خویش را در پهلوی او فرو برد، آن سان که با هم بر زمین افتادند. از این رو آن مکان را که در جِبعون است، ’حِلقَت‌هَصوریم‘ نامیدند.

17. پس در آن روز جنگی سخت درگرفت، و اَبنیر و مردان اسرائیل از مردان داوود شکست خوردند.

18. هر سه پسر صِرویَه در آنجا حضور داشتند، یعنی یوآب، اَبیشای و عَسائیل. عَسائیل بسان غزال وحشی، تیزپا بود.

19. او اَبنیر را سخت تعقیب می‌کرد بی‌آنکه در تعقیب او به چپ یا راست متمایل شود.

20. پس اَبنیر به پشت سر نگریسته، گفت: «آیا این تویی عَسائیل؟» عَسائیل پاسخ داد: «خودم هستم.»

21. اَبنیر به او گفت: «به جانبِ راست یا چپِ خود متمایل شو و یکی از جوانان را گرفته، سلاحش را برگیر.» اما عَسائیل نخواست از تعقیب او دست برکشد.

22. پس اَبنیر بار دیگر به عَسائیل گفت: «از تعقیب من بازایست! چرا تو را بر زمین افکنم؟ زیرا در آن صورت چگونه نزد برادرت یوآب سر بلند کنم؟»

23. ولی عَسائیل از تعقیب او دست برنکشید. پس اَبنیر با تَهِ نیزه خود به شکم او زد، آن سان که نیزه از پشتش بیرون آمد، و او همان جا افتاد و مرد. و هر که به مکان افتادن و مردن عَسائیل می‌رسید، می‌ایستاد.

24. اما یوآب و اَبیشای همچنان اَبنیر را تعقیب کردند. آنان هنگام غروب به تپۀ اَمَّه که پیش از جیَح در راه بیابان جِبعون است، رسیدند.

25. مردان بِنیامین نیز پشت اَبنیر گرد آمدند و یک گروه شده، بر فراز تپه‌ای موضع گرفتند.

26. پس اَبنیر، یوآب را صدا زد و گفت: «آیا شمشیر باید تا به ابد هلاک سازد؟ آیا نمی‌دانی که این به تلخی خواهد انجامید؟ پس تا به کی به مردانت فرمان نمی‌دهی که دست از تعقیب برادران خود برکشند؟»

27. یوآب پاسخ داد: «قسم به حیات خدا که اگر سخن نمی‌گفتی، به‌یقین مردانم تا صبحگاهان از تعقیب برادران خود بازنمی‌ایستادند.»

28. پس یوآب کَرِنا را نواخت، و تمامی مردانش بازایستاده، دیگر نه اسرائیل را تعقیب کردند و نه جنگیدند.

29. اَبنیر و مردانش تمامی آن شب از میان عَرَبَه گذشته، از اردن عبور کردند و پس از آنکه تمامی صبح نیز راه پیمودند، به مَحَنایِم رسیدند.

30. بدین‌سان، یوآب از تعقیب اَبنیر بازگشت. و چون تمامی لشکرِ خود را گرد آورد، از مردان داوود علاوه بر عَسائیل نوزده تن مفقود شده بودند.

31. اما مردان داوود سیصد و شصت تن از بِنیامینیانی را که از مردان اَبنیر بودند، زده و کشته بودند.

32. آنان عَسائیل را برگرفته، در مقبرۀ پدرش در بِیت‌لِحِم به خاک سپردند. سپس یوآب و مردانش تمامی شب راه پیموده، هنگام سپیده‌دم به حِبرون رسیدند.

حضرت داوود (ع)

داوود-به عبری-דָּוִד، به معنای (محبوب)

حضرت داوود (ع) در کتاب قرآن


پس آنان را به اذن خدا شکست دادند و داوود جالوت را کشت و خداوند به او پادشاهى و حکمت ارزانى داشت و از آنچه مى‏ خواست به او آموخت و اگر خداوند برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمیکرد قطعا زمین تباه مى‏ گردید ولى خداوند نسبت به جهانیان تفضل دارد

..



ما همچنانکه به نوح و پیامبران بعد از او وحى کردیم به تو [نیز] وحى کردیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان [نیز] وحى نمودیم و به داوود زبور بخشیدیم

..

از میان فرزندان اسرائیل آنان که کفر ورزیدند به زبان داوود و عیسى بن مریم مورد لعنت قرار گرفتند این [کیفر] به خاطر آن بود که عصیان ورزیده و [از فرمان خدا] تجاوز میکردند

..

و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را به راه راست درآوردیم و نوح را از پیش راه نمودیم و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را [هدایت کردیم] و این گونه نیکوکاران را پاداش مى‏ دهیم

..

و پروردگار تو به هر که [و هر چه] در آسمانها و زمین است داناتر است و در حقیقت بعضى از انبیا را بر بعضى برترى بخشیدیم و به داوود زبور دادیم

..

و سلیمان از داوود میراث یافت و گفت اى مردم ما زبان پرندگان را تعلیم یافته‏ ایم و از هر چیزى به ما داده شده است راستى که این همان امتیاز آشکار است

..

و داوود و سلیمان را [یاد کن] هنگامى که در باره آن کشتزار که گوسفندان مردم شب‏هنگام در آن چریده بودند داورى میکردند و [ما] شاهد داورى آنان بودیم

..

و به راستى به داوود و سلیمان دانشى عطا کردیم و آن دو گفتند ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان باایمانش برترى داده است

..

و به راستى داوود را از جانب خویش مزیتى عطا کردیم [و گفتیم] اى کوهها با او [در تسبیح خدا] همصدا شوید و اى پرندگان [هماهنگى کنید] و آهن را براى او نرم گردانیدیم

..

[آن متخصصان] براى او هر چه مى‏ خواست از نمازخانه ‏ها و مجسمه ‏ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه ‏ها و دیگهاى چسبیده به زمین مى‏ ساختند اى خاندان داوود شکرگزار باشید و از بندگان من اندکى سپاسگزارند

..

تو بر سخنان (طعن و سخریّه) آنها صبر کن و از بنده ما داود یاد کن که (در اجرای امر ما) بسیار نیرومند بود (از احدی اندیشه نداشت) و دایم توبه و انابه می‌کرد.

..

[داوود] گفت قطعا او در مطالبه میش تو [اضافه] بر میش‏هاى خودش بر تو ستم کرده و در حقیقت بسیارى از شریکان به همدیگر ستم روا مى دارند به استثناى کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند و اینها بس اندکند و داوود دانست که ما او را آزمایش کرده‏ ایم پس از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه کرد 

..

هنگامی که (در محراب) بر داود داخل شدند و او از آنان سخت هراسان شد (که مبادا دشمن باشند) آنان بدو گفتند: مترس، ما دو تن (یا دو گروه) خصم یکدیگریم که برخی بر دیگری ستم کرده (و به حکومت پیش تو آمده‌ایم)، میان ما به حق حکم کن و با هیچ یک جور و طرفداری مکن و ما را به راه راست دلالت فرما.

..

و سلیمان را به داوود بخشیدیم چه نیکو بنده‏ اى به راستى او توبه‏ کار [و ستایشگر] بود

..

ای داود! همانا تو را در زمین جانشین [و نماینده خود] قرار دادیم؛ پس میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می کند. بی تردید کسانی که از راه خدا منحرف می شوند، چون روز حساب را فراموش کرده اند، عذابی سخت دارند.

..

۲سموئیل 1

1. پس از مرگ شائول، چون داوود از شکست عَمالیقیان بازگشت، دو روز در صِقلَغ توقف نمود.

2. در روز سوّم، ناگاه مردی با جامۀ دریده و خاک بر سر ریخته، از اردوگاهِ شائول آمد. چون نزد داوود رسید، به روی درافتاده، تعظیم کرد.

3. داوود از او پرسید: «از کجا می‌آیی؟» مرد پاسخ داد: «از اردوگاه اسرائیل گریخته‌ام.»

4. داوود گفت: «جریان امر را برایم بازگو.» گفت: «لشکریان از جنگ گریختند و بسیاری از ایشان نیز افتادند و مردند. شائول و پسرش یوناتان نیز مرده‌اند.»

5. پس داوود به مرد جوانی که این خبر را آورده بود، گفت: «از کجا می‌دانی شائول و پسرش یوناتان مرده‌اند؟»

6. مرد جوان پاسخ داد: «بر حسب اتفاق بر کوهِ جِلبواَع بودم که دیدم شائول بر نیزۀ خود تکیه زده، و ارابه‌ها و سواران دشمن هر دم به او نزدیکتر می‌شوند.

7. چون شائول به عقب خود نگریست، مرا دید و مرا خواند. گفتم: ”گوش به فرمانم.“

8. پرسید: ”کیستی؟“ گفتم: ”یک عَمالیقی.“

9. پس مرا گفت: ”تمنا اینکه بر فرازم بایستی و مرا بکُشی. زیرا دردی جانکاه بر من چیره گشته، اما هنوز جان در بدنم باقیست.“

10. پس بر فرازش ایستاده، او را کشتم، زیرا یقین داشتم از جراحت خود زنده نخواهد ماند. تاجی را که بر سر و بازوبندی را که بر بازویش بود، برگرفته، با خود بدین‌جا نزد سرورم آورده‌ام.»

11. آنگاه داوود جامۀ خویش گرفته، آن را درید، و همراهانش نیز جملگی چنین کردند.

12. آنان برای شائول و پسرش یوناتان، و برای قوم خداوند و خاندان اسرائیل که به دم شمشیر از پا درآمده بودند، ماتم گرفتند و گریستند، و تا شامگاه روزه داشتند.

13. و داوود به جوانی که این خبر را برایش آورده بود، گفت: «اهل کجایی؟» پاسخ داد: «پسر مهاجری عَمالیقی‌ام.»

14. داوود از او پرسید: «چگونه نترسیدی دست خود را بلند کرده، مسیح خداوند را هلاک سازی؟

15. آنگاه داوود یکی از مردان جوانش را فرا خواند و گفت: «برو و او را بکُش!» پس او را به شمشیر زد، و او مرد.

16. داوود به او گفت: «خونت بر گردن خودت باد، زیرا زبان خودت بر ضد تو شهادت داده، گفت: ”من مسیح خداوند را کشتم.“»

مرثیۀ داوود

17. داوود با این مرثیه، برای شائول و پسرش یوناتان سوگواری کرد،

18. و فرمان داد آن را به مردم یهودا نیز تعلیم دهند؛ این مرثیه در کتاب یاشَر به ثبت رسیده است:

19. «جلال تو، ای اسرائیل، بر بلندیهایت از پا درآمده،چگونه پهلوانان افتاده‌اند!

20. در جَت این را بازمگویید،و در کوچه‌های اَشقِلون جار مزنید،مبادا دختران فلسطینیان شادمان شوند،و دختران ختنه‌ناشدگان به وجد آیند.

21. «ای کوههای جِلبواَع،بر شما شبنم منشیند و باران مبارد،و نه از کشتزارهایتان هدایا به بار آید.زیرا در آنجا سپر پهلوانان بی‌حرمت شد،و سپر شائول به روغن جلا نیافت.

22. «از خون مقتولان،و از پیه پهلوانان،کمان یوناتان روی برنمی‌تافت،و شمشیر شائول تهی برنمی‌گشت.

23. «شائول و یوناتان، محبوب و نازنین،در زندگی و در مرگ، جدایی‌ناپذیر.از عقابها تیزپروازتر،از شیران نیرومندتر.

24. «ای دختران اسرائیل، بر شائول بگریید،بر او که شما را به ارغوان و نفایس می‌پوشانید،و جامه‌هایتان را به زیورهای طلا می‌آراست.

25. «چگونه پهلوانان در میدان کارزار افتاده‌اند؛یوناتان بر بلندیهایت کشته افتاده است!

26. به خاطرت پریشانحالم، ای یوناتان، ای برادرم؛برایم بسیار عزیز بودی.محبت تو به من خارق‌العاده بود،بیشتر از محبت زنان.

27. «چگونه پهلوانان افتاده‌اند،و جنگ‌افزارها تلف شده است!»

آیاتی از کتاب مزامیر

3.            پس مثل درختی نشانده نزد نهرهای آب خواهد بود، که میوة خود را در موسمش میدهد، و برگش پژمرده نمیگردد، و هرآنچه میکند نیکانجام خواهد بود

8.                 از من درخواست کن و امتها را به میراث تو خواهم داد، و اقصای زمین را ملک تو خواهم گردانید

3.                 ای فرزندان انسان تا به کی جلال مرا خوار (میکنید)، و بطالت را دوست داشته دروغ را خواهید طلبید سلاه

9.                 ای خد.اوند بهسبب دشمنانم مرا به عدالت خود هدایت نما، و راه خود را پیش روی من هموار گردان

2.                 ای خد.اوند خد.ای من به تو پناه میبرم، از همة تعاقب کنندگانم مرا نجات ده و برهان

5.                 ای خد.اوند مرا دریاب و جانم را خلاصی ده، به رحمت خویش مرا نجات بخش

4.                 که در نظر خود حقیر و خوار است، و آنانی را که از خد.اوند میترسند دوست میدارد، و قسم به ضرر خود میخورد و تغییر نمیدهد

5.                آنگاه ترس بر ایشان مستولی شد، زیرا خد.ا (حامی) حلقه عادلان است

6.                 خد.اوند میگوید به سبب غارت مسکینان و نالة فقیران اینک برمیخیزم، و او را در نجاتی که برای آن آه میکشد برپا خواهم داشت

6.                 جلال او به سبب نجات تو عظیم شده، شکوه و حشمت را بر او نهادهای

12.            زیرا قصد بدی برای تو کردند، و فریبهایی را اندیشیدند که آن را نتوانستند بجا آورند

8.                 شریعت خد.اوند کامل است و جان را احیاء میکند، گواهی خد.اوند معتبر است و جاهل را حکیم میگرداند

9.                 ا زروی شریرانی که من را هلاک میسازند، از دشمنانم که (برای) گرفتن جانم من را احاطه میکنند

4.                 خجل و رسوا شوند آنانی که قصد جان من دارند، و آنانی که بد اندیش من هستند به قهقرا رفته و خجل شوند

14.            مثل آنکه او دوست و برادرم بود، سرگردان میرفتم، چون کسی که برای مادرش ماتم گیرد از حزن خم میشدم

19.            تا آنانی که بیسبب دشمن من هستند بر من فخر نکنند، و آنانی که بر من بیسبب بغض مینمایند چشمک نزنند

26.            و آنانی که در بدی من شادند با هم خجل و شرمنده شوند، و آنانی که بر من تکبر میکنند به خجلت و رسوایی مشهور شوند

8.                 فرشتة خد.اوند گرداگرد ترسندگان او است، اُردو زده ایشان را میرهاند

5.                 در اینباره فقط مشورت میکنند که او را از مرتبهاش بیندازند، و دروغ را دوست میدارند، به زبان خود ترویج می دهند و در دل خود لعنت میکنند سلاه

آیاتی از کتاب مزامیر

146 .تو را خواندهام پس من را نجات ده، و پیمانهای تو را نگاه خواهم داشت

 158 .خیانتکاران را دیدم و (با آنها) جدل کردم، زیرا کلام تو را نگاه نمیدارند


5 .آنانی که با اشکها میکارند، با ترنم درو خواهند نمود

 10 .که امتهای بسیار را زد، و پادشاهان عظیم را نابود ساخت

6 .متکبران برای من تله و ریسمانها پنهان کرده و دام به سرراه گسترده، و کمندها برای من نهادهاند سلاه

 6 .خد.اوند مسکینان را برمیافرازد، شریران را به زمین میاندازد

18 .دشمنان او را به خجالت ملبس خواهم ساخت، و تاج او به روی شکوفه خواهد آورد

  2 .یاری من از جانب خد.اوند است، که آسمان و زمین را آفرید

آیاتی از کتاب مزامیر

5 .ای خد.اوند خد.ای صوااُت، تا به کی به دعای قوم خویش غضبناک خواهی بود

 16 .آنانی که از خد.اوند نفرت دارند بدو گردن نمینهادند، اما زمان بر ایشان باقی میبود تا به ابد

13 .ای خد.اوند صوااُت، خوشا به حال کسی که برتو توکل دارد 

19 .یاران و دوستان را از من دور کردهای، و آشنایانم را (گویی) در تاریکی (نهادهای)

  35 .عهد خود را نخواهم شکست، و آنچه را اعلام کردهام تغییر نخواهم داد

11 .زیرا که فرشتگان خود را دربارة تو امر خواهد فرمود، تا در تمامی راههایت تو را حفظ نمایند

 8 .ای احمقان قوم بفهمید، و ای ابلهان کی تعقل خواهید نمود

9 .دل خود را سخت مسازید، مثل مریبا مانند یوممسا در صحرا

 3 .آتش پیشاپیش او میرود، و دشمنان او را به اطرافش میسوزاند

4 .فرشتگان خود را بادها میگرداند، و خادمان خود را آتش مشتعل

 12 .هنگامی که تعداد کمی بودند، قلیلالعدد و غریب در آنجا

15 .شما محبوب خد.اوند هستید، که آسمان و زمین را آفرید

 85 .شریران برای من دامها گستردند، زیرا که موافق شریعت تو نیستند

99 .از جمیع معلمان خود داناتر شدم، زیرا که گفتههای تو تفکر من است

 117 .من را تقویت کن تا رستگار گردم، و بر فرایض تو همیشه نظر نمایم

134 .من را از ظلم انسان خلاصی ده، تا اوامرتو را نگاه دارم 

عکاس-حسام الدین شفیعیان