حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

/فصل رفتن ها/

اسطوره ی تاریخ کهن


شوالیه ی درد های زمین

قصه ی ماقبل از عدم بر ختم

جایی در قصیده ی تبلور پنهان از زندگی

پازلی از چند اپیزودیه غمبار از فصل زمستان تا پائیز

تک نواز سمفونی مرگ قطعه ای از متینگ تنهایی

بار شکستن ماضی های بعید هر چه قبل بود حال بعید

تکرار فاعلاتن فاعلاتن های فالش

مغز تمامیه مداد هایت برایت غم مینوازد

نت هایت را کمی آرام بر ساز زمین قطعه کن

اینجا فصل رفتن هاست

حسام الدین شفیعیان

/منم پاییز تویی رویش فصلی چون بهاران/

مثال برگی چو پائیزم


غم انگیزم چو دریایی چه شور انگیز منم موجو تویی صخره

منم پاییز تویی سر سبزی دشتی دلنگیز منم خورشید تویی ماهم

منم نامه بر دلها تویی نامه نویس عشقها

چو عشقی دریایی چو بارانی تو انگیزش رویایی

منم فصل خزان زندگی تویی چون گل گلستانی تویی چون گل به بارانی

تویی نورو تویی عشقو تویی شورو منم غم انگیز ترین پاییز

بباران باران عشقی شو به این بیابان غم ان در انگیزش من حاصل رویش شو چو فصل بهارانی

حسام الدین شفیعیان

/نظر کن به دور گردش ایام.../

غمی در دور گردون هی نظر کن به دور گردش ایام نظر کن

ببین آشفته گشت حالم زایام نگاهی بر دل آشفته سر کن
ببینا تا به کی در خود چو نظر کن نظر بر حال ما کن گر گذر کن
شگفتا از همه آشفته حالی غمی دیرینه آشفته زحالی
نگاهی کن ببین قلبم شکسته
دلم غم بارو غم در من شکسته
نگارا ای فروزاننده چو پرتو چو در بارانو چو در باریدن اشک
منی غم دیده در غم شکفته شکفته در غمم اندر شکفته
ببین ای روزگار لیلو گردون بباران شعرو با شعری چو گردون
نگاهی کن ببین در حال رویش زگندم در بهاران کشتو کوشش
نگاه کن بر این مزرعه ها را مترسک اشک ماتم دردو غصه
بباران اشکو دریایی شو از رود ز سمت دریا کن چو جوشش
دلا آشفته حالی را نظر کن دلا آشفته در غم هی نظر کن
چه دانی در دلم آتشفشان است چو کوره در دلم آتش فشان هست
زدانی غم برایم شعله پر شد زشعله غم چرا آنی به آنی
سرودم در پی شب ناله هایم
سرودم از همین شعر آشفته حالم
بخوانی گر گذر کن از همین شعر
تکانی مرد آدم برفی از شعر
چو خورشید هی فروزان تن زآبی
تنم در برفو هم خورشید بدانی
بباران رنگین کمان شعر افروز
چو ناله نی فغان از گردش روز
شاعر-حسام الدین شفیعیان

/کلاغ و مترسک/

/کلاغ و مترسک/


تن زخم خورده مترسک وسط مزرعه

وسط مزرعه کلاغ ها نوک زده بر غم زده

کلاغ را مترسک چوب مزاحم

مترسک در کلاغ خود شعر میشد

کلاغ هم خانه را نوک شعر میشد

کلاغی که مترسک میپراند

مترسک هم کلاغ را خود تکاند

برای این شعر مزرعه جای کلاغ شد

مترسک آدمی چوبین نما شد

مترسک را ببین در خود چه خوابست

ببین مزرعه را کلاغ ها زیادست

کلاغ را چوب ترسان خشک نمیشود باز

کلاغ ها هم عقاب روزگارن

حسام الدین شفیعیان

ساحل زمین بارانیست

درون نگاه بارانیست

اینجا هوا هوایی طوفانیست

برایت واژه ها را تکانده ام قصه اول خط  شعری فانوسی در بیابانیست

بتکان دریا را ماهی ها تکان خورده میخندند برای تن شدن آدمی  قصه تنهائیست

شوریده موجی میزند ساحل را بزن ساحل دریا چراغانیست

بباران نقطه هایی را ستاره های دنباله دار کهکشانی درون زمین از زیبائیست

حسام الدین شفیعیان