صلح ماتم زده
شاپرک پر زده
پیانو خاک زده
غمی در دل تاک دور تنیده از خاموشی زده
و پرچمی میان صلح باران زده
حسام الدین شفیعیان
قفس بند کلمه شعر میشود
قفس قفس بند بند شعر من حرف میشود
موج تکاندن زخود صخره شکن شویم
یا شهر دیوارهایش بلندو ما کوتاه شویم
مسئله بار سنگین دارد
بر تفکر ما شعر بگفتن دارد
انگار آدمک هایی که دلبستن
شاید این قصه ژانویه ای از خود دارد
بار جسم خسته روح خسته
انگار شعر هم واژه کمی حرف دارد
جایی در کنج تاریخ ذهنی
میان تقویم تاریخ کهن و نو جایی در زمین هموار در تاریخ ذهنی
سروده ای در تاب زمین
قصیده ای در باب زمین
غزلی در نابرده زمین
مثنوی در تاخورده زمین
شکوهی در بلندای زمین
آری قصه های تقویم و ساعت زمین
حسام الدین شفیعیان