/شب شعر ماهی ها/
شهری که میبرد چراغ قرمز را
زرد در زمستان قصه آدمک ها
نغمه میخواند سروده ای برای زمین
نقطه های چند نقطگی بر زمین
شوریدگی موج ندارد دریا
انگار خواب دریا دارد قصه فردا
جایی در دل فانوسک دریایی
مردی فریاد زد آی دریا
شهر مرا در خود خانه دارد
دلی دریا به دریا خانه دارد
همانجا که مرا شعر میخواند
درون جملگی بی میل میخواند
به آمد مرد دریایی زطوفان
شب شعر ماهی ها با نت دریا
فالش شد نت ها زدریا
زدو موج برد کلمات را تا ساحل کنج دریا
...
حسام الدین شفیعیان
/سمفونی برکه/
سمفونی سکوت انگیز مرغابی ها
غازک های قارقاری در بیشه زاران
روی برکه نهالی خشک
غزل در بر مردن جهانی خوش
بال هایت را باز کن آدمک
شب های زمین سر فصل غروب قصه های آرزوهاست
حسام الدین شفیعیان
ساعت شنی شنزار دقایق عقربه های فلش زده
تیک تاک چرخش عقربه ها بر ساعت درون قاب شیشه ای
موج ساعت روی گذر جایی در پلی بروی تاریخ
پل های چوبی زمین گرد چرخش توپ واره ی زمین
میدان گلهای خالی دروازه شکستن دقایق رفته
سرعت نور درون نور درون ساعت برای چرخش
و نقطه های تیک تاک زده
حسام الدین شفیعیان
فنجان قهوه ی یخ کرده ی ماتم زده
قهوه روی تلخ کامی جریان زده
جریان دریا را تلاطم نمک زده
جای شکر اشک را رقم زده
سکوت نت های باران زده
صدای شکسته ی درهم زده
فالش ترین فالش بر هم قطعات بریده از دفتر نت بر هم زده
حسام الدین شفیعیان
روبرو دروازه ی تنهایی
پشت سر آهنگی پایانی
رودر روی شعری در قاصدکی که میرود به ناکجا
کجا آبادی از ناکجا آباد سرزمین بنفش
خاکستری و قهوه ای روشن از فکر رویایی بادبادک انگیز
چوب کبریت خیس خورده تلاطم شکستن قایق
درون خود دریای موج انگیز
روبرو دریا هست و شهر در تقاطع فکر رفته از یاد...
حسام الدین شفیعیان