حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

شمع روشن باران زده

کودکی دید بر آینه پیری خود را

کودک پیر شد درون آئینه خود را

پیری درون آینه جای نگرفت شیشه های شکسته طوفان موج ها را

راه راه دوراهی ها بین چهارراه کودکی رفته پیری را درون آینه بر هم میزند

ضرب ضرب سن و تاریخ تاریخ های شمسی میلادی تاریخ نیامده بر قبل بعد قبلی که در اینه زده

خواب پریشانی احوال خنده روزگار

روزگار هی روزگار درختان باد بر پائیز زده

شمع میسوزد اما چراغدان  را باران نم نم خاموشی از روشنایی زده

حسام الدین شفیعیان

دفتر خوانش نت های بر هم زده

پیرمرد بر جوانی خود میخندد

و موهای سفید از تار تار سه تاری فالش زده از نت های خزان زده

تار تار مبهم دفتر نت های باران زده

صدای سازی درون قلب ماتم زده

موی سفیدی تار تار درون فکر را بر هم زده

شعر هم یخی مانند آب شدن از گرمایی ماتم زده

خوراک چند گام لبخند از نانی بر آهن زده

عابرانی رخت را رقصان زده

چراغکی تابان ماه نور زمین را تاری بر هم زده

درون غار تنهایی آدمک ها تار عنکبوت خیالی چون شاپرکی بر تار تار را محکم زده

سه چند بیتی میخواند اما درون دوباره فراموشی تاب در درون قابی خود را یادگاری بر هم زده

سرایش میکند اما تمام الفبای فارسی را الفبای دیگر زده

خط برون درون خطوط پیری را جوانی فراموشی از خواب نو بر عصر رهگذری که خواب را بر هم زده

میخواند اما چه خوانشی شاید شب را به آهنگ روز بر هم زده چراغی چو ماه شب را بر هم زده

حسام الدین شفیعیان

کهن و نو در نو به کهن

چراغی میبرد خواب را

خواب درون فکری خسته

بادبادکی ادمکی پروازی

پرواز کن ای فکر درون خوابیده

خواب میبرد رویایی را درون کهن تاریخ شمار

شمارش تاریخ فصل یکم کتاب نو به درون پل زدن هست

پل ها نمیمانند اما تاریخ با تمام فصلهایش پلی به کهن و نو هست

حسام الدین شفیعیان

نهال درست رشد زنجیره بر زنجیره ها

کاش فکر را بارانی کنیم

نهال خوبی را رشد بذر ها کنیم

نهال درست شدن از بذر شکوفه میکند

کاش شکوفه ها را بهار جوانی کنیم

نهال آن را بستر  یک زنجیره ی انسانی چراغی بر اندیشه های فصل بهاران در شکوفایی کنیم

حسام الدین شفیعیان

میزگرد تک نفره

میزگرد تک نفره روبروی کلمات تقاطع زده

شور الفبای بی الف آهن زنگ زده

کوچ حروف روی سطر سطر یخ زده

دریاچه ی بی ماهی زنگار زده

غروب خورشید کلاغ را ماتم زده

سکوی بی قایق تور  ماهی بدون ماهی برف زده

صدای پای یک نفر برکه درخت شاخه های برگ ریزان زرد زده

شاعر-حسام الدین شفیعیان