یکی از معانی مترتب به آفرینش (ابداع)، پدیدآوردن چیز از ناچیز، است. مانند آفرینش خداوند سبحان. آفرینش او از نوع ترکیب و تألیف نیست بلکه بیرون آوردن از نیستی به هستی است. فیلسوفان بین ابداع و خلق تفاوت قائل شده و گفتهاند: ابداع پدیدآوردن چیز از ناچیز است و خلق پدیدآوردن چیزی از چیز دیگر. به این جهت خدای بزرگ گفتهاست: پدید آورنده آسمانها و زمین (بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) و نگفتهاست بدیع الانسان، بلکه گفتهاست: انسان را خلق کرد (خُلِقَ الْإِنْسانُ). پس ابداع به این معنی اعم از خلق است.
ابداع دائمی (Creation Continuee) این ابداع نزد فلاسفه اصولی و پیروان دکارت، عبارت از فعلی است که خداوند توسط آن، جهان را ابقا میکند. این عین همان فعلی است که توسط آن، خداوند جهان را از عدم به وجود میآورد. به این ترتیب ابداع و ابقاء یک چیز است و خداوند در عین حال مبدع و مبقی است. زیرا اگر وجود خود را برگیرد تمام موجودات ناگهان معدوم میشوند. این فعل همچنین مقابل تألیف است. زیرا تألیف و ترکیب، حتی هنگامی که ترکیبکننده دست از عمل خود بردارد باقی است، اما ابداع، هم ایجاد است و هم ابقاء.
عالم قدیم است و خداوند، عالم به کلّ جهان است و ضروری است که کل جهان متکی به او باشد تا بر نظام احسن قرار گیرد. این مذهب قائلین به عنایت الهی، مانند ابن سینا و دیگران است. قدرت خداوند مؤثر در مبدأ عالم است به این معنی که ماده سابقاً موجود عالم را تنظیم میکند و مانند صانعی که صنعت خود را مرتب میکند، خداوند جهان را ترتیب و تنظیم میکند. خداوند مبدع ماده عالم است. معنی این سخن این است که هر چه موجود نیست با قدرت خداوند موجود میشود.