27. خداوند آدم را به شکل خود (یعنی) او را به شکل (معنوی) خداوند آفرید. آنها را مذکر و مؤنث آفرید.
5. ییصحاق (اسحاق) یعقُوو (یعقوب) را فرستاد. (او) به «پَدَناَرام» نزد لاوان پسر بِتوئل اَرَمی برادر ریوقا مادر یعقُوو (یعقوب) و عِساو (عیسو) رفت.
17. ترسان شده گفت این محل چه مهیب است. این جز خانهی خداوند نیست و این دروازهی آسمان است.
4. برادرهایش که متوجه شدند پدرشان او را از تمام برادرها بیشتر دوست میدارد دشمن او شدند، و نتوانستند با مسالمت با او صحبت کنند.
9. باز رویای دیگری دید. آن را برای برادرانش تعریف کرد. گفت: باز خواب دیدم که اینک خورشید و ماه و یازده ستاره به من سجده میکنند.
15. برادران یوسف در نظر گرفتند که پدرشان درگذشته است. (با خود) گفتند مبادا یوسف به ما کینه ورزیده و تمام بدیهایی را که به او کردیم جداً با ما تلافی کند.
20. شما در فکر بدی کردن به من بودید. خداوند از آن قصد نیکی داشت تا چون امروز عمل نموده قوم زیادی را زنده نگهدارد.
4. ای ییسرائل (اسرائیل) گوش بده خداوند خالق ما، خداوند یکتاست.
19. تا اینکه همانگونه که خداوند گفت دشمنانت را از مقابل تو دفع کند.
9. (پادشاه) به قومش گفت: اینک قوم بِنِهییسرائِل (بنی اسرائیل) زیاد شده و قویتر از ماست.
17. ماماها از خداوند ترس داشتند پس به گونهای که پادشاه مصر به آنها گفته بود عمل نکردند. پسربچهها را (از مرگ رهانیده) زنده نگاه میداشتند.
13. تا تمام قوم آگاه شوند و ترس داشته باشند و دیگر تمرد نکنند.