بنا به روایت خود او در «انجیل» در یکی از سفرها در حدود سال ۳۱–۳۶ پس از میلاد، در جاده دمشق، شبانگاه شخص «عیسای مسیح» بر او ظاهر شد. مسیح او را به نام عبری اش خطاب کرد و این جمله را به او گفت: «شائول، شائول، چرا مرا آزار میرسانی؟» در ادامه مسیح شخصاً به او مأموریت داد، تا سفیر خداوند برای غیر یهودیان باشد. مسیح همچنین به او گفت، که بینایی اش را از دست خواهد داد و به او شخصی در مقصد راهش - دمشق - معرفی کرد تا به نزدش برود. پولس شگفت زده از این اتفاق فراطبیعی و در نابینایی کامل به آن شهر و ملاقات آن شخص - مردی به نام «حنانیا» - میرود و سپس بینایی اش را بازمییابد. بدین ترتیب، پولس که یک یهودی بود به مسیحیت گروید.