حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

ترزا موسکو-TERESA MUSCO

Teresa Musco nacque il 7 giugno 1943 in una povera casa del paese di Caiazzo, in provincia di Caserta. I Musco erano una famiglia onesta e religiosa, sebbene povera e piuttosto numerosa (dieci figli videro la luce in casa Musco, anche se quattro di questi morirono in tenera età).

روزی عیسی با درد و خونریزی بر او ظاهر شد. شرح این اپیزود توسط خود او در اینجا آمده است: «من در خانه تنها بودم، عیسی با صلیب بزرگی که روی شانه‌هایش بود  شانه‌هایش را تازیانه زده و تمام زخم‌های باز را به من نشان داد. با دستمال خونی را که از صورت و زخم ها جاری شده بود پاک کردم...».
ترزا که مشتاقانه می‌خواست رنج‌های خود را با رنج‌های عیسی یکی کند
در 1 مه 1950 بانوی ما به ترزا گفت: "دخترم، تو رنج های زیادی خواهی داشت: به بیمارستان ها، دکترها خواهی رفت و هیچ کس بیماری ای را که پدر در قلب تو قرار داده است، درک نخواهد کرد
در 1 نوامبر 1950، زمانی که ترزا کوچک در کلیسا بود، کشیشی به او گفت: "دخترم، من تو را توصیه می کنم! ... برای نجات ارواح برزخ دعا کن: کسی نیست که برای آنها دعا کند". ترزا با اطمینان از کشیش پرسید: "تو کی هستی؟..." و کشیش با لبخند پاسخ داد: "من پدر پیو هستم،  عیسی به من گفت که به شما بگویم هرگز آنچه را که به شما گفته می شود به کسی نگویید. تو هم یه روز مثل من میشی نگاه کن...» و کلاله در دستانش را به او نشان داد. سپس او را برکت داد و ناپدید شد.

Qualche tempo dopo Teresa avvertì dolori acuti alle ginocchia e alla schiena, tanto da non poter camminare. Il medico, non sapendo più che cosa dire, dispose che la bambina fosse ricoverata nell’Ospedale Civile di Caserta. E lì ancora sofferenze, con aghi infilati nelle ginocchia per ricerche e analisi dolorosissime, con la diagnosi finale di “turbercolosi ossea” che costrinse all’ingessatura e a cure dai risultati pressoché nulli.

در 5 ژانویه 1976، ترزا در دفتر خاطرات خود نوشت: "امروز صبح از عیسی مصلوب پرسیدم، در حالی که گریه می کرد، چرا این نشانه ها را داد، عیسی مصلوب به من گفت: "ترزا، دخترم، می بینی که چقدر شرارت در جهان وجود دارد. قلب فرزندانم، مخصوصاً آنهایی که باید بیشترین محبت را داشته باشند و بهترین الگو را داشته باشند، در حالی که آنها هستند که بیشترین آرزو را ترک می کنند. تو برایشان دعا کن دخترم و بدون پس انداز تقدیم کن. خواهی دید که اینجا درک نخواهی یافت، اما در آنجا شاد و پر از شکوه خواهی بود...».

Il 19 agosto 1976, quando aveva già compiuto 33 anni, Teresa lasciò questo mondo, “all’improvviso – riferisce Padre Franco – ecco che le sue braccia si sollevarono più in alto della testa e tutto il suo corpo, le gambe, i piedi assunsero una rigidità come se fosse diventata tutta di marmo. Teresa assunse l’atteggiamento di Gesù agonizzante con le braccia spalancate sulla croce”.

در 26 فوریه 1975 اتفاق افتاد. در حالی که ترزا در حال تمیز کردن تصویری از چهره مقدس عیسی بود، ناگهان متوجه شد که چهره مقدس در حال گریه است.
ترزا، دختر قلب من، من اینجا هستم تا چیزهایی را به تو بسپارم که باید برای خودت نگه داری، تا من بخواهم. تغییرات زیادی را در کلیسا خواهید دید. مسیحیانی که دعا می کنند کم خواهند بود. بسیاری از روح ها به سوی جهنم راه می روند. زنان حیا و شرم را از دست خواهند داد. شیطان شکل آنها را خواهد گرفت تا بسیاری را پایین بیاورد. در جهان بحران های مشترکی وجود خواهد داشت. دولت سقوط خواهد کرد. پاپ ساعت ها عذاب خواهد گذراند. در پایان من آنجا خواهم بود تا آنها را به بهشت ​​هدایت کنم. جنگ بزرگی رخ خواهد داد. تعداد کشته ها و مجروحان غیرقابل محاسبه خواهد بود. شیطان سرود پیروزی خواهد خواند، اما آنگاه لحظه ای خواهد بود که همه پسرم را روی ابرها خواهند دید و او همه کسانی را که خون بی گناه و الهی او را تحقیر کردند، قضاوت خواهد کرد. آنگاه قلب پاک من پیروز خواهد شد.»
"دختر، من اینجا هستم تا به شما بگویم که پدر در نیمه دوم قرن بیستم مجازات بزرگی را برای بشریت خواهد فرستاد. دخترم بدان که شیطان در میان صاحبان بالاترین مناصب حکومت می کند. هنگامی که شیطان به بالای کلیسا می رسد، فکر می کند که در آن لحظه موفق شده است ذهن دانشمندان بزرگ را فریب دهد و آن زمان است که آنها با سلاح های بسیار قدرتمندی که با آن می توان بخش زیادی را از بین برد، مداخله خواهند کرد. انسانیت”
من نمی‌توانم آنچه را که می‌بینم فاش کنم، فقط به کشیش‌ها توصیه می‌کنم در زمان تقدیس در مراسم عشای ربانی مراقب باشند، زیرا عیسی شخصاً آنجاست و دست‌ها، دهان و زبانش را به کشیش قرض می‌دهد. . خیلی به آنها نزدیک است و سفره و خدمتش را رعایت می کند. این تنها چیزی است که می توانم بگویم”
"دخترم، مصیبت هایی که پدر برای ایتالیا در نظر گرفته است آماده شده است و تنها روح هایی که خود را قربانی کرده اند می توانند قلب پسر و پدر من را کاملاً لمس کنند. از سال 1972 زمان شیطان را آغاز خواهیم کرد، کاردینال ها در مقابل کاردینال ها و اسقف ها با اسقف ها قرار خواهند گرفت. شما خود را در میان نسل بسیار دشواری می‌بینید که در آن سعی می‌کنند همه چیز را علمی توضیح دهند و هیچکس به فکر این نیست که به فقیرترین‌ها کمی گرما، کمی عشق ببخشد.
می خواهم به شما بگویم که دنیا منحرف شده است. من در پرتغال ظاهر شدم، جایی که پیام دادم، اما هیچ کس به من گوش نکرد. من در LOURDES، در LA SALETTE ظاهر شدم، اما تعداد کمی از قلب های سخت نرم شدند. به تو می خواهم چیزهای زیادی بگویم که قلبم را آزار می دهد.
و او دوباره اعتراف می کند که پاپ جرأت نمی کند از راز صحبت کند، زیرا "وحشتناک" است.
«جهان به سمت ویرانه‌ای بزرگ می‌دوید... مجازات‌های وحشتناک ما را تهدید می‌کند. مردم بیشتر و بیشتر گیج می شوند...
آتش و دود دنیا را زیر و رو خواهد کرد. آب اقیانوس ها شعله ور خواهند شد: آتش و بخار. کف بلند خواهد شد، اروپا را می پوشاند و زیر و رو می کند، و همه را در گدازه ای از آتش فرو می برد، و میلیون ها مرد و کودک در این آتش از بین خواهند رفت، در حالی که تعداد اندکی از کسانی که از دست داده اند، از کسانی که مرده اند در امان خواهند بود. زیرا به هر کجا که نگاه کنند خون، مرگ و ویرانه را در سراسر جهان خواهند دید. دنیا به سمت ویرانه ای بزرگ می دود…”
«دخترم، چقدر گناه در دنیاست! هزاران بار و در هر لحظه مردانی به صلیب می کشند و پسرم را به صلیب میخکوب می کنند. پدر عصبانیت او بسیار زیاد است که پسرش را می بیند که توسط بسیاری از مردان بی رحم زیر پا گذاشته و مورد آزار قرار گرفته است. دخترم، دعا کن و توبه کن، زیرا مردم به سرعت به سمت پرتگاهی وحشتناک می دوند.  . فقط دعا می تواند خشم خدا را آرام کند. و شما با غم ها و دعاهایتان می توانید قلب های بسیاری را تغییر دهید. خیلی دعا کنید، 
"جنگ جدیدی در جایی آغاز می شود که ناجی متولد شد و متوقف نخواهد شد. به نظر می رسد که آنها در حال صلح هستند، اما این درست نیست، زیرا از این جنگ بزرگ خارج خواهد شد. از آنجا عذاب آسمان و زمین می آید
«Une guerre viendra qui commencera au VIETNAM et s’étendra à l’EUROPE et l’ITALIE»

پادره پیو

پیو پیترلچینای قدیس (به ایتالیاییPio of Pietrelcina)‏ (۲۵ مه ۱۸۸۷ - ۲۳ سپاتمبر ۱۹۶۸) یک کشیش کاتولیک کاپوچین ایتالیایی بود که توسط کلیسای کاتولیک قدیس اعلام شد. وی با نام فرانچسکو فورجیونه زاده شد اما پسینترها نام پیوس (به ایتالیایی: Pio) را برای خود برگزید و پس از پیوستن به کاپوچینها به پدر پیو شهره شد. عمده شهرتش برای این است که حدود پنجاه سال از مرگش میگذرد ولی جسد وی هنوز سالم است.ودلیل دیگر آن برای ظهور استیگماتا در بدنش بود. وی فرزند گرازیو ماریو فورجیونه (۱۸۶۰–۱۹۴۶) و ماریو جوزپا دی نوزیو فورجیونه (۱۸۵۹–۱۹۲۹) بود و در ۲۵ مه ۱۸۸۷ در قصبه پیترلچینا در جنوب ایتالیا به دنیا آمد و والدین وی کشاورز بودند.